نمونه اى از كلمات امام جعفر صادق (ع) در مكارم اخلاق

امام ششم (علیه السلام) در حدیث صحیح مى فرماید:

« لنحبّ من شیعتنا من كان عاقلاً، فهماً، فقیهاً، حلیماً، مداریاً، صبوراً، صدوقاً، وفیاً. ثمّ قال: إنّ الله تبارك وتعالى خصّ الأنبیاء بمكارم الأخلاق، فمن كانت فیه فلیحمد الله على ذلك، ومن لم تكن فلیتضرّع إلى الله ولیسأله. قال قلت: جعلت فداك وما هى؟ قال: الورع، والقنوع، والصبر، والشكر، والحِلم، والحیاء، والسخاء، والشجاعة، والغیرة، والبرّ، وصدق الحدیث، وأداء الأمانة »(۱ . بحارالانوار ، ج ۶۶ ، ص ۳۹۷).

(ما از شیعیانمان كسى را دوست داریم كه عاقل، با فهم، فقیه، بردبار، مداراكننده با مردمان، راست گو و با وفا باشد. همانا خداوند تبارك و تعالى پیغمبران را به مكارم اخلاق اختصاص داد، كسى كه مكارم اخلاق دارد، خداوند را بر آن حمد كند، و كسى كه ندارد به درگاه خدا تضرع كند، و آن را مسئلت نماید . گفتم: فدایت شوم، مكارم اخلاق چیست؟ فرمود: ورع ، قناعت، صبر، شكر، حلم، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیكوكارى، راست گویى، و اداى امانت).

در این حدیث اصول و فروع مكارم اخلاق بیان شده است.

نتیجه بعثت پیغمبر خاتم (صلى الله علیه وآله) كه عصاره بعثت تمام انبیاى خدا است، اخلاق كریمه است : « انّما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق »(۲ . بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۰ ; مجمع البيان ، ج ۱۰ ، ص ۸۶ (مبعوث شدم براى اين كه مكارم اخلاق را تمام كنم ) .).

در این حدیث شریف عقل مقدم بر همه كمالات قرار داده شده است، زیرا قوام انسانیت انسان به عقل است.

عقل است كه آیات خدا را در كتاب خلقت و شریعت ادراك مى كند : ( إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََیـت لِّقَوْم یعْقِلُونَ )(۳ . سوره نحل ، آيه ۱۲) .

دیده عقلِ انسان است كه با چراغ علم به اسرار عالم طبیعت ـ از تركیب اتم از مثبت و منفى، جاذبه و دافعه میلیونها كرات معلّق در كهكشانها، كیفیت تجزیه و تركیب جمادات و نباتات و حیوانات ـ تأمل مى كند ; و از پوستِ خلقت به مغز، و از عالَم به ملكوت وجود، و از شهود آیات علم و قدرت و حكمت ، به ایمان به غیب مى رسد.

و مقتضاى عدل تقدیم افضل است كه رسول خدا (صلى الله علیه وآله)فرمود:

« خدا در بین بندگانش افضل از عقل قسمت نكرده، و خواب عاقل از بیدارى جاهل، و افطار عاقل از روزه جاهل افضل است ; خداوند متعال رسول و نبیى مبعوث نكرد مگر اینكه عقلش را به كمال برساند، و عقل او از عقل جمیع امتش برتر باشد، و آنچه پیغمبر در ضمیر خود پنهان مى كند از كوشش جمیع كوشش كنندگان افضل است ; و عاقل فرایض خدا را بعد از تعقّل ادا مى كند ; و همه بندگان در فضل عبادتشان، به آنچه عاقل به آن رسیده است نمى رسند ; همانا عقلا صاحبان مغزند كه خدا فرمود: ( إِنَّمَا یتَذَكَّرُ أُوْلُوا الاَْلْبَابِ )(۴ . الكافى ، ج ۱ ، ص ۱۲).

و چون عقل مغز انسانیت است، چنانكه ارزش پوست به مغز، و كمال ارزش وابسته به كمال مغز است، امام (علیه السلام)هم میزان محبّت خود را به شیعیانش، اول به عقل، و كمال عقل را به فهم و فقه قرار داد.

امام ششم (علیه السلام) در حدیثى فرمود:

« اول كارها و مبدأ امور و قوت و آبادىِ آنها نیست مگر به عقل، عقلى كه خدا آن را زینت خلقش و نورى براى آنان قرار داده است، و بندگان به وسیله عقل خالق خود را مى شناسند، و مى فهمند كه مخلوقند و مدبّر آنها خدا است، و او باقى است و آنان فانى ; و به عقولشان از خلقت آسمان و زمین ، خورشید و ماه ، شب و روز استدلال مى كنند كه براى آنها و كائنات خالق و مدبّرى است كه همیشه بوده و همیشه خواهد بود.

و به وسیله عقل خوب را از بد، و حُسْن را از قبح تمییز مى دهند، و مى فهمند كه ظلمت در جهل، و نور در علم است... ; عاقل به راهنمایى عقلى كه زینت او، و به پادارنده او و وسیله هدایت اوست، مى داند كه خداوند حق است و پروردگار اوست، و مى داند كه خدا را محبوب و مكروه، و طاعت و معصیتى است، و عقل او نمى تواند به آنها برسد، و به آنها نمى رسد مگر به طلب علم و از عقلش سودى نمى برد مگر به علم ; پس بر عاقل طلب علم و ادب واجب است زیرا قوامى براى او نیست، مگر به آن »(۵ . الكافى ، ج ۱ ، ص ۲۹).

به این سبب راه كمال عقل را فهم و فقه قرار داد، و به صفوان فرمود:

« بى نیازى و غنایى پر نعمت تر از عقل نیست، و فقرى پست تر از حماقت نیست، در كارها هیچ پشتیبانى بهتر از مشورت و تبادل عقل ها و اندیشه ها نیست »(۶ . الكافى ، ج ۱ ، ص ۲۹).

پس از ترغیب به تكمیل عقل به فهم و فقه، اصول مكارم اخلاق را در دوازده فصل بیان فرمود.

 

اصول دوازده گانه مكارم الاخلاق

اول : ورع

۱ ـ در حدیث موثق، عمرو بن سعید به امام ششم(علیه السلام) عرض كرد:

« سالها مى گذرد و من به ملاقات شما نائل نمى شوم، به من چیزى بیاموز كه آن را بگیرم و به كار ببندم، فرمود: سفارش مى كنم تو را به تقوى و ورع و كوشش، و بدان جدّ و جهدى ( كوششى ) كه در آن ورع و خویشتن دارى از آنچه خدا حرام كرده است نباشد ، نفعى ندارد »(۷ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۷۶).

 

۲ ـ در حدیث دیگرى فرمود:

« خدا به موسى فرمود: متقرّبین به من تقرب پیدا نكردند به مانند ورع از آنچه حرام كردم ; همانا من جنات عدن خودم را به كسانى مى دهم كه از آنچه حرام كرده ام پرهیز كنند و احدى را با آنها شریك نمى كنم »(۸ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۸۰).

 

۳ ـ فرمود:

« بر شما باد به ورع و صدق حدیث و اداى امانت و عفت شكم و دامن، تا در رفیق اعلى با ما باشید »(۹ . الأمالى شيخ طوسى ، ص ۲۲۲).

 

۴ ـ فرمود:

« از اولیاى ما نیست آن كس كه در قریه اى باشد كه در آنجا ده هزار مرد باشد، و در آنها از خلق خدا كسى باشد كه ورع و پرهیزش از حرام ، بیشتر از او باشد »(۱۰ . بحار الانوار ، ج ۶۷ ، ص ۳۰۳).

 

دوم: قناعت

۱ ـ آن حضرت (علیه السلام) فرمود:

« كسى كه به آنچه قسمت اوست قناعت كند از همّ و دروغ و خستگى راحت مى شود، و به هر اندازه قناعت او كم شود طمع و رغبت او در دنیا زیاد مى شود ; و رغبتِ در دنیا اصل هر شرّى است »(۱۱ . مصباح الشريعة ، ص ۲۰۲).

قناعت است كه موجب غناى نفس و عزّت و حریت است.

 

۲ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« عثمان دو غلام را با دویست دینار نزد ابى ذر فرستاد، كه به ابى ذر بگویید : عثمان به تو سلام مى رساند و مى گوید: این دویست دینار كمك هزینه تو باشد. ابوذر گفت: آیا به مسلمانان دیگر آنچه براى من فرستاده ، داده است؟ گفتند: نه، گفت: من یك مسلمانم، آنچه براى من هست باید براى همه مسلمانان باشد.

گفتند : عثمان مى گوید كه این دینارها از مال شخص من است. ابوذر گفت: من از مال او بى نیازم، و من از غنى ترین مردمانم. غلامان گفتند : خدا عاقبتت بدهد چگونه غنى ترین كس هستى، با آنكه در خانه ات كمترین چیزى یافت نمى شود. گفت: زیر آن اكاف(۱۲ . اكاف = پارچه يا زينى كه روى حيوان مى اندازند .) كه مى بینید نان جوى هست ; با این دینارها چه كنم؟ من بى نیازم به ولایت على بن ابى طالب (علیه السلام) و عترت هادى و مهدى و راضى و مرضى او، آنان كه به حق هدایت مى كنند و به حق عدالت مى كنند »(۱۳ . روضة الواعظين ، ص ۲۸۴).

این قناعتى بود كه به ابى ذر عزت نفسى داد تا صفحات تاریخ به قیام او براى اقامه قسط و عدل مزین باشد .

 

۳ ـ در حدیثى است كه آن دو غلام گفتند:

« اى اباذر هدیه خلیفه را بپذیر، كه او به ما وعده داده، كه اگر بپذیرى ما را آزاد كند، ابوذر گفت: اگر بپذیرم شما هر دو آزاد مى شوید، اما من بنده او خواهم شد، و حریت شما به عبودیت من تمام خواهد شد »(۱۴ . سفينة البحار در كلمه ذرر ، در احوال ابوذر از كشكول بهايى ، ج ۱ ، ص ۲۰۸).

 

سوم: صبر

۱ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« منزلت صبر از ایمان به منزلت سر نسبت به بدن است پس اگر سر برود جسد رفته است ، همچنین اگر صبر برود ایمان رفته است »(۱۵ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۸۹).

۲ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« رسول خدا فرمود: زمانى بر مردمان مى آید كه كسى به ملك و حكومت نائل نمى شود مگر به قتل و به جبر، و كسى به غنا و بى نیازى نمى رسد مگر به غصب و بخل، و به محبّت خلق نمى رسد مگر به مایه گذاشتن از دین و پیروى هوى; كسى كه آن زمان را درك كند و با قدرتِ بر غنا، بر فقر صبر كند; و با قدرتِ بر جلب محبت مردم، بر بغض آنان صبر كند; و با قدرت بر عزّت، بر ذلت صبر كند، خدا به او ثواب پنجاه صدیقى را مى دهد كه مرا تصدیق كرده اند »(۱۶ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۹۱).

 

۳ ـ در حدیث صحیح از امام ششم (علیه السلام) آمده است:

« خداوند عزوجل فرمود: اگر كسى از بندگانم از دنیایى كه به آنها داده ام چیزى به من قرض بدهد به اندازه هر یكى، از ده برابر تا هفتصد برابر ، و یا آنچه بخواهم به او عطا مى كنم ; و كسى كه با اختیار و رضا به من قرض ندهد و ] بر آن شود كه [ از چیزى از دنیایى كه به او داده ام به اجبار و اكراه بگیرم ] در عوض آن [ سه خصلت به او مى دهم، كه اگر یكى از آن سه را به ملائكه ام مى دادم راضى مى شدند ». سپس امام ششم (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمود : ( الَّذِینَ إِذَآ أَصَـبَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیهِ رَ جِعُونَ * أُوْلَـئِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ )(۱۷ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۹۲).

لطفى بالاتر از این تصور نمى شود كه غنّى على الاطلاق، به بنده اى سرتاپا قصور و تقصیر و بدون استحقاق، نعمتى بدهد، آنگاه آن فقیر بالذات را كه مالك نفع و ضررى نیست، و حدوث و بقاى آنچه دارد به افاضه اوست طرف معامله خود قرار دهد، و مال و نعمتى را كه خودش به او داده است به عنوان قرض از او بگیرد و در برابر این قرض گرفتن ثواب هم بدهد ; حال آن كه قرض آن است كه كسى مالى را كه ملك خودش است به دیگرى تملیك كند، كه طرف ضامن مثل یا قیمت آن باشد.

خداوند كریم رحیم ملك خود را از مملوك خود به قرض مى گیرد و مى فرماید: ( مَّن ذَا الَّذِى یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا )(۱۸ . سوره بقره ، آيه ۲۴۵ ( كيست كه به خداوند قرض الحسنه دهد ... ) .) و تا هفتصد برابر ضمانت مى كند : ( مَّثَلُ الَّذِینَ ینفِقُونَ أَمْوَ لَهُمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّة أَنـمـبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنـمبُلَة مِّاْئَةُ حَبَّة )(۱۹ . سوره بقره ، آيه ۲۶۱ ( مثل آنان كه مالشان را در راه خدا انفاق رمى كنند به مانند دانه اى است كه از يكدانه هفت خوشه برويد در هر خوشه صد دانه باشد )).

و اگر حوادث روزگار آن داده خدا را از او گرفت و صبر كرد، خداوند در مقابل صبر او سه چیز به او مى دهد: الف ـ آن ذات قدوسى كه بر شخص اول عالم صلوات مى فرستد بر آن مصیبت زده صابر و بردبار صلوات مى فرستد : ( أُوْلَـئِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْ 

ب ـ بر او رحمتى نازل مى كند كه آن رحمت از تمام اندوخته عالمیان بالاتر است: ( وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیرٌ مِّمَّا یجْمَعُونَ )(۲۰ . سوره زخرف ، آيه ۳۲ ( و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه جمع مى كنند ))

ج ـ تاج هدایت بر سر او مى گذارد : ( وَ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ) كه منتهى الامال خاصان خداست : ( وَ هُدُواْ إِلَى صِرَ طِ الْحَمِیدِ )(۲۱ . سوره حج ، آيه ۲۴ ( و هدايت شدند به راه پسنديده )).

 

چهارم: شكر

۱ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« كسى كه سه چیز به او عطا شود از سه چیز محروم نمى شود: كسى كه به او دعا و خواستن از خدا داده شود به او اجابت داده شده، و كسى كه به او شكر داده شود زیاده نعمت به او داده شده، و كسى كه توكّل به خدا به او داده شود كفایت به او داده شده، خداوند عزوجل در كتاب خود مى گوید: ( وَ مَن یتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ) ( لَـئِن شَكَرْتُمْ لاََزِیدَنَّكُمْ ) و مى گوید: ( ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُـمْ ) »(۲۲ . الخصال ، ص ۱۰۱).

كسى كه وكیل اختیار مى كند، كار را به كسى واگذار مى كند كه امین باشد و بصیرت و توانایى داشته باشد.

توكّل به خداوند متعال واگذارى امر است به علم و قدرت نامحدود و لطف و رحمت نامتناهى ; كسى كه خدا وكیل اوست علم و قدرت و عنایت خدا او را كفایت مى كند.

شكر نعمت سپاسگزارى از منعم، و صرف آن نعمت در مصرفى است كه منعم معین كرده است، و جزاى آن جز ازدیاد نعمت نیست.

دعا قطع امید از خلق و استمداد از خالق است، و چون از دلِ پاك و زبانِ پاك به درگاه خدا عرضه شود توأم با اجابت است : ( إِلَیهِ یصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیبُ )(۲۳ . سوره فاطر ، آيه ۱۰).

۲ ـ آن حضرت فرمود:

« خداوند عزوجل به موسى وحى كرد: یا موسى مرا شكر كن به شكرى كه سزاوار شكر من باشد، گفت: پروردگارا چگونه به حقِ شكرِ تو، شكر كنم، كه هر شكرى نعمتى است كه به من داده اى. خدا به موسى فرمود: الآن مرا شكر كردى، زیرا دانستى كه شكر نعمت هم، نعمتى است كه من به تو داده ام »(۲۴ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۹۸).

شكر او نعمتى است كه به نعمت او، از عقل ، ادراك ، حیات ، حول و قوّه اى كه او داده است، و به زبانى كه او داده محقق شده است، و موجب ازدیاد نعمت او شده است ; و نعمتى كه مبدأ و منتهایش نعمت است تا بى نهایت شكر مى طلبد.

ادراك این نكته كه عجز از شكر، حق شكر است همچنان است كه حق معرفت خدا ادراك عجز از معرفت است.

 

پنجم: حلم

اعتدال قوه غضبیه، و قدرت بر جلوگیرى از هیجان خشم و غضب، حلم است.

۱ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« كسى كه سه خصلت داشته باشد خصلتهاى ایمان را به حد كمال رسانده است : كسى كه صبر كند و خشم خود را فرو نشاند، و كسى را كه تقصیرى در حق او كرده عفو كند و از او بگذرد، بدون حساب وارد بهشت شود و به عدد اهل قبیله ربیعه و مضر روز قیامت شفاعت كند »(۲۵ . الخصال ، ص ۱۰۴).

۲ ـ منصور دوانیقى به امام ششم (علیه السلام) عرض كرد: « مرا حدیثى بگو كه به آن پند گیرم، و مرا از آنچه موجب عقاب است باز دارد امام فرمود:

بر تو باد به حلم ، كه حلم ركن علم است ; هنگامى كه اسباب قدرت براى تو جمع شد مالك نفس خود باش، زیرا اگر آنچه را قدرت دارى انجام دهى مانند كسى هستى كه غیظ و خشم خود را شفا داده، و یا كینه و حقدى را مداوا كرده، و یا دوست دارد كه او را به صولت و قدرت یاد كنند ; و بدان اگر مستحق عقوبتى را عقاب كنى نهایت چیزى كه تو را به آن وصف كنند عدل است، و حالتى كه موجب شكر باشد افضل از حالتى است كه موجب صبر باشد »(۲۶ . الأمالى شيخ صدوق ، ص ۷۱۱).

به او فهماند كه: مجازاتى كه به حق باشد عاقبت آن عدل است ولى حلم و عفو و بخشش در نهایت فضل است و افضل از عدل است.

 

ششم: حیا

و آن پرهیز از هر كار قبیح و زشت ، و شرم داشتن از آلودگى به آنها است.

۱ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« رسول خدا فرمود: چهار صفت است كه در هر كس باشد اگر سر تا قدمش گناه باشد خدا آن سیئات را به حسنات مبدل مى كند: راست گفتن، حیا، حسن خلق و شكر »(۲۷ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۰۷).

 

هفتم: سخا

۱ ـ امام ششم (علیه السلام) از پدرش (علیه السلام) از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى كند كه :

« آن حضرت فرمود: كسى كه سخاوت دارد به خدا و مردم و بهشت نزدیك است، و بخیل از خدا و مردم دور، و به آتش جهنم نزدیك است »(۲۸ . بحارالانوار ، ج ۷۰ ، ص ۳۰۸).

۲ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« سخاوت درختى است در بهشت كه شاخه هاى آن در دنیا است، هر كس به شاخه اى از شاخه هاى آن چنگ بزند آن شاخه او را به بهشت مى رساند ; و بخل درختى است در جهنم كه شاخه هاى آن در دنیا است، و هر كس به شاخه اى از آن چنگ بزند او را به جهنم مى كشاند »(۲۹ . قرب الاسناد ، ص ۱۱۷).

۳ ـ فرمود:

« خداوند تبارك و تعالى براى شما اسلام را پسندید، و مصاحبت با دین اسلام را به سخاوت و حسن خلق، نیكو كنید »(۳۰ . الأمالى شيخ صدوق ، ص ۳۴۴).

۴ ـ آن حضرت فرمود:

« جمعى از یمن نزد رسول خدا آمدند، و در میان ایشان مردى بود كه از همه بیشتر با رسول خدا محاجة (چون و چرا) مى كرد، و به درشتى سخن مى گفت، به حدى كه آثار غضب در چهره آن حضرت ظاهر شد. جبرئیل فرود آمد، و گفت: یا رسول الله! پروردگارت به تو سلام مى رساند، و مى گوید: این مرد سخاوتمند است، و اطعام طعام مى كند، غضب از آن حضرت رفت، و فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و خبر داد كه تو داراى سخاوتى آن مرد گفت: مگر پروردگار تو سخاوت را دوست دارد؟ فرمود: بلى، گفت: اشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله، قسم به آن كس كه تو را مبعوث كرده، احدى را از مال خودم محروم نكـردم »(۳۱ . الكافى ، ج ۴ ، ص ۳۹).

سخاوت او، بدترین سیئه را كه بى ادبى به رسول خداوند (صلى الله علیه وآله) است به بهترین حسنات كه رضایت خدا و رسول اوست، مبدل كرد، و او را از كفر و شرك درآورد، و بر تخت هدایت اسلام و ایمان نشاند .

و با آنكه سامرى قوم موسى را گمراه كرد، و آنها را به گوساله پرستى آلوده نمود، و با خدا و فرستاده خدا در افتاد، چون موسى بن عمران كمر به كشتن او بست، خداوند متعال به او وحى كرد: « سامرى را نكش زیرا داراى صفت سخاوت است »(۳۲ . تفسير القمى ، ج ۲ ، ص ۶۳).

 

هشتم: شجاعت

و آن اعتدال غضب انسان است از افراط تهوّر و بى باكى، كه انسان را به هلاكت مى رساند، و از تفریط ترس، كه او را به ذلّت و خوارى مى نشاند، و شجاعت از صفات مؤمن است.

۱ ـ امام ششم از پدرش (علیهما السلام) نقل مى فرماید :

« مردى كه در او حرص و حسد و جُبن و ترس است ایمان ندارد »(۳۳ . الخصال ، ص ۸۳).

شجاعت على (علیه السلام) بود كه او را به مردانگى و فتوّتى رساند كه جبریل امین گفت : «لا فتى الا على لا سیف الا ذوالفقار»(۳۴ . تاريخ مدينه دمشق ، ج ۳۹ ، ص ۲۰۱ ; الكافى ، ج ۸ ، ص ۱۱۰) و كمال شجاعت غلبه عقل بر هواى نفس است كه امیرالمؤمنین (علیه السلام)از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى فرماید : « شجاع ترین مردم كسى است كه بر هواى نفس خود غلبه كند »(۳۵ . الأمالى شيخ صدوق ، ص ۷۳).

 

نهم: غیرت

و آن كمال سعى است در حفظ آنچه كه حفظ آن به حكم عقل و شرع لازم است.

 

۱ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود: « خداوند تبارك و تعالى غیور است و هر با غیرتى را دوست دارد ، و خدا به خاطر غیرتى كه داشت فواحش را ـ چه ظاهر و چه باطن ـ حرام كرد »(۳۶ . الكافى ، ج ۵ ، ص ۵۳۵).

 

۲ ـ آن حضرت فرمود:

« مرد در منزل و عیال خود به سه خصلت احتیاج دارد ، و اگر در طبیعت او نیست به آنها وانمود كند: معاشرت نیكو، وسعتِ به اندازه بر اهل و عیال، و غیرتى كه آنها را در حصن و حصار نگه دارد »(۳۷ . تحف العقول ، ص ۳۲۲).

 

دهم: برّ و احسان به خلق

۱ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« اهل معروف و خوبى در دنیا، اهل معروف در آخرت هستند، و به آنها گفته مى شود: همانا گناهان شما را آمرزیدم، حسنات خود را به هر كس مى خواهید ببخشید ; و معروف بر هر كسى به قلب و زبان و دستش واجب است، كسى كه قدرت ندارد كه به دستش كار خیر و عمل معروف انجام دهد به قلب و زبانش نیت خیر و قول معروف را به انجام برساند ، و كسى كه نتواند به دستش عمل خیر و معروف ، و به زبانش قول معروف را انجام دهد به قلبش از نیت خیر محروم نماند »(۳۸ . الاختصاص شيخ مفيد ، ص ۲۴۰).

آنچه آن حضرت بر پیروانش واجب شمرده این است كه دل آنان سرچشمه نیت خیر، و زبان آنان مجراى گفتار خیر و رفتار آنان معروف و برّ و احسان باشد.

 

۲ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« مردى از اهل ذمه (یهودى یا مسیحى) با امیرالمؤمنین ( (علیه السلام) ) رفیق راه شد . آن مرد به آن حضرت گفت: اى بنده خدا مقصد تو كجا است؟ فرمود: به كوفه مى روم; چون راه آن حضرت از او جدا شد، حضرت همراه او رفت ; آن مرد گفت: راه كوفه آن راه است، فرمود: مى دانم، پرسید : چرا از مقصد خود عدول كردى و همراه من آمدى؟ فرمود: اتمام حسن مصاحبت و رفاقت در راه این است كه انسان ، رفیق سفر خود را هنگام جدا شدن همراهى، و این دستور پیغمبر ما است ; آن مرد كافر گفت: این گفته پیغمبر شما است؟! فرمود: بلى، گفت تو را شاهد مى گیرم كه من بر دین توام، چون آن حضرت را شناخت مسلمان شد »(۳۹ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۶۷۰).

 

این دین است كه تبلور آن در كردار آن امام معصوم (علیه السلام)موجب انقلاب ظلمت به نور، و كفر به اسلام مى شود .

كسى كه زبان گویاى او به علم و عرفانِ حقایق مبدأ و معاد، و سیاستِ نفس و منزل و مُدُن، در آسمان حكمت نظرى و عملى شق القمر مى كند ; و دست تواناى او در غزوه خندق و خیبر موجب حیرت اهل زمین و ملائكه آسمان مى شود، و امپراطورى روم و شاهنشاهى ایران در قبضه قدرت اوست، و با همه آن علم و قدرت و آن سلطنت بدون خدم و حشم ، و در نهایت عبودیت براى خدا و تواضع براى خلق خدا همسفر كافرى مى شود كه در تمام راه او را نمى شناسد .

رفتار او با كسى كه از دین و آیین اسلام بیگانه است این چنین است، و این رفتار و كردار نمونه اى از عطوفت و رأفت اسلامى در حق بیگانه از اسلام است .

اگر این آئین با تجلّى در گفتار و رفتار ائمه معصومین (علیهم السلام)مورد مطالعه و دقت نظر واقع شود هر بیگانه مانند آن ذمى را با اسلام و پیشوایان بر حقش آشنا مى كند.

 

یازدهم: صدق حدیث

۱ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« به نماز و روزه مردم مغرور نشوید چه بسا روزه و نماز عادت مى شود ، و ترك عادت موجب وحشت مى گردد، ولكن آنها را به راست گویى و اداى امانت آزمایش كنید »(۴۰ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۰۴).

 

۲ ـ در روایت صحیحه فرمود:

« مردم را به غیر زبانتان دعوت كنید، تا از شما كوشش و پرهیز از حرام و راستگویى ببینند »(۴۱ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۷۸).

ارزش صدق از كلام خداوند متعال روشن مى شود كه مى فرماید: ( هَـذَا یوْمُ ینفَعُ الصَّـدِقِینَ صِدْقُهُمْ )(۴۲ . سوره مائده ، آيه ۱۱۹ ( اين روزى است كه راستگويان از راستگويى شان نفع مى برند ) .) .

و مى فرماید: ( یـأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ كُونُواْ مَعَ الصَّـدِقِینَ )(۴۳ . سوره توبه آيه ۱۱۹ ( اى كسانى كه ايمان آورديد تقواى خداوند را پيشه سازيد و با راستگويان باشيد ) .) بعد از دعوت به تقوى امر مى كند كه با صادقین باشید، و مى فرماید: ( إِنَّمَا یفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِینَ لاَیؤْمِنُونَ )(۴۴ . سوره نحل آيه ۱۰۵ ( دروغ را آن كس به خداوند مى بندد كه ايمان به آيات خدا نياورد ) .) و دروغ را كار مردمى مى شمرد كه ایمان ندارند.

 

دوازدهم: اداى امانت

۱ ـ عبدالله بن سنان گفت:

« بر ابى عبدالله وارد شدم ، آن حضرت نماز عصر را خوانده و در مسجد رو به قبله نشسته بود، گفتم: یابن رسول الله! بعضى از سلاطین اموالى به امانت نزد ما مى گذارند كه خمس آنها را نداده اند، آیا آن اموال را به آنها برگردانیم؟ فرمود: به پروردگار این قبله، اگر ابن ملجم قاتل پدرم امانتى به من بسپرد به او برمى گردانم »(۴۵ . مشكاة الانوار ، ص ۱۷۴).

 

۲ ـ زید شحام گفت:

« ابو عبدالله به من فرمود: به آن كس كه مرا اطاعت مى كند، و به گفته من عمل مى كند، سلام مرا برسان، و شما را سفارش مى كنم به تقواى خداوند عزوجل، ردِّ دَین، كوشش براى خدا، صدق حدیث، راست گویى، اداى امانت، سجده طولانى و حسن جوار با همسایگان »(۴۶ . الكافى ، ج ۲ ، ص ۶۳۶).

 

۳ ـ یحیى بن علاء و اسحاق بن عمار گفتند :

« هیچ گاه از آن حضرت جدا نشدیم مگر این كه هنگام وداع ما را به دو خصلت سفارش كرد: صدق حدیث و اداى امانت به برّ و فاجر (نیك و بد)، پس همانا این دو كلید رزق هستند »(۴۷ . الأمالى شيخ طوسى ، ص ۶۷۶).

اداى امانت در كلمات آن حضرت نسبت به خالق و خلق، مراتبى دارد كه سرمشق انسانیت است ، و نمونه اى از آن این حدیث است :

۴ ـ فرمود:

« كسى كه میت مؤمنى را غسل بدهد و در مورد او امانت را ادا كند خدا او را بیامرزد ; از آن حضرت سؤال شد اداى امانت نسبت به آن میت چگونه است؟ فرمود: كسى را از آنچه در او مى بیند خبردار نكند »(۴۸ . ثواب الاعمال ، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۶).

اگر غسّال باید ساتر عیوب میت و مرده اى باشد كه نزد او امانت است، پس وظیفه پیروان آن حضرت نسبت به حیثیت و آبروى أحیا و زندگان، و نفوس و اموال مردمان، روشن است كه چه خواهد بود!

هر چند این حدیث صحیح ـ لنحبّ من شیعتنا... ـ كه مختصرى از شرح آن گذشت ، جامع ترین برنامه براى سعادت فرد و جامعه است، و عمل به آن ضامن رسیدن انسان به كمال مطلوب است این جزوه را با ذكر چند روایت دیگر از آن حضرت ختم مى كنیم.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: