نمونه اى از كلام امام جعفر صادق (ع) در امامت

كلینى از محمد بن اسماعیل، و او از فضل بن شاذان، و او از صفوان بن یحیى، و او از منصور بن حازم ـ و رجال حدیث از اعاظم و اكابر محدثین و معتمد و موثقند ـ روایت مى كند كه منصور گفت:

« به ابى عبدالله عرض كردم: خداوند اجل و اكرم از آن است كه به خلقش شناخته شود، بلكه خلق به خدا شناخته مى شوند، فرمود: راست گفتى.

گفتم: كسى كه معرفت پیدا كرد كه پروردگارى دارد، سزاوار است كه بداند پروردگار او رضا و سخطى دارد، و رضا و سخط او را نتوان شناخت مگر به وحى، یا رسول; كسى كه وحى بر او نازل نمى شود راهى به رضا و سخط، و امر و نهى خدا ندارد مگر از طریق فرستادگان خدا، و فرستادگان خدا حجتند، و اطاعت آنها فرض و واجب است.

و من به این مردم گفتم: چون رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از دنیا رفت حجت خدا بر خلق او كیست؟ گفتند: قرآن. گفتم: من در قرآن نظر كردم، و دیدم گروه هاى مختلف براى غلبه بر خصم و اثبات مدعاى خود به قرآن استدلال مى كنند، دانستم كه قرآن بدون كسى كه قیم و قائم به امر قرآن باشد ـ كه آنچه از كتاب خدا بگوید حق باشد ـ حجت نیست، پس به آنها گفتم: قیم و قائم به امر قرآن كیست؟ گفتند: ابن مسعود و عمر و حذیفه عالم به قرآنند. گفتم: اینها همه قرآن را مى دانند؟ گفتند: نه، پس احدى را نیافتم كه بگوید همه قرآن را مى داند مگر على (علیه السلام) ; و اگر بین قوم چیزى باشد كه هر یك از آنها بگویند نمى دانم، و این یكى ـ یعنى على (علیه السلام) ـ بگوید مى دانم، پس شهادت مى دهم كه او ـ یعنى على (علیه السلام) ـ قیم قرآن است و اطاعت او واجب بوده، و بعد از رسول (صلى الله علیه وآله)خدا حجت بر مردم است و آنچه در قرآن بگوید حق است.

امام ششم فرمود: خدا تو را رحمت كند »(۱).

این حدیث شریف ـ كه شعاعى از آفتاب عالمتاب علم جعفر بن محمد(علیهما السلام) است و بر فكر منصور بن حازم تابیده است، و او مردى است از فقهاى اعلام كه از آنان حلال و حرام و فتوى گرفته مى شود، و نجاشى مى گوید: «ثقةٌ عینٌ صدوقٌ، و از جمله اصحاب و فقهاى ما است » مشتمل بر دقایقى است، كه بعضى از آنها بیان مى شود.

منصور گفت: « خداوند اجل و اكرم است كه به خلق شناخته شود »، این جمله كمال معرفت است، زیرا كائنات، آیاتِ علم و قدرت و حكمت خداوند مى باشند نه معرِّف خدا، و فقیر بالذات ممكن نیست معرِّف غنى بالذات باشد، و نقص محض نتواند معرِّف كمال محض باشد، و محدود چگونه مى تواند معرِّف نا محدود باشد!

و این همان معرفتى است كه در كلام امیرالمؤمنین (علیه السلام)جلوه كرده است: « یا من دل على ذاته بذاته »(۲) (اى كسى كه به ذات خودت بر ذات خود دلالت كردى) ، و سید السّاجدین امام زین العابدین (علیه السلام) در مناجاتش اظهار كرد: « بك عرفتك و انت دللتنى علیك »(۳) (به تو شناختم تو را، و تو دلالت كردى مرا بر خودت).

منصور گفت: « خدا را رضا و سخطى است » این جمله اشاره به آن است كه انسانى كه موجود عاقل مختار است، در افكار ، اخلاق ، اقوال و اعمال خود باید حق را از باطل و خوب را از بد تمییز دهد، و به كار ببندد، و آنچه را خدا از او خواسته است انجام دهد، و از آنچه نهى كرده بر حذر باشد; و انسان باید بداند كه با دیدِ عقل ناقص و فكرِ خطاكار ، راه سعادت دنیا و آخرت جز به نور وحى طى شدنى نیست.

منصور به این جمله كه گفت: « بعد از رسول خدا حجت كیست؟ » این سخن ، كه كتاب خدا ما را بس است،(۴) را باطل كرد، زیرا قرآن بدون مفسّر الهى مانند طب بدون طبیب است.

با قطع نظر از ادله نقلیه، عقل بر تلازم بین وجود قرآن و امام معصوم شهادت مى دهد و در این مختصر به سه وجه اكتفا مى شود:

۱ ـ اگر مخترعى كارخانه اى تأسیس كند كه محصول آن كارخانه گرانبهاترین گوهر باشد، و غرض از آن اختراع ادامه تولید آن محصول باشد ، آن گونه كه در حضور ، غیاب ، حیات و موتِ مخترع نباید كار متوقف شود، و براى حصول آن محصول ، در ساخت ابزار آن كارخانه و كیفیت عمل آنها ظرافتها و دقتهایى اعمال شده است كه اطلاع بر آنها جز به راهنمایى آن مخترع میسّر نخواهد بود، آیا مى شود باور كرد كه آن مخترع كسى را كه دانا به اسرار ابزارِ آن كارخانه و توانا بر به كار انداختن آن ابزار است معین نكند؟! و مهندسىِ آن كارخانه را بـه انتخاب مردمى وا بگذارد كه از شناخت ابزار و ظرافتهاى كاربرد آن بیگانه باشند؟!

آیا دقّت و ظرافت معارف و سنن و قوانین الهى در جمیع شئون حیات انسان كه ابزار كارخانه دین خداست و محصولش ارزشمندترین گوهر خزینه وجود است ـ یعنى كمال انسانیت به معرفت الله و عبادت الله و تعدیل شهوت انسان به عفّت، و غضب او به شجاعت، و فكر او به حكمت، و ایجاد مدینه فاضله براساس قسط و عدالت است ـ كمتر از دقّت و ظرافت اعمال شده در اختراع آن مخترع است؟!

كتابى كه خداوند متعال در تعریف آن فرموده است: ( وَ نَزَّلْنَا عَلَیكَ الْكِتَـبَ تِبْیـناً لِّكُلِّ شَىء وَ هُدىً وَ رَحْمَةً )(۵) و ( كِتَـبٌ أَنزَلْنَـهُ إِلَیكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَـتِ إِلىَ النُّورِ )(۶) و ( وَ مَآ أَنزَلْنَا عَلَیكَ الِكتَـبَ إِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِیهِ )(۷) مبینى مى خواهد كه آنچه را كه این كتاب تبیان آن است استخراج كند، و محیط بر ظلمات فكرى و اخلاقى و عملى بشر و راهنماى او به عالَم نور باشد، و در تمام آنچه مورد اختلاف نوع انسان است مبین حقّ و باطل باشد، كه مرز آن اختلافات از عمیق ترین مسائل وجود در مبدأ و معاد است ـ كه فكر نوابغ اندیشه را به حلّ خود مشغول كرده است ـ تا مثلا اختلاف دو زن بر سر فرزند شیر خوارى كه هر یك ادّعاى مادرى او را داشته باشند.

آیا مى توان پذیرفت كه كاربرد این كتاب در هدایت عمومى و تربیت انسانى و حلّ مشكلات و رفع اختلافات با رحلت رسول اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) تمام شده باشد؟!

آیا خداوند تبارك و تعالى و پیغمبرش این قانون و تعلیم و تربیت را بدون مفسّر و معلّم و مربّى رها كرده، و تعیین مفسّر و معلّم و مربّى را به انتخاب مردمِ بى خبر از علوم ، معارف ، قوانین و احكامِ این كتاب وا گذاشته اند؟!

۲ ـ امامت و رهبرى انسان یعنى پیشوایى و رهبرى عقل انسان، زیرا موضوع بحث، امامتِ كسى است كه امام انسان است، وانسانیتِ انسان به عقل و فكر اوست «دعامة الإنسان العقل».(۸)

در نظام خلقتِ انسان قوا و اعضاى بدن به راهنمایىِ حواسّ محتاجند، و اعصابِ حركت به تبعیت از اعصاب حسّ نیازمندند، و راهنماى حواسّ در خطا و صواب عقل آدمى است، كه آن هم با ادراكِ محدود و آسیب پذیرى به خطا و هوى ، نیازمند به رهبرىِ عقل كاملى است كه محیط بر درد و درمان ، و عوامل نقص و كمال انسان ، و مصون از خطا و هوى باشد، تا هدایت عقل انسان به امامت او محقّق شود ; راه معرفت چنین عقلِ كاملى تعریف خداست.

از این رو تصوّر حقیقت امامت ، از تصدیق به انتصابى بودن امام از جانب خداوند متعال جدا نمى شود.

۳ ـ از آن جا كه مقام امامت مقام حفظ و تفسیر و اجراى قوانین خداست، به همان دلیل كه عصمتِ مبلّغِ قانون الهى لازم است ، عصمتِ حافظ و مفسّر و مجرى آن قانون هم لازم است ; و همچنان كه خطا و هوى در مبلّغ غرض از بعثت را كه هدایت است باطل مى كند، خطا و تأثّر از هوى در مفسّر و مجرى قانون ; موجب اضلال است، و شناخت معصوم جز به ارشاد خداوند متعال میسّر نیست.

این حقیقت كه با قرآن وجود قیمى لازم است كه عالم به ظاهر ، باطن ، محكم و متشابه قرآن باشد ، از حدیثى كه مورد اتفاق عامه و خاصه است استفاده مى شود ، و كتابى كه براى هدایت بشریت ـ با اختلاف مراتب افراد انسان ـ و راهنمایى آنان به سعادت دنیا و آخرت، و زنده كردن آنها به حیات علم و ایمان نازل شده است، بدون مفسّرى معصوم از خطا و هوس و هوى، نه تنها با منطق عقل و حكمت نزول قرآن مخالف است، بلكه مخالف با حدیث مذكور نیز مى باشد كه در آن حدیث رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: « انى تارك فیكم الثقلین أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله و عترتى »(۹)، و فرمود: « این دو از یكدیگر جداشدنى نیستند و اگر از این دو پیروى كنید هرگز گمراه نمى شوید »(۱۰).

و این حقیقت كه منصور بن حازم گفت، و امام ششم تصدیق كرد، به حكم عقل، كتاب و سنت ثابت است.

و تاریخ مسلّم عامه و خاصه شاهد است كه غیر از امیرالمؤمنین على (علیه السلام) از اصحاب رسول خدا كسى عالم به تمامِ كتاب خدا نیست.

خدایى كه كتابى نازل كرده و درباره آن فرموده است : ( وَ نَزَّلْنَا عَلَیكَ الْكِتَـبَ تِبْیـنًا لِّكُلِّ شَىْء )(۱۱) ( مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَـبِ مِن شَىْء )(۱۲) مى فرماید: ( قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِیدَما بَینِى وَ بَینَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُو عِلْمُ الْكِتَـبِ )(۱۳) و رسول خدا آن كس را كه علم الكتاب نزد اوست به امت معرفى كرده، و فرموده است: على با قرآن است و قرآن با على است و از یكدیگر جدا نمى شوند تا بر من وارد شوند(۱۴).

 

__________________________________

پانوشت:

1- . الكافى ، ج ۱ ، ص ۱۶۸

2- . بحار الانوار ، ج ۸۴ ، ص ۳۳۹

3- . بحار الانوار ، ج ۹۵ ، ص ۸۲

4- . اشاره است كه به جمله اى كه عمر بن الخطاب در ردّ رسول خدا (صلى الله عليه وآله)گفت. اين مطلب در كتب عامه و خاصه به نقلهاى بسيار آمده است كه: حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) هنگام رحلت فرمود: بياييد، نوشته اى براى شما بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد، عمر گفت: درد بر پيغمبر شدت گرفته ، نزد شما قرآن است، كتاب خدا ما را بس است. صحيح البخارى، باب قول المريض قوموا عنّى ، ج ۷ ، ص ۹ ; صحيح مسلم ، ج ۵ ، ص ۷۶ ; مسند احمد حنبل ، ج ۱ ، ص ۳۲۵ و مصادر بسيار ديگر از كتب صحيح و معتبر نزد عامه . رجوع شود به مقدمة فى أصول الدين حضرت آيت الله العظمى وحيد الخراسانى مد ظله العالى.

5- . سوره نحل، آيه ۸۹ (و نازل كرديم بر تو كتاب را بيان كننده اى براى همه چيز و هدايت و رحمت )

6- . سوره ابراهيم، آيه ۱ (كتابى است كه نازل كرديم آن را به تو تا بيرون آرى مردم را از ظلمات به نور ) .

7- . سوره نحل، آيه ۶۴ (و نازل نكرديم بر تو كتاب را مگر براى اين كه بيان كنى براى آنها آنچه را كه در او اختلاف كردند)

8- . بحار الانوار ، ج ۱ ، ص ۹۰ (ستون انسان عقل است)

9- . المستدرك على الصحيحين ، ج ۳ ، ص ۱۴۸ ; كمال الدين وتمام النعمة ، ص ۲۳۴

10- . المستدرك على الصحيحين ، ج ۳ ، ص ۱۱۰ و ص ۵۳۳ ; كمال الدين وتمام النعمة ، ص ۲۳۵

11- . سوره نحل ، آيه ۸۹ ( و فرو فرستاديم بر تو كتاب را كه بيان براى همه چيز است ) .

12- . سوره انعام ، آيه ۳۸ ( در قرآن از هيچ چيز فروگذار نكرديم ) .

13- . سوره رعد ، آيه ۴۳ ( بگو اى پيغمبر كفايت مى كند براى شهادت بين ما و بين شما خداوند و آن كس كه نزد او علم كتاب ( قرآن ) است ) .

14- . المستدرك على الصحيحين ، ج ۳ ، ص ۱۲۴ و در التلخيص هم هست ; الأمالى شيخ طوسى (رحمه الله) ، ص ۴۶۰

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: