در نوشتار زیر، شما این 14 مطلب را مطالعه خواهید کرد
طلیعه
1-نام گذاری امام حسین(ع)
2-اذان گفتن رسول خدا(ص) در گوش امام حسین(ع)
3-رفع تشنگی از حسنین (ع)با گذاشتن زبان در دهان آن دو
4-دسته گل پیامبر(ص)
5-گریه امام حسین(ع) رسول(ص) خدا را آزار میداد
6- محبوبترین افراد نزد پیامبر(ص)
7- بوسیدن دهان ودندان امام حسین(ع)
8-آثار محبت امام حسین(ع)
9-دوستی حسنین(ع)
10-سرور جوانان بهشت
11-حسین از من و من از حسین
12-بر پشت پیامبر(ص) به هنگام نماز
13-اخباربه شهادت ابا عبدالله(ع)
14-یاری كردن امام حسین(ع)
• طلیعه
امام حسین علیه السلام نامی آشنابرای عموم مسلمانان و بلكه همه دردمندان است. اینشخصیتوصفناپذیر چنان مورد توجه رسول خدا صلوات الله علیه و آله بوده كهبه نظر میرسد فلسفه این عنایت و توجه در آن عصر برای جماعتزیادی روشن نبوده و تا حدودی هم شاید حقداشتهاند، چون هیچ كسنمیتواند فراوانی گفتهها و توجهات پیامبر اسلام(ص) به اینبزرگواررا یك امر عاطفی برخواسته از رابطه پدر و فرزندی بداند، زیرا همهحركات و گفتههای رسول خدا(ص) به طور قطع و یقین بسیار فراتر ازاین حوزه است، چیزی كه واقعیتهای تاریخی آن را اثبات میكند.
رسولخدا(ص) كه تمام گفتهها و حركات او با پشتوانه الهی سرچشمهمیگیرد،[وما ینطق عن الهوی] هرگز سخنان بلند و معنا داری در موردامام حسین به صرف رابطه فرزندی ایراد نكرده و حكمتهای بیشماریدر این برخورد و نگاه رسول خدا(ص) وجود داشت كه بسیاری از آنها بهمرور زمان، آن هم زمانی نه چندان طولانی به گونهای كه برخییاران رسول خدا آن زمان را درك كردند، روشن شد.
در این مقالكوشیدیم كه برخی موارد مورد اتفاق تمام مسلمانان كه به فراوانیدر كتابهای فرقههای مختلف اسلامی آمده، یادآور شویم و نشان دهیمكه جایگاه امام حسین(ع) و موقعیت آن بزرگوار در نزد رسول خدا(ص)به چه اندازهای بوده و لذا ما به توضیحات و گفتههای اضافینپرداختیم و بهتر آن دیدیم عین همان گفتهها را در چهارده مورد ذكركنیم. امید است مورد عنایت امام حسین(ع) قرار گیرد.
1- نام گذاری امام حسین(ع)
روایتهایفراوانی كه هم از طریق اهل سنت و هم در منابع شیعه ذكرشده،تصریح دارند كه نامگذاری این مولود مبارك به وسیله رسولخدا(ص) بوده كه البته در برخی از آنها چنین آمده كه حضرتفرمودهاند: این نام گذاری به دستور جبرئیل و در نقل دیگر به دستورخداوند بوده است. به چند نمونه توجه كنید:
الف) «ذخائرالعقبی» از اسماء بنت عُمیس روایت كرده كه حضرت زهرا(س)فرزندبزرگوارش، حسن(ع) را به خانه من آورد، درست همین لحظه پیامبراكرم(ص) تشریف آوردند و فرمود: ای اسماء! فرزندم را بیاور امامحسن(ع) را در پارچهای زرد رنگ نهادهبودم و به حضور مباركش بردم،رسول خدا(ص) فرمود: مگر به شما نگفتم كودك را در پارچه زرد رنگنپیچید. بلافاصله كودك را در پارچه سفیدی گذاشتم و به حضورش بردم. رسول خدا(ص) كودك را از من گرفت و در گوش راست او اذان و در گوشچپش اقامه گفت.
آن گاه از علی(ع) پرسیدند: این فرزند را چهنامیدهاید؟ علی(ع) گفت: من بر شما پیشی نمیگیرم، رسول خدا(ص)فرمود: من هم در نام گذاری او، بر خدا سبقت نمیجویم. در اینهنگام جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! پروردگار سلام میرساند ومیفرماید:موقعیت علی در نزد تو، مانند منزلت هارون به موسی است؛با این تفاوت كه پیامبریپس از تو مبعوث نمیشود، اسم فرزند را حسننام گذاری كن.
پس از یك سال امامحسین(ع) متولد شد. پیامبراكرم(ص) به خانه اسماء آمد و جریان را آن سان كه بیانكردیم، بهوی گفت و قصه نام گذاری را متذكر شد تا آن جا كه «جبرئیل» گفت: نام اینكودك را حسین بگذار.
مشابه همین حدیث در منابع شیعه ذكر شده است.
ب)مرحوم صدوق با اسناد خودش از امام رضا(ع) و ایشان هم از پدرانبزرگوارش از امام زین العابدین از اسماء بنت عمیس روایت كرده كهوقتی امام حسین(ع) به دنیا آمدند رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند:
اسمفرزندت را چه گذاشتی؟ علی(ع) گفتند: من در نام گذاری او از شماپیشینمیگیرم... رسول خدا(ص) فرمود: من هم در نام گذاری او از خداپیشی نمیگیرم. آن گاهجبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد خدای علیاعلی به تو سلام میرساند و میگوید:جایگاه علی نزد تو همانندجایگاه هارون نسبت به موسی است و این فرزند را به اسم فرزندهارون نام گذاری كن. رسول خدا(ص) فرمودند: اسم پسر هارون چهبوده؟ جبرئیلگفت: شبیر. رسول خدا(ص) فرمودند: زبان من عربی است وجبرئیل در جواب گفت: نام او را حسین بگذار...
البته روایاتبا این مضمون فراوان نقل شده چه در كتابهای اهل سنت و چهشیعه، گرچه برخی مطالب دیگر در تعدادی از آن روایات وجود دارد كهقابل بحث میباشد، ولی آن چه از مجموع این روایات برمی آید اینكه نام گذاری این مولود شریف به وسیله رسول خدا(ص) بوده و ایشانهم به امر خداوند این كار را انجام دادهاند. كمتر دیده شده و یاشاید سابقه نداشه باشد كه نام گذاری كسی با این ترتیب و تشریفاتخاص و الهی انجام گرفته باشد و این نشان از عظمت و بزرگی اینوجود مقدس دارد.
2 ـاذان گفتن رسول خدا(ص) در گوش امام حسین(ع)
حاكمنیشابوری از ابورافع و او نیز از پدرش روایت كرده كه رسول خدا(ص)را دیدم كه هنگام تولد امام حسین(ع) در گوش او اذان گفت.
همین مضمون در روایات دیگر بنابه نقل منابع اهل سنت و شیعه وارد شدهاست.
3 ـرفع تشنگی از حسنین با گذاشتن زبان در دهان آن دو
ابنحجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» از اسحاق بن ابی حبیبه و او ازابوهریره روایت میكند كه گفت: گواهی میدهم كه همراه رسولخدا(ص) حركت میكردیم كه ناگهان رسول خدا(ص) صدای حسنین را شنیدكه میگریستند و مادر ایشان هم همراه آنان بود، پیغمبر(ص) با سرعتبه سوی آنها شتافت و پرسید: چرا این دو فرزندم میگریند؟ فاطمهپاسخ داد: از تشنگی. رسول خدا(ص) به سراغ مشك كهنهای كه با آبآن وضو میگرفت رفت. ولی آن روز آب بسیار كم بود و مردم هم بهدنبال به دست آوردن آب بودند.
رسول خدا(ص) فریاد زد: آیا كسیاز شما آب همراه دارد؟ هیچ كس آبی به همراه نداشت. آن گاه رسولخدا(ص) خطاب به فاطمه فرمودند: یكی از آن دو فرزند را به من بده. فاطمه یكی از آنها را از زیر چادرش بیرون آورد و پیامبر اكرم(ص) اورا در حالی كه میگریست به سینه چسبانید و زبان مباركش را در میاندهان او فرو برد. او زبان مبارك رسول خدا(ص) را میمكید تا سیراب شدو از گریه باز ایستاد و همین رفتار را با فرزند دیگرش هم انجام داد.
ابن عمر گفت: مردم عراق از خون پشه سؤالمیكنند، در حالی كه پسر دختر رسول خدا(ص) را كشتند و پیامبر(ص) فرمود: حسن و حسین گلهای خوش بوی من هستند كه از دنیا برگرفتهام.
نسائیدر كتاب خصائص امیرالمؤمنین(ع) به سند خود از «انس بن مالك» روایتمیكند كه بعضی اوقات ـ و یا بارها میشد ـ كه به حضور مبارك رسولخدا(ص) وارد میشدم، حسن و حسین را میدیدم كه روی سینه و شكمپیامبر(ص) جست و خیز میكردند و پیامبر(ص) میفرمود: [دسته گل خوشبوی امت من هستند]
در ذخائر العقبی بابی را عنوان كرده بااین موضوع: «ذكر ماجاء انهما ریحاتناه من الدنیا» و در این باب،چهار روایت را كه از پیامبر اسلام(ص) میباشند آورده كه پیامبرفرمودهاند: حسن و حسین(ع) دو گل خوش بوی من از دنیا میباشند.
5 ـگریه امام حسین(ع) رسول خدا(ص) را آزار میداد
ترمذیدر باب مناقب حسنین به سند خود از انس بن مالك روایت میكند كهاز رسول خدا(ص) پرسیدند: كدام یك از خاندانتان نزد شما محبوبتراست؟ فرمود:«حسن و حسین» و به (حضرت فاطمه) میفرمودند: دو فرزندمرا صدا بزن و آنان را به سینه میفشرد و میبویید
7 ـ بوسیدن دهان و دندان امام حسین(ع)
ابنعساكر از یعلی روایت كرده : همراه رسول خدا(ص) برای مهمانی دعوتشده بودیم، بیرون آمدیم كه امام حسین(ع) با بچهها بازی میكرد... و گاهی این طرف و گاهی به طرف دیگر فرار میكرد و رسول خدا(ص)او را گرفت و یك دست بر پشت امامحسین(ع) و دست دیگر زیر چانه اوگذاشتند و دهان را در دهان او گذاشت و او را بوسید.
طبرانی باسند خود از انس بن مالك روایت كرده هنگامی كه سر مباركامامحسین(ع) در برابر عبیدالله بن زیاد قرار دادند او با چوب دستیكه در دستداشت،لبهای مبارك امام حسین(ع) را میزد و آن گاهدندانهای مطهر آن جناب را توصیف میكرد، من با خود گفتم كه خدا تورا به بیچارگی گرفتار سازد، من خود شاهد عینی جریان بودم كه رسولخدا(ص) جایی را كه اكنون چوب میزنی، میبوسید!
و نیز ابن حجرهیثمی از ابن ابی الدنیا روایت میكند كه زید بن ارقم در مجلسابن زیاد حضور داشت كه دید ابن زیاد با چوب دستی به لب و دندانآن حضرت میزند، به وی گفت: چوب دستی را از لب و دندان امامحسین(ع) بردار، به خدا سوگند همواره میدیدم كه رسول خدا(ص) میاناین دولب را میبوسید. آن گاه «زید بن ارقم» گریست و ابن زیادناراحت شد و گفت:
[خدا دیدگان تو را بگریاند، اگر پیرمرد خرفتو بی عقلی نبودی گردنت را میزدم» زید بن ارقم از جای خودبرخاست، خطاب به مردم گفت: «ای مردم شما از امروز به بعد مردگانیبیش نخواهید بود، برای این كه پسر فاطمه را شهید كردید و پسر ابنمرجانه را بر خود امیر قرار دادید. به خدا سوگند طولی نمیكشد نیكمردانِ شما را میكشند و بدسیرتان را به شما میگمارند]
8 ـ آثار محبت امام حسین(ع)
ترمذیو طبرانی و ذهبی از علی(ع) روایت كردهاند كه آن حضرت نقلكردهاند كهرسول خدا(ص) دست حسن و حسین را گرفتند و گفتند:
[كسی كه مرا و این دو را و نیز پدر و مادر آنها را دوست بدارد، روز قیامت هم مرتبه من است].
طبری در ذخائرالعقبی از رسول خدا(ص) روایت كرده كه آن حضرت فرمودند:
اولینكسانی كه وارد بهشت میشوند من و فاطمه و حسن و حسین میباشیم. ازرسول خدا(ص) سؤال شد: ای رسول خدا دوستان چه؟ گفتند: پشت سر شما[فاطمه وحسنین]
9 ـ دوستی حسنین(ع)
ترمذیدر جامع الكبیر به سند خود از اسامه بن زید روایت كرده است كه دریكی از شبها، برای انجام حاجتی به خانه رسول خدا رفتم. پیامبراكرم(ص) بیرون آمد، در حالیكه چیزی زیر عبا داشت كه نمیتوانستمآن را تشخیص بدهم. بعد از مطرح ساختنحاجتم و برآورده شدن آن،عرض كردم: یا رسول الله چه چیز زیر عبا داری؟ حضرت عبا را كنار زد،دیدم حسن و حسین را بالای ران خود نهاده است.
آن گاهفرمود: این دو، فرزندان من و فرزندان دختر من هستند. خدایا مندوستشان دارم، تو هم آنها را و دوستدارانشان را دوست بدار.
ابنعساكر از ابوهریره روایت كرده كه میگوید از رسول خدا(ص) شنیدم كهمیفرمود: كسی كه حسن و حسین(ع) را دوست بدارد، مرا دوست داشتهاست و كسی كه دشمن بدارد آنها را، مرا دشمن داشته است.
10 ـ سرور جوانان بهشت
ترمذیبا سند خودش از ابوسعید خُدری روایت كرده كه رسول خدا(ص)فرمودند:«حسن و حسین دو سرور جوانان بهشت اند». ولی بعد از نقل اینحدیث میگوید: هذاحدیث حسن صحیحٌ.
این حدیث در منابع مختلفو متعددی از اهل سنت ذكر شده است. ابوحاتم در صحیحش و ابن عساكردر تاریخش و ابن كثیر در البدایه و النهایه و احمد درمسندش این رانقل كردهاند.
طبرانی روایت كرده از حذیفه كه گوید: چهرهرسول خدا(ص) را شادمان دیدیم و فرمود: [چگونه خوشحال نباشم و حالآن كه جبرئیل به من بشارت داد كه حسن و حسین سرور جوانان اهلبهشت هستند و پدرشان از آنها برتر میباشد]
همین حدیث را متقیهندی و ابن عساكر نقل كردهاند. و ابن عساكر در كتاب تاریخش اینحدیث را با بیش از بیست سند ذكر كرده است.
11 ـحسین از من و من از حسین
ترمذیدر صحیحش از یعلی بن مُرّه نقل كرده كه رسول خدا(ص) فرمودند: حسیناز من است و من از حسینم، خدای دوست بدارد كسی كه حسین را دوستداشته باشد.
امام بخاری در الادب المفرد به اسناد خود از یعلیبن مره روایت كرده: در یكی از روزها پیامبر اكرم(ص) همراه اصحابشبه منزلی دعوت بودند، در مسیر ایشان امام حسین بازی میكرد؛ پیامبرجلوتر از اصحاب بود و دست گشود كه حسین(ع) را بگیرد. حسین از اینطرف به آن طرف میرفت و پیامبر هم خنده كنان او را دنبال میكردتا این كه حسین(ع) را گرفت؛ آن گاه دستی بر زیر چانه كودك و دستدیگر بر پشت اوگذاشت... و گفتند: «حسین از من و من از حسین هستمخداوند دوست بدارد كسی كهحسین را دوست داشته باشد.
12 ـبر پشت پیامبر(ص) به هنگام نماز
طبرانیاز ابوهریره روایت كرده كه نماز عشا را با رسول خدا(ص) میخواندیم وچون به سجده میرفت، حسن و حسین بر پشت حضرت میپریدند و هنگامیكه سر از سجده بر می داشت، آنها را با ملایمت میگرفت و به زمینمینهاد. بار دیگر كه سر به سجده میگذاشت، همین عمل از آنها سرمیزد، پس از آن كه پیامبر(ص) سلام نماز میدادند، آنها را برزانوانشان میگذاشت، در این هنگام عرض كردم یا رسول الله اجازهمیفرمایید این كودكان را نزد مادرشان ببرم؟ فرمود: نه، در همینلحظه برقی جهید؛ رسول خدا(ص) به آن دو بزرگوار فرمودند: اكنون باجهش این برق، نزد مادرتان بروید. آنها همراه با آن برق حركت كردندتا وارد منزل شدند.
13 ـ اخبار به شهادت ابا عبدالله(ع)
طبرانی از عایشه نقل كرده كه گفت: رسول خدا(ص) فرمودند:
جبرئیلبه من خبرداد كه فرزندم حسین در سرزمین «طف» كشته خواهد شد و اینتربت را از آن جا آورد و خبر داد كه قبرش آن جا است.
جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد كه امتم فرزندم حسین را خواهند كشت و برای من از تربت سرخ او نیز آورد.
ونیز طبرانی و دیگران چنین نقل كردهاند: انس بن مالك از رسولخدا(ص) نقلكرده كه فرشتهای به نام «قطر» از پروردگارش اجازهخواست تا مرا زیارت كند، به او اجازه داده شد. آن روز در منزل امسلمه بودند بعد فرمودند: ای ام سلمه! مواظب باش كسی وارد اتاقنشود، در این هنگام، امام حسین(ع) وارد شد و بر روی پیامبر(ص) پرید وحضرت او را گرفت و میبوسید و میبویید، آن گاه ملك گفت: آیا دوستشداری؟ فرمود: آری، گفت:به زودی امت تو او را خواهند كشت. اگرمیخواهی قتلگاه او را نشانت بدهم؟ آن گاه مشتی از ریگ یا خاكآورد و ام سلمه آن را برداشت و در میان لباسش قرار داد.
و بازدر همان جا از ام سلمه روایت كرده كه امام حسن و امام حسین دربرابر رسولخدا(ص) مشغول بازی بودند، در این هنگام جبرئیل نازل شد وگفت: ای محمد پساز تو امتت این فرزند را (و اشاره كرد به امامحسین(ع)) شهید میكنند. رسولخدا(ص) گریستو حسین(ع) را به سینهاشچسبانید، سپس رسول خدا(ص) تربتی را نزد او گذاشت وفرمود: «اینامانتی است نزد تو و پیامبر آن را بویید و گفت: ای وای (كرب و بلا)رسولخدا(ص) فرمود: ای ام سلمه! هرگاه این تربت به خون مبدلگردید، فرزندم حسین به شهادت رسیده است. ام سلمه آن را درشیشهای ریخت و هر روز به آن مینگریست ومیگفت: ای خاك! روزیكه به خون تبدیل گردی، آن روز، روز عظیمی است.
طبرانیو ذهبی از عبدالله بن نجی و او از پدرش نقل كرده كه با علی(ع)بهمسافرت رفتیم، هنگامی كه به «محاذات نینوا» رسیدیم، گفتند: ایابو عبدالله صبر كن،صبر كن، بر شط فرات، من گفتم: چرا؟ گفتند: روزیبر رسول خدا(ص) وارد شدم، در حالی كه دو چشمان آن حضرت پر از اشكبود. عرض كردم میبینم چشمانت گریان است آیا كسی شما را ناراحتكرده است؟
رسول خدا(ص) فرمودند: جبرئیل از نزد من بلند شد وبه من خبر داد كه امت من، فرزندم حسین را میكشند، آن گاه گفت: آیا از تربت او به تو نشان دهم؟ گفتم: آری، پس مقداری به من دادو چون آن را دیدم نتوانستم خود را نگه دارم و چشمانم پر از اشك شد.
14 ـ یاری كردن امام حسین
ابناثیر در شرح حال انس بن حارث مینویسد: از اشعث بن سحیم از پدرشنقل میكند كه از رسول خدا(ص) شنید كه فرمود: پسرم حسین(ع) درزمینی در حوالی سرزمین عراق به شهادت میرسد كسی كه او را در آنحال درك كند باید او را یاری دهد.
امام حسین علیه السلام نامی آشنابرای عموم مسلمانان و بلكه همه دردمندان است. اینشخصیتوصفناپذیر چنان مورد توجه رسول خدا صلوات الله علیه و آله بوده كهبه نظر میرسد فلسفه این عنایت و توجه در آن عصر برای جماعتزیادی روشن نبوده و تا حدودی هم شاید حقداشتهاند، چون هیچ كسنمیتواند فراوانی گفتهها و توجهات پیامبر اسلام(ص) به اینبزرگواررا یك امر عاطفی برخواسته از رابطه پدر و فرزندی بداند، زیرا همهحركات و گفتههای رسول خدا(ص) به طور قطع و یقین بسیار فراتر ازاین حوزه است، چیزی كه واقعیتهای تاریخی آن را اثبات میكند.
رسولخدا(ص) كه تمام گفتهها و حركات او با پشتوانه الهی سرچشمهمیگیرد،[وما ینطق عن الهوی] هرگز سخنان بلند و معنا داری در موردامام حسین به صرف رابطه فرزندی ایراد نكرده و حكمتهای بیشماریدر این برخورد و نگاه رسول خدا(ص) وجود داشت كه بسیاری از آنها بهمرور زمان، آن هم زمانی نه چندان طولانی به گونهای كه برخییاران رسول خدا آن زمان را درك كردند، روشن شد.
در این مقالكوشیدیم كه برخی موارد مورد اتفاق تمام مسلمانان كه به فراوانیدر كتابهای فرقههای مختلف اسلامی آمده، یادآور شویم و نشان دهیمكه جایگاه امام حسین(ع) و موقعیت آن بزرگوار در نزد رسول خدا(ص)به چه اندازهای بوده و لذا ما به توضیحات و گفتههای اضافینپرداختیم و بهتر آن دیدیم عین همان گفتهها را در چهارده مورد ذكركنیم. امید است مورد عنایت امام حسین(ع) قرار گیرد.
روایتهایفراوانی كه هم از طریق اهل سنت و هم در منابع شیعه ذكرشده،تصریح دارند كه نامگذاری این مولود مبارك به وسیله رسولخدا(ص) بوده كه البته در برخی از آنها چنین آمده كه حضرتفرمودهاند: این نام گذاری به دستور جبرئیل و در نقل دیگر به دستورخداوند بوده است. به چند نمونه توجه كنید:
الف) «ذخائرالعقبی» از اسماء بنت عُمیس روایت كرده كه حضرت زهرا(س)فرزندبزرگوارش، حسن(ع) را به خانه من آورد، درست همین لحظه پیامبراكرم(ص) تشریف آوردند و فرمود: ای اسماء! فرزندم را بیاور امامحسن(ع) را در پارچهای زرد رنگ نهادهبودم و به حضور مباركش بردم،رسول خدا(ص) فرمود: مگر به شما نگفتم كودك را در پارچه زرد رنگنپیچید. بلافاصله كودك را در پارچه سفیدی گذاشتم و به حضورش بردم. رسول خدا(ص) كودك را از من گرفت و در گوش راست او اذان و در گوشچپش اقامه گفت.
آن گاه از علی(ع) پرسیدند: این فرزند را چهنامیدهاید؟ علی(ع) گفت: من بر شما پیشی نمیگیرم، رسول خدا(ص)فرمود: من هم در نام گذاری او، بر خدا سبقت نمیجویم. در اینهنگام جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! پروردگار سلام میرساند ومیفرماید:موقعیت علی در نزد تو، مانند منزلت هارون به موسی است؛با این تفاوت كه پیامبریپس از تو مبعوث نمیشود، اسم فرزند را حسننام گذاری كن.
پس از یك سال امامحسین(ع) متولد شد. پیامبراكرم(ص) به خانه اسماء آمد و جریان را آن سان كه بیانكردیم، بهوی گفت و قصه نام گذاری را متذكر شد تا آن جا كه «جبرئیل» گفت: نام اینكودك را حسین بگذار.
مشابه همین حدیث در منابع شیعه ذكر شده است.
ب)مرحوم صدوق با اسناد خودش از امام رضا(ع) و ایشان هم از پدرانبزرگوارش از امام زین العابدین از اسماء بنت عمیس روایت كرده كهوقتی امام حسین(ع) به دنیا آمدند رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند:
اسمفرزندت را چه گذاشتی؟ علی(ع) گفتند: من در نام گذاری او از شماپیشینمیگیرم... رسول خدا(ص) فرمود: من هم در نام گذاری او از خداپیشی نمیگیرم. آن گاهجبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد خدای علیاعلی به تو سلام میرساند و میگوید:جایگاه علی نزد تو همانندجایگاه هارون نسبت به موسی است و این فرزند را به اسم فرزندهارون نام گذاری كن. رسول خدا(ص) فرمودند: اسم پسر هارون چهبوده؟ جبرئیلگفت: شبیر. رسول خدا(ص) فرمودند: زبان من عربی است وجبرئیل در جواب گفت: نام او را حسین بگذار...
البته روایاتبا این مضمون فراوان نقل شده چه در كتابهای اهل سنت و چهشیعه، گرچه برخی مطالب دیگر در تعدادی از آن روایات وجود دارد كهقابل بحث میباشد، ولی آن چه از مجموع این روایات برمی آید اینكه نام گذاری این مولود شریف به وسیله رسول خدا(ص) بوده و ایشانهم به امر خداوند این كار را انجام دادهاند. كمتر دیده شده و یاشاید سابقه نداشه باشد كه نام گذاری كسی با این ترتیب و تشریفاتخاص و الهی انجام گرفته باشد و این نشان از عظمت و بزرگی اینوجود مقدس دارد.
ابنحجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» از اسحاق بن ابی حبیبه و او ازابوهریره روایت میكند كه گفت: گواهی میدهم كه همراه رسولخدا(ص) حركت میكردیم كه ناگهان رسول خدا(ص) صدای حسنین را شنیدكه میگریستند و مادر ایشان هم همراه آنان بود، پیغمبر(ص) با سرعتبه سوی آنها شتافت و پرسید: چرا این دو فرزندم میگریند؟ فاطمهپاسخ داد: از تشنگی. رسول خدا(ص) به سراغ مشك كهنهای كه با آبآن وضو میگرفت رفت. ولی آن روز آب بسیار كم بود و مردم هم بهدنبال به دست آوردن آب بودند.
رسول خدا(ص) فریاد زد: آیا كسیاز شما آب همراه دارد؟ هیچ كس آبی به همراه نداشت. آن گاه رسولخدا(ص) خطاب به فاطمه فرمودند: یكی از آن دو فرزند را به من بده. فاطمه یكی از آنها را از زیر چادرش بیرون آورد و پیامبر اكرم(ص) اورا در حالی كه میگریست به سینه چسبانید و زبان مباركش را در میاندهان او فرو برد. او زبان مبارك رسول خدا(ص) را میمكید تا سیراب شدو از گریه باز ایستاد و همین رفتار را با فرزند دیگرش هم انجام داد.
ابن عمر گفت: مردم عراق از خون پشه سؤالمیكنند، در حالی كه پسر دختر رسول خدا(ص) را كشتند و پیامبر(ص) فرمود: حسن و حسین گلهای خوش بوی من هستند كه از دنیا برگرفتهام.
نسائیدر كتاب خصائص امیرالمؤمنین(ع) به سند خود از «انس بن مالك» روایتمیكند كه بعضی اوقات ـ و یا بارها میشد ـ كه به حضور مبارك رسولخدا(ص) وارد میشدم، حسن و حسین را میدیدم كه روی سینه و شكمپیامبر(ص) جست و خیز میكردند و پیامبر(ص) میفرمود: [دسته گل خوشبوی امت من هستند]
در ذخائر العقبی بابی را عنوان كرده بااین موضوع: «ذكر ماجاء انهما ریحاتناه من الدنیا» و در این باب،چهار روایت را كه از پیامبر اسلام(ص) میباشند آورده كه پیامبرفرمودهاند: حسن و حسین(ع) دو گل خوش بوی من از دنیا میباشند.
ترمذیدر باب مناقب حسنین به سند خود از انس بن مالك روایت میكند كهاز رسول خدا(ص) پرسیدند: كدام یك از خاندانتان نزد شما محبوبتراست؟ فرمود:«حسن و حسین» و به (حضرت فاطمه) میفرمودند: دو فرزندمرا صدا بزن و آنان را به سینه میفشرد و میبویید
ابنعساكر از یعلی روایت كرده : همراه رسول خدا(ص) برای مهمانی دعوتشده بودیم، بیرون آمدیم كه امام حسین(ع) با بچهها بازی میكرد... و گاهی این طرف و گاهی به طرف دیگر فرار میكرد و رسول خدا(ص)او را گرفت و یك دست بر پشت امامحسین(ع) و دست دیگر زیر چانه اوگذاشتند و دهان را در دهان او گذاشت و او را بوسید.
طبرانی باسند خود از انس بن مالك روایت كرده هنگامی كه سر مباركامامحسین(ع) در برابر عبیدالله بن زیاد قرار دادند او با چوب دستیكه در دستداشت،لبهای مبارك امام حسین(ع) را میزد و آن گاهدندانهای مطهر آن جناب را توصیف میكرد، من با خود گفتم كه خدا تورا به بیچارگی گرفتار سازد، من خود شاهد عینی جریان بودم كه رسولخدا(ص) جایی را كه اكنون چوب میزنی، میبوسید!
و نیز ابن حجرهیثمی از ابن ابی الدنیا روایت میكند كه زید بن ارقم در مجلسابن زیاد حضور داشت كه دید ابن زیاد با چوب دستی به لب و دندانآن حضرت میزند، به وی گفت: چوب دستی را از لب و دندان امامحسین(ع) بردار، به خدا سوگند همواره میدیدم كه رسول خدا(ص) میاناین دولب را میبوسید. آن گاه «زید بن ارقم» گریست و ابن زیادناراحت شد و گفت:
[خدا دیدگان تو را بگریاند، اگر پیرمرد خرفتو بی عقلی نبودی گردنت را میزدم» زید بن ارقم از جای خودبرخاست، خطاب به مردم گفت: «ای مردم شما از امروز به بعد مردگانیبیش نخواهید بود، برای این كه پسر فاطمه را شهید كردید و پسر ابنمرجانه را بر خود امیر قرار دادید. به خدا سوگند طولی نمیكشد نیكمردانِ شما را میكشند و بدسیرتان را به شما میگمارند]
ترمذیدر جامع الكبیر به سند خود از اسامه بن زید روایت كرده است كه دریكی از شبها، برای انجام حاجتی به خانه رسول خدا رفتم. پیامبراكرم(ص) بیرون آمد، در حالیكه چیزی زیر عبا داشت كه نمیتوانستمآن را تشخیص بدهم. بعد از مطرح ساختنحاجتم و برآورده شدن آن،عرض كردم: یا رسول الله چه چیز زیر عبا داری؟ حضرت عبا را كنار زد،دیدم حسن و حسین را بالای ران خود نهاده است.
آن گاهفرمود: این دو، فرزندان من و فرزندان دختر من هستند. خدایا مندوستشان دارم، تو هم آنها را و دوستدارانشان را دوست بدار.
ابنعساكر از ابوهریره روایت كرده كه میگوید از رسول خدا(ص) شنیدم كهمیفرمود: كسی كه حسن و حسین(ع) را دوست بدارد، مرا دوست داشتهاست و كسی كه دشمن بدارد آنها را، مرا دشمن داشته است.
ترمذیبا سند خودش از ابوسعید خُدری روایت كرده كه رسول خدا(ص)فرمودند:«حسن و حسین دو سرور جوانان بهشت اند». ولی بعد از نقل اینحدیث میگوید: هذاحدیث حسن صحیحٌ.
این حدیث در منابع مختلفو متعددی از اهل سنت ذكر شده است. ابوحاتم در صحیحش و ابن عساكردر تاریخش و ابن كثیر در البدایه و النهایه و احمد درمسندش این رانقل كردهاند.
طبرانی روایت كرده از حذیفه كه گوید: چهرهرسول خدا(ص) را شادمان دیدیم و فرمود: [چگونه خوشحال نباشم و حالآن كه جبرئیل به من بشارت داد كه حسن و حسین سرور جوانان اهلبهشت هستند و پدرشان از آنها برتر میباشد]
همین حدیث را متقیهندی و ابن عساكر نقل كردهاند. و ابن عساكر در كتاب تاریخش اینحدیث را با بیش از بیست سند ذكر كرده است.
ترمذیدر صحیحش از یعلی بن مُرّه نقل كرده كه رسول خدا(ص) فرمودند: حسیناز من است و من از حسینم، خدای دوست بدارد كسی كه حسین را دوستداشته باشد.
امام بخاری در الادب المفرد به اسناد خود از یعلیبن مره روایت كرده: در یكی از روزها پیامبر اكرم(ص) همراه اصحابشبه منزلی دعوت بودند، در مسیر ایشان امام حسین بازی میكرد؛ پیامبرجلوتر از اصحاب بود و دست گشود كه حسین(ع) را بگیرد. حسین از اینطرف به آن طرف میرفت و پیامبر هم خنده كنان او را دنبال میكردتا این كه حسین(ع) را گرفت؛ آن گاه دستی بر زیر چانه كودك و دستدیگر بر پشت اوگذاشت... و گفتند: «حسین از من و من از حسین هستمخداوند دوست بدارد كسی كهحسین را دوست داشته باشد.
طبرانیاز ابوهریره روایت كرده كه نماز عشا را با رسول خدا(ص) میخواندیم وچون به سجده میرفت، حسن و حسین بر پشت حضرت میپریدند و هنگامیكه سر از سجده بر می داشت، آنها را با ملایمت میگرفت و به زمینمینهاد. بار دیگر كه سر به سجده میگذاشت، همین عمل از آنها سرمیزد، پس از آن كه پیامبر(ص) سلام نماز میدادند، آنها را برزانوانشان میگذاشت، در این هنگام عرض كردم یا رسول الله اجازهمیفرمایید این كودكان را نزد مادرشان ببرم؟ فرمود: نه، در همینلحظه برقی جهید؛ رسول خدا(ص) به آن دو بزرگوار فرمودند: اكنون باجهش این برق، نزد مادرتان بروید. آنها همراه با آن برق حركت كردندتا وارد منزل شدند.
جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد كه امتم فرزندم حسین را خواهند كشت و برای من از تربت سرخ او نیز آورد.
ونیز طبرانی و دیگران چنین نقل كردهاند: انس بن مالك از رسولخدا(ص) نقلكرده كه فرشتهای به نام «قطر» از پروردگارش اجازهخواست تا مرا زیارت كند، به او اجازه داده شد. آن روز در منزل امسلمه بودند بعد فرمودند: ای ام سلمه! مواظب باش كسی وارد اتاقنشود، در این هنگام، امام حسین(ع) وارد شد و بر روی پیامبر(ص) پرید وحضرت او را گرفت و میبوسید و میبویید، آن گاه ملك گفت: آیا دوستشداری؟ فرمود: آری، گفت:به زودی امت تو او را خواهند كشت. اگرمیخواهی قتلگاه او را نشانت بدهم؟ آن گاه مشتی از ریگ یا خاكآورد و ام سلمه آن را برداشت و در میان لباسش قرار داد.
و بازدر همان جا از ام سلمه روایت كرده كه امام حسن و امام حسین دربرابر رسولخدا(ص) مشغول بازی بودند، در این هنگام جبرئیل نازل شد وگفت: ای محمد پساز تو امتت این فرزند را (و اشاره كرد به امامحسین(ع)) شهید میكنند. رسولخدا(ص) گریستو حسین(ع) را به سینهاشچسبانید، سپس رسول خدا(ص) تربتی را نزد او گذاشت وفرمود: «اینامانتی است نزد تو و پیامبر آن را بویید و گفت: ای وای (كرب و بلا)رسولخدا(ص) فرمود: ای ام سلمه! هرگاه این تربت به خون مبدلگردید، فرزندم حسین به شهادت رسیده است. ام سلمه آن را درشیشهای ریخت و هر روز به آن مینگریست ومیگفت: ای خاك! روزیكه به خون تبدیل گردی، آن روز، روز عظیمی است.
طبرانیو ذهبی از عبدالله بن نجی و او از پدرش نقل كرده كه با علی(ع)بهمسافرت رفتیم، هنگامی كه به «محاذات نینوا» رسیدیم، گفتند: ایابو عبدالله صبر كن،صبر كن، بر شط فرات، من گفتم: چرا؟ گفتند: روزیبر رسول خدا(ص) وارد شدم، در حالی كه دو چشمان آن حضرت پر از اشكبود. عرض كردم میبینم چشمانت گریان است آیا كسی شما را ناراحتكرده است؟
رسول خدا(ص) فرمودند: جبرئیل از نزد من بلند شد وبه من خبر داد كه امت من، فرزندم حسین را میكشند، آن گاه گفت: آیا از تربت او به تو نشان دهم؟ گفتم: آری، پس مقداری به من دادو چون آن را دیدم نتوانستم خود را نگه دارم و چشمانم پر از اشك شد.
ابناثیر در شرح حال انس بن حارث مینویسد: از اشعث بن سحیم از پدرشنقل میكند كه از رسول خدا(ص) شنید كه فرمود: پسرم حسین(ع) درزمینی در حوالی سرزمین عراق به شهادت میرسد كسی كه او را در آنحال درك كند باید او را یاری دهد.