مجلس هفتاد و چهارم دوازدهم جمادى الا خر سال 368

امالی شیخ صدوق

1- ابو صباح كنانى گفت :
از امام صادق (ع) پرسيدم كه اين گفتار از كيست : ((از خدا خواستار ايمانم و باو از بد سرانجامى پناهنده ام )) اشرف حديث ذكر خداست و رأ س حكمت طاعت او و راست ترين گفته و رساترين پند و خوشترين داستان قرآن است استوارترين رشته ايمان بخدا و بهترين كيش ملت ابراهيم و بهترين روش ‍ روش پيغمبران و بهترين راه حق راه محمد (ص) و بهترين توشه ، تقوى و بهترين دانش آنچه سود بخشد و بهترين راه حق آنچه پيروى شود و بهترين توانگرى اعتماد بخويش است و بهترين ذخيره دل يقين است ، زيور حديث راستى است و زيور دانش احسان و شريف ترين مرگ شهادت و بهترين امور سرانجام نيك ، آنچه كم و كافى است به از آنچه بيش و بيهوده است شقى در شكم مادر شقى است و سعيد آن كه بديگرى پند گيرد و زيركترين مردم با تقوى است و احمق احمقان هرزه كار، بدترين نقل نقل دروغ است و بدترين امور بدعت ها، بدترين كورى كورى دل ، بدترين پشيمانى پشيمانى در قيامت و بزرگترين خطاكار نزد خدا زبان دروغگو و بدترين كسب ريا كارى و بدترين خوراك خوردن مال يتيم بستم ، بهترين زيور مرد آرامى با ايمان و هر كه پيرو شمعى باشد خدايش با آن شمع كند و هر كه بلا را شناسد بر آن شكيبا باشد و هر كه نشناسد منكرش گردد ريب كفر است هر كه كبر ورزد خدايش پست كند، هر كه فرمان شيطان برد نافرمانى خدا كرده و هر كه نافرمانى خدا كند او را كيفر دهد و هر كه شكر خدا كند خدايش ‍ بيفزايد و هر كه بر ناگوار صبر كند خدا بدادش رسد و هر كه بر خدا توكل كند او را كفايت كند، خدا را بخشم نياوريد براى خشنودى احدى از خلقش و باحدى تقرب نجوئيد بدورى از خدا زيرا خدا با كسى عطا بخشى نكند و بدى از كسى نبرد جز بطاعت او و طلب رضاى او براستى طاعت خدا دريافت هر خيريست كه خواهند و نجات از هر شرى است كه پرهيزند، خدا نگهدارد هر كه فرمانش برد و هر كه نافرمانيش كند از او در پناه نيست گريزان از خدا راه چاره ندارد زيرا امر خدا بخوارى او نازل است و گر چه خوش آمد خلائق نيست هر چه آيد نزديك است ، خدا آنچه خواهد باشد و آنچه نخواهد نباشد بر نيكى و تقوى همكارى كنيد و بگناه و عدوان همكارى نكنيد و از خدا بپرهيزيد كه خدا سخت كيفر است )) گفت كه امام صادق (ع) فرمود بمن كه اين گفتار رسول خدا (ص) است

2- رسول خدا (ص) فرمود:
خداى جل جلاله فرمايد هر بنده مرا فرمان برد بديگرى واگذارش نكنم و هر بنده مرا نافرمانى كند او را بخودش واگذارم و باك ندارم كه در كدام سو نابود شود

3- امام صادق (ع) فرمود:
هر كه خدا را نافرمانى كند او را دوست ندارد سپس مثل آورد باين شعر

عاصى الهى و بحبش متظاهر   اين امر محالى است و كارى چه بديع است
گر دوست بود صادق فرمان برد او را   عاشق بدل از گفته محبوب مطيع است

4- هميشه ميفرمود:

هر سلسله را دولت و جاهى است بعالم   در آخر دهر است ز ما حكم مسلم

5- بسيار ميفرمود:

علم طريقت بمريد است عيان   كور ز راهند همه بى دلان
وا عجب از هالك و او را نجات   در بروز ناجى در اين زمان

6- ميفرمود:

بمهلت كار كن چون ميرى آخر   براى خويش اى انسان گزين كن
هر آن بودى كه بگذشته نباشد   بباشد آنچه خواهد بود خوش كن

7- جمعى از دانشمندان گفتگوئى ميان حسن بن على (ع) و وليد بن عتبه نقل كرده اند كه امام حسن باو گفت :
تو را ملامت نكنم كه على را سب ميكنى زيرا هشتاد تازيانه براى ميخوارى بتو زده و پدرت را بدستور رسول خدا (ص) دست بسته در روز بدر كشته خدا در چند آيه او را مؤمن خوانده و تو را فاسق ناميده شاعر در مقايسه تو و على سروده خدا در كتابش فرستاده بر ما براى على و وليد آيه هائى .

وليد لعين را بكفر است منزل   على را بايمان بود جايگاهى
نباشد خدا خواه و مؤمن چنو كس   كه فاسق بود خائن و در تباهى
وليد و على را بخوانند بى شك   براى جزا آشكارا ز راهى
على را جزا هست باغ بهشتى   جزاى وليد است روز سياهى

8- على فرمود:
سلمان الخير ره بمن گفت كمتر شد كه تو بيائى و من نزد رسول خدا (ص) باشم جز اينكه ميفرمود اى سلمان اين و حزبش همان رستگاران در قيامتند.

9- انس گويد كه پيغمبر فرمود:
على است كه هر چه امتم در آن اختلاف كنند براى آنها بيان كند بعد از من .

10- همدانى گفت:

چون على بن ابى طالب فاطمه را بخاك سپرد بر لب قبرش ايستاد در آن نيمه شب كه او را بخاك سپرد و ميگفت :

جمعيت هر دوست جدائى دارد   اندر بر مرگ هر جدائى است قليل
از دست دهم يكى يكى را پى هم   دانسته شود كه بى دوام است خليل
از ياد برد مرا و مهرم بنهد   گيرد ديگرى خليل و بر جام بدليل

11- امام باقر (ع) ميفرمود:
هر كه را برون بر درون بچربد ميزان او سبك است .

12- امام صادق (ع) بسماعه فرمود:
مؤمن از چهار چيز بر كنار نيست همسايه اى كه آزار كندش ، شيطانى كه گمراهش كند، منافقى كه دنبالش گيرد و مؤمنى كه بر او حسد برد، گفتم قربانت مؤمنى كه بر او حسد برد؟!! فرمود اى سماعه آن از همه بر او سخت تر است ، گفتم چطور؟ فرمود از او بد گويد و باور كنند.

13- ابن عباس گفت :
ما در انجمنى از اصحاب خدمت رسول خدا (ص) نشسته بوديم كه رسول خدا با گوشه چشم ب آسمان اشاره كرد و ما نگاه كرديم ابرى آمد و رسول خدا آن را دو بار بسوى خود خواند و آمد و رسول خدا بر دو پا ايستاد و دست ميان آن كرد تا سفيدى دو زير بغلش نمايان شد و از ميان آن جام سپيدى پر از خرماى تازه در آورد پيغمبر از آن خورد و آن جام در كف او تسبيح گفت و آن را بعلى بن ابى طالب داد و على از او خورد و جام در كف على هم تسبيح گفت مردى گفت يا رسول اللّه از جام تناول كردى و آن را بعلى دادى آن جام باذن خدا بسخن آمد و گفت لا اله الا اللّه خالق الظلمات و النور اى مردم بدانيد كه من هديه راستى هستم بسوى پيغمبر گويا و از من نخورد جز پيغمبر يا وصى پيغمبر.

14- مشمعل اسدى گويد:
يك سال بحج رفتم و در برگشتن خدمت امام صادق (ع) رسيدم ، فرمود از كجا مى آئى ؟ عرضكردم قربانت از حج فرمود ميدانى حاج چه ثوابى دارد؟ عرضكردم تا نياموزيدم ندانم ، فرمود چون بنده باين خانه هفت دور طواف كند و دو ركعت نماز آن را بخواند و سعى ميان صفا و مروه كند خدا شش ‍ هزار حسنه برايش نويسد و شش هزار گناهش بريزد و شش هزار درجه از او بالا برد و شش هزار حاجتش برآورد در دنيا و همچنان برايش ذخيره آخرت كند، عرضكردم قربانت اين اجر بسياريست ، فرمود به بيشتر از آن آگاهت نكنم ؟ گفتم چرا فرمود هر كه حاجت مؤمن را برآورد به است از حج و حج و حج و تا ده شمرد.

15- امام زين العابدين (ع) فرمود:
مؤمن علم خود را بحلم آميخته بنشيند تا بياموزد و گوش كند تا تسليم باشد و بگويد تا بفهمد راز خود را بدوستان نگويد و از دشمنان كتمان شهادت نكند كار حق را براى خود نمائى انجام ندهد و از شرم آن را واننهد اگر خود ستايد بترسد از آنچه ميگويند و آمرزش خدا خواهد از آنچه ندانند گفتار نادان او را نفريبد و از آمار آنكه داند بترسد، منافق نهى كند و خودش باز نايستد و امر كند بدان چه خود نكند چون بنماز ايستد سينه گشايد و چون ركوع كند بخسبد و چون سجده كند نوك بر زمين زند و چون بنشيند جنجال كند چون شب كند دل بخوراك دارد و روزه نداشته و صبح در انديشه خوابست و بيخوابى نكشيده ، اگر حديثت كند با تو دروغ گويد و اگر وعده ات دهد تخلف كند و اگر امانتش سپارى خيانت ورزد و اگر از او جدا شوى بدت گويد.

16- روزى رسول خدا (ص) سواره بيرون شد و على همراهش پياده ميرفت فرمود:
اى ابا الحسن يا سوار شو يا برگرد زيرا خدا بمن دستور داده كه سوار شوى چون سوارم و پياده باشى چون پياده ام و بنشينى چون نشسته ام جز در اقامه حد الهى كه بايد در آن نشست و برخاست كنى خدا بمن كرامتى نداده جز آنكه مانندش را بتو داده مرا بنبوت و رسالت مخصوص كرده و ترا در آن ولى من ساخته كه حدودش را بپا دارى و در مشكلاتش قيام كنى ، بدان كه مرا براستى مبعوث بنبوت كرده بمن ايمان ندارد كسى كه منكر تو است و بخدا ايمان ندارد كسى كه كافر بتو است فضل تو از فضل منست و فضل من از خداست و آنست معنى قول خداى عز و جل (يونس - 58) بدان بايد شاد باشند آن بهتر است از آنچه فراهم كنند فضل خدا نبوت پيغمبر شما است و رحمتش ولايت على بن ابى طالب است فرمود بنبوت و ولايت بايد شاد باشند يعنى شيعه ، آن بهتر است از آنچه جمع كنند يعنى مخالفين جمع كنند از اهل و مال و فرزند در دار دنيا، بخدا يا على تو آفريده
نشدى مگر براى آنكه خدا پرستيده شود و بوسيله تو معالم دين شناخته شود و راه كهنه اصلاح گردد، هر كه از تو گمراه است گمراه است و راهى بخدا ندارد كسى كه راهى بتو و ولايتت ندارد و اينست گفتار پروردگارم عز و جل (طه - 82) براستى من پر آمرزنده ام كسى را كه باز گردد و ايمان آرد و كار شايسته كند و براه آيد يعنى بولايت تو، پروردگارم تبارك و تعالى بمن دستور داده كه همان حقى كه براى من مقرر شده براى تو مقرر كنم حق تو واجب است بر هر كه بمن ايمان آورده اگر نبودى حزب خدا شناخته نميشد و بوسيله تو دشمن خدا شناخته شود و هر كه با ولايت تو خدا را ملاقات نكند چيزى ندارد و خداى عز و جل بمن نازل كرد (مائده - 67) ايا پيغمبر برسان آنچه را بتو نازل شده از پروردگارت (مقصود ولايت تو است ) اى على ، و اگر نرسانى تبليغ رسالت نكردى اگر نرسانده بودم آنچه دستور داشتم از ولايت تو عملم حبط ميشد و هر كه خدا را بى ولايت تو ملاقات كند عملش حبط است اين وعده ايست كه براى من منجز است من نگويم جز آنكه پروردگارم گويد و آنچه گويم از طرف خداى عز و جل گويم كه در باره تو نازل كرده است .

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: