مجلس هفتاد و سوم جمعه هشتم جمادى الا خر 368

امالی شیخ صدوق

1- امام صادق (ع) بيكى از اصحابش فرمود:
بتو خبر دهم كه سبب اسلام سلمان و ابو ذر چه بوده ؟
آن مرد گفت چه حظى دارم ؟ سبب اسلام سلمان را ميدانم از سبب اسلام ابو ذر بفرمائيد، امام صادق (ع)
فرمود ابو ذر در رودخانه مر گوسفندان خود را ميچرانيد و گرگى از سمت راست گله اش آمد و ابو ذر با عصاى خود آن را راند و از سمت چپ آمد ابو ذر او را با عصاى خود راند و گفت بخدا گرگى خبيث تر و بدتر از تو نديدم گرگ گفت بدتر از من بخدا اهل مكه اند كه خدا پيغمبرى براى آنها مبعوث كرده و او را تكذيب كنند و دشنام دهند، اينسخن گرگ در دل ابو ذر اثر كرد و بخواهرش گفت توشه دان و ابزار و عصايمرا بياور و بيرون شد و دويد تا بمكه رسيد و ديد جمعى انجمن شدند، و با آنها نشست و ديد پيغمبر را دشنام ميدهند و بد ميگويند چنانچه گرگ گفته بود ابو ذر گفت بخدا همين است كه گرگ بمن خبر داده بر اين روش بودند تا روز ب آخر رسيد و ابو طالب آمد بهم گفتند عمويش آمد ديگر بس كنيد چون نزديك آنها رسيد احترام و تعظيمش كردند و ابو طالب سخنگو و خطيب آنها بود تا متفرق شدند، چون ابو طالب براه افتاد من دنبالش رفتم بمن رو كرد و گفت چه كارى دارى ؟ گفتم اين پيغمبر مبعوث در ميان شما را ميخواهم ، گفت چه كار با او دارى ؟ ابو ذر گفت ميخواهم باو ايمان آورم و او را تصديق كنم و بهر چه دستور دهد عمل كنم ابو طالب فرمود تو گواهى ميدهى كه جز خدا معبود حقى نيست و محمد رسول خداست گويد گفتم آرى اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه ، فرمود فردا همين ساعت نزد من بيا، فردا ابو ذر آمد و همان انجمن بر پا بود و بدشنام و بدگوئى پيغمبر اندر بودند چنانچه گرگ گفته بود با آنها نشست تا ابو طالب آمد و بهم گفتند بس كنيد عمويش آمد دم بستند و ابو طالب آمد و نشست و ناطق و خطيب آنها بود تا برخاست و ابو ذر دنبالش افتاد ابو طالب باو رو كرد و فرمود چه حاجتى دارى ؟
گفت اين پيغمبرى كه مبعوث شما است ميخواهم ، گفت با او چه كارى دارى ؟ گفتم باو ايمان آورم و او را تصديق كنم و فرمانش برم ، ابو طالب گفت گواهى ميدهى كه جز خدا معبود حقى نيست و محمد رسول خداست گويد گفتم آرى اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه ، گفت درست است منهم همين را ميگويم ، گويد مرا بخانه اى برد كه جعفر بن ابى طالب در آن بود من وارد شدم و سلام كردم و جواب داد و فرمود چه حاجتى دارى ؟ گفتم پيغمبر مبعوث ميان شما را ميخواهم ، گفت باو چه كار دارى ؟ گفتم ايمان آورم و تصديق كنم و اطاعتش كنم ، شهادتين را بمن تلقين كرد و ادا كردم و مرا بخانه اى برد كه حمزة بن عبد المطلب در آن بود و او هم همين گفته را با من در ميان نهاد و پس از اعتراف مرا بخانه اى برد كه على بن ابى طالب در آن بود و بعد از سلام و جواب همان گفته ها را در ميان نهاد و بعد از اعتراف من مرا نزد رسول خدا (ص) برد و نور اندر نور بود و بعد از سلام و جواب همان گفته ها را بميان آورد و بعد از اخذ اعتراف بشهادتين فرمود منم رسول خدا. اى ابو ذر ببلاد خود برگرد كه عموزاده ات مرده است مالش را دريافت كن و آنجا باش تا دعوت من آشكار شود ابو ذر گويد ببلاد خود برگشتم و عموزاده ام مرده بود در همان وقتى كه رسول خدا (ص) بمن خبر داده بود و مال فراوانى بجا گذاشته بود مالش را برگرفتم و در وطنم ماندم تا كار رسول خدا (ص) بالا گرفت و نزد او آمدم .

2- امام صادق فرمود:
گواه دروغگو گام بر ندارد تا بدوزخ افتد.

3- امام باقر (ع) فرمود:
هر كه گواهى ناحق بر مال كسى دهد كه تسليم است تا او را بيچاره كند خدا بجاى آن برات دوزخى بوى دهد.

4- رسول خدا (ص) فرمود:
هر كه گواهى حقى را كتمان كند يا بناحق گواهى دهد تا خون مسلمانى را هدر كند يا مال او را از ميان ببرد روز قيامت بيايد و تا چشم رس و رويش ‍ سياه است و چهره زشتى دارد كه خلايق او را بنام و نژادش بشناسند و هر كه گواهى حقى دهد تا حق مرد مسلمانى را زنده كند روز قيامت بيايد و تا چشم رس چهره اش تابانست و خلايق او را بنام و نژاد بشناسند.
پس امام باقر ناقل حديث فرمود ندانيد كه خداى عز و جل فرمايد براى خدا اقامه شهادت كنيد

5- سلمان بر گورستانى گذشت و گفت :
السلام عليكم اى اهل قبور از مؤمن و مسلمان اى اهل اين ديار مى دانيد كه امروز جمعه است ، چون بمنزلش برگشت در خواب ديد كه كسى آمد و گفت و عليك السلام اى ابا عبد اللّه سخن گفتى و شنيديم و سلام دادى جواب گفتيم گفتى مى دانيد امروز جمعه است ما مى دانيم كه پرنده روز جمعه چه گويد، گفت چه ميگويد گفت ميگويد قدوس قدوس پروردگار ما بخشاينده است ملك است عظمت پروردگار ما را نشناخته كسى كه بنام او قسم دروغ بخورد.

6- امام صادق (ع) فرمود:
خدا دشمن دارد كسى كه متاع خود را با سوگند رواج دهد.

7- فرمود:
هر كه بخدا سوگند خورد بايد راست بگويد و هر كه راست نگويد از خدا نيست و هر كه برايش بخدا سوگند خوردند بايد راضى شود و اگر نشد از خدا نيست .

8- امام باقر (ع) فرمود:
مردى وارد مسجدى شد كه رسول خدا در آن بود و سجده سبكى كرد كمتر از آنچه بايد و شايد، رسول خدا فرمود چون كلاغ نوك بر زمين زد اگر بهمين وضع بميرد بر دين محمد (ص) نميرد.

9- رسول خدا (ص) فرمود:
شيطان از پسر آدم ترسان و هراسانست تا نماز پنجگانه را در وقت مى خواند و چون ، از وقت بگذراند بر او دلير شود و او را بگناهان بزرگ كشد.

10- ابو بصير گويد:
خدمت ام حميده رفتم كه او را در مرگ امام صادق تسليت دهم گريست و از گريه اش گريستم و پس از آن فرمود اى ابا محمد اگر امام صادق را وقت مرگ مى ديدى شگفتى ديده بودى ، دو ديده اش را گشود و فرمود همه خويشانم را گردم جمع كنيد و كسى نماند كه او را جمع نكرديم گفت ب آنها نگاهى كرد و فرمود براستى شفاعت ما نرسد بكسى كه نماز را سبك شمارد.

11- امام صادق (ع) فرمود:
هر كه يك موى از جنابت را عمدا بى غسل گذارد در دوزخ است .

12- جبرئيل بر پيغمبر نازل شد و گفت :
اى محمد خدايت سلام ميرساند و ميفرمايد من هفت آسمان و آنچه در آنهاست آفريدم و هفت زمين و آنچه بر آنها است و جايى عظيمتر از ركن و مقام نيافريدم و اگر بنده اى در آنجا مرا بخواند از روزى كه آسمانها و زمينها را آفريدم و منكر ولايت على مرا ملاقات كند او را برو در سقر اندازم .

13- امام باقر (ع) فرمود:
نماز جمعه با وجود امام واجب است و اگر مردى بى عذر آن را ترك كند در سه جمعه سه فريضه ترك كرده و سه فريضه را ترك نكند مگر منافق ، فرمود هر كه جماعت را براى بى رغبتى بدان و بجماعت مسلمانان ترك كند بى عذر نماز ندارد.

14- رسول خدا (ص) بر همسايگان مسجد شرط كرد كه :
در نماز جماعت حاضر شوند و فرمود بايد مردمى كه در نماز حاضر نشوند از آن خلاف دست باز گيرند يا دستور دهم مؤ ذن اذان و اقامه گويد و مردى از خاندانم را كه على است فرمان دهم تا خانه هاى كسانى را با پشته هاى هيزم بسوزاند براى آنكه بنماز حاضر نمى شوند.

15- امام صادق (ع) فرمود:
رسول خدا (ص) نماز صبح را خواند و رو باصحابش كرد و از مردمى پرسش كرد كه در نماز حاضرند گفتند نه يا رسول اللّه فرمود در سفرند؟ گفتند نه فرمود نمازى بر منافقان سخت تر از اين نماز و نماز عشاء نيست .

16- فرمود:

مؤمنى نيست كه ترك يارى برادر خود كند با قدرت بر آن جز آنكه خدا ترك يارى او كند در دنيا و آخرت ،

17- فرمود:
هر كه داستانى از برادر دينى خود بگويد بقصد نكوهش و بد نامى او تا از چشم مردم بيفتد خدا او را از ولايت خود بولايت شيطان بيرون كند.

18- ابن عباس گفت :
يك روز رسول خدا (ص) نشسته بود و على و فاطمه و حسنين نزد او بودند گفت خدايا تو ميدانى اينان اهل بيت منند و گرامى ترين مردم نزد من دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن دار مهربانى كن با مهربانان ب آنها و بد دار بدخواه آنها را، كمك كن كمك ، كار آنها را و آنها را از پليدى پاك كن و معصوم دار از هر گناهى و بروح القدس مؤ يد دار اى على تو امام امت منى و بر آنها پس از من خليفه اى تو پيشرو اهل بهشتى و گويا من مينگرم دخترم فاطمه را كه روز قيامت بر اسبى از نور سوار است و از طرف راستش هفتاد هزار فرشته و از چپش هفتاد هزار و جلو رو و دنبالش هر كدام هفتاد هزار فرشته باشد و زنان امتم را ببهشت رهبرى كند هر زنى در شبانه روز پنج نماز بخواند و ماه رمضان را روزه دارد و حج خانه خدا كند و زكاة مالش را بپردازد و شوهرش را اطاعت كند و پس از من پيرو على باشد بشفاعت دخترم فاطمه ببهشت رود و او سيده زنان عالميانست عرض شد يا رسول اللّه او سيده زنان عالم خود است ؟ فرمود او مريم دختر عمران بود اما دخترم فاطمه بانوى زنان عالم است از اولين و آخرين و او است كه چون در محرابش بايستد هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام دهند و ندائى كه بمريم كردند باو كنند و گويند اى فاطمه براستى خدا تو را برگزيد و پاك كرد و برگزيد بر زنان جهانيان سپس رو بعلى كرد و فرمود اى على فاطمه پاره تن من است و نور ديده من و ميوه دلم بد آيدم آنچه او را بد آيد و شادم از شاديش و او اول كس است از خاندانم كه بمن رسد، پس از من با او خوبى كن حسن و حسين دو پسر من و دو ريحان منند و هر دو سيد جوانان اهل بهشتند بايد پيش تو چون گوش و چشمت عزيز باشند سپس دست ب آسمان برداشت و گفت بار خدايا گواه باش كه من دوستدار دوست آنها و دشمن دشمن آنها و سازش كار سازش كننده آنها و نبرد كن با نبردكننده آنهايم و دشمنم با هر كه بدخواه آنها است و دوستم با هر كه آنها را دوست دارد.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: