مجلس پنجاه و ششم سه شنبه هشتم ربيع الاخر 368

امالی شیخ صدوق

1- فضيل بن يسار گويد:
صبح روزى كه زيد بن على در كوفه خروج كرد من خود را باو رساندم و شنيدم كه ميگفت كسى كه از شما مرا در نبرد با نبطيهاى شام كمك دهد؟ بحق آنكه پيغمبر را بشير و نذير مبعوث كرده هيچ كس نباشد كه مرا در نبرد آنها كمك كند جز آنكه روز قيامت دستش را بگيرم و باذن خدا او را ببهشت برم گويد چون كشته شد من يك شترى كرايه كردم و بمدينه رفتم و خدمت امام صادق (ع) رسيدم با خود گفتم خبر شهادت زيد را باو ندهم كه بر او بيتابى كند چون خدمت او رسيدم بمن فرمود اى فضيل عمم زيد چه كرد؟ گويد گريه گلويم را گرفت گفت او را كشتند؟ گفتم آرى بخدا او را كشتند گفت بدارش زدند؟ گفتم آرى بخدا بدارش زدند شروع بگريه كرد و اشكش ‍ بر دو گونه اش مانند مرواريد ميغلطيد سپس فرمود اى فضيل با عمويم در نبرد با اهل شام شركت كردى ؟ گفتم آرى گفت چند تن از آنها كشتى ؟ گفتم شش تن ، گفت شايد در قتل آنها شك داشتى گويد گفتم اگر شك داشتم كه آنها را نميكشتم شنيدم فرمود خدا مرا در اين خونها شريك كند بخدا عمويم و يارانش زيد شهيد در درگذشتند بمانند على بن ابى طالب و يارانش .

2- از رسول خدا (ص) پرسيدند كدام مال بهتر است ؟ فرمود:
زراعتى كه بكارند و اصلاح كنند و روز درو حقش را بپردازند عرض شد يا رسول اللّه پس از زراعت كدام مال بهتر است ؟ فرمود گوسفنددارى كه بدنبال محل باران ميرود و نماز ميخواند و زكاة ميدهد، عرض شد يا رسول اللّه پس از گوسفند كدام مال بهتر است ؟ فرمود گاو كه بامداد شير ميدهد و پسين هم شير ميدهد، عرض شد بعد از گاو كدام مال بهتر است ؟
فرمود درختانى كه در لجن برپاينده و در گرانى خوراك ميدهند چه خوب چيزيست نخل خرما هر كه آن را بفروشد پولش چون خاكستر بر سر كوه است كه باد سختى بر آن بوزد مگر بجاى آن نخل ديگرى بخرد، عرض شد يا رسول اللّه پس از نخل كدام مال بهتر است ؟ آن حضرت خاموش شد، مردى گفت پس شتر چطور است ؟
فرمود بدبختى و جفاكارى و رنج و در بدرى دارد بامداد و پسين و پشت بصاحبش دارد خيرش از سوى شومترش مى آيد هلا كه اشقياء نابكار آن را از دست ندهند.

3- رسول خدا در حجة الوداع در مسجد خيف اين خطبه را خواند:
پس از حمد و ثناى الهى فرمود: خرم كند خدا بنده اى را كه گفتار مرا بشنود و حفظ و كند بكسى كه آن را نشنيده برساند بسا كسى كه فقيه نيست و فقهى را حمل كند و بسا فقيهى كه فقهى را بفقيه تر از خود رساند، سه چيز است كه دل مرد مسلمان در آن دغلى روا ندارد اخلاص عمل براى خدا و خير خواهى براى پيشوايان مسلمانان و ملازمت جمعيت مسلمانان كه دعوت آنها بهر كه پشت سر آنها است احاطه دارد همه
مسلمانان برادرند و خونشان با هم برابر تعهد پست ترين آنها بعهده همه است و همه بايد همدست باشند بر عليه ديگران .

4- امير المؤمنين (ع) فرمود:
من نسبى براى اسلام مرتب كنم كه ديگرى پيش از من و بعد از من نكند اسلام تسليم است ، تسليم تصديقست و آن يقين است و يقين ادا كردنست و آن عمل است مؤمن دين را از خدا گيرد نه از رأ ى خود ايا مردم دين شما، دين شما بدان بچسبيد كسى شما را از آن بدر نبرد زيرا گناه در ديندارى به از حسنه در بيدينى است زيرا گناه ديندار آمرزيده شود و حسنه از بيدين پذيرفته نگردد.

5- ابو شاكر ديصانى خدمت امام صادق رسيد و گفت :
تو اختر درخشانى و پدرانت ماههائى تابان و مادرانت بانوانى پارسا و شايان بودند و جوهرت گرامى ترين جوهر است و چون نام دانشمندان برند انگشتها بسوى تو خم شو نداى درياى ژرف دليل بر حدوث جهان چيست ؟ امام صادق (ع) فرمود بنزديكترين چيزى بدان دليل جويم ، گفت چيست ؟ امام دستور داد تخم مرغى آوردند و آن را بر كف دست نهاد و فرمود اين قلعه ايست اندود شده و درونش مايعى است رقيق و نظيف از سيم روان و طلاى آب شده و بشكافد و مانند طاوسى از آن بيرون آيد چيزى درونش رفته ؟ گفت نه فرمود همين دليلست بر حدوث عالم ابو شاكر گفت ، خوب موضوعى را اختيار كردى و مختصر سخن نمودى و فرمودى و خوش فرمودى ولى تو ميدانى كه ما نپذيريم جز آنچه را بديده بينيم يا بگوش خود بشنويم يا بدست خود
بسائيم يا با بينى خود ببوئيم يا بدهن خود بچشم يا در دل ما عيان باشد و يا بطور يقين از روايات استنباط كنيم ، امام صادق (ع) فرمود حواس خمس را تذكر دادى ؟ آنها بدون دليل ديگر سودى ندهند چنانچه تاريكى را بى چراغ روشن نتوان قطع كرد.

6- مردى خدمت امام رضا (ع) رسيد و عرض كرد:
چه دليلى است بر حدوث عالم ؟ فرمود تو نبودى و بود شدى تو ميدانى كه خود را به وجود نياوردى و كسى هم كه مانند تو است تو را به وجود نياورده .

7- يك روز رسول خدا در مسجد قباء كه انصار جمع بودند بعلى بن ابى طالب (ع) فرمود:
اى على تو برادر منى و من برادر تو اى على تو وصى و خليفه من و امام امت منى بعد از من با خدا پيوسته هر كه با تو پيوسته و با خدا دشمنست هر كه با تو دشمنست و با خدا بغض دارد هر كه با تو بغض دارد، خدا را يارى كرده هر كه تو را يارى كند و خدا را واگذاشته هر كه تو را واگذارد، اى على تو همسر دختر منى و پدر دو فرزند منى ، اى على چون مرا ب آسمان بالا بردند پروردگارم در باره تو سفارش كرد فرمود اى محمد گفتم لبيك و سعديك تباركت و تعاليت و فرمود على امام متقيان و پيشواى روسفيدان و يعسوب مؤمنانست .

8- رسول خدا روزى در منزل ام ابراهيم بود و جمعى اصحابش حضور او بودند كه على بن ابى طالب آمد و چون چشم پيغمبر باو افتاد گفت :
اى گروه مردم نزد شما آمد بهترين مردم بعد از من ، او سرور شما است و طاعت او فرض است چون طاعت من ، و نافرمانى او حرام است چون نافرمانى من ، گروه مردم من خانه حكمتم و على كليد آنست و بخانه نتوان رسيد جز به وسيله كليدش دروغ گويد كسى كه گمان دارد مرا دوست داشته و على را دشمن دارد.

9- امام صادق فرمود:
روزى رسول خدا (ص) بجابر بن عبد اللّه انصارى فرمود اى جابر تو محققا ميمانى تا فرزندم محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب را درك كنى كه در تورات معروف است بباقر چون باو برخوردى سلام مرا باو برسان جابر وارد بر على بن الحسين (ع) شد محمد بن على را كه پسر بچه اى بود نزد او يافت باو گفت اى غلام بيا پيش ، پيش آمد و گفت عقب برو عقب رفت جابر گفت بپروردگار كعبه اين شمايل رسول خدا است سپس رو بعلى بن الحسين (ع) كرد و گفت اين كيست ؟ فرمود پسر منست و امام بعد از من محمد باقر است جابر برخاست و بر پاهاى او افتاد و آنها را ميبوسيد و ميگفت جانم قربانت يا ابن رسول اللّه سلام پدرت را بپذير رسول خدا (ص) بتو سلام رسانيده گويد دو چشم امام باقر اشگين شد و گفت اى جابر بر پدرم رسول خدا سلام باد تا آسمانها و زمين بر پا است و بر تو اى جابر بخاطر آنكه سلام او را بمن رساندى .

10- رسول خدا (ص) فرمود:
چون مرا ب آسمان بردند جبرئيل مرا بنهر نور رسانيد كه خدا فرموده (انعام - 1) خدا ظلمات و نور را ساخته است - و گفت اى محمد ببركت خدا از آن بگذر كه خدا ديده آن را منور كرد و جلوتر باز كرد اين نهريست كه كسى از آن نگذشته نه فرشته مقربى و نه پيغمبر مرسلى تنها من روزى يك بار در آن غوطه ور شوم و برآيم و پرهايم را بتكانم و از آن قطره اى نريزد جز آنكه خدا از آن فرشته مقربى بيافريند كه بيست هزار و دويست هزار زبان دارد و با هر زبانى بلغتى سخن گويد كه زبان ديگر آن را نفهمد رسول خدا (ص) از آن درگذشت تا بحجابها رسيد كه پانصد بودند و ميان هر دو حجابى مسافت پانصد سال بود.
سپس جبرئيل گفت يا محمد پيش رو فرمود اى جبرئيل چرا تو با من همراه نيستى گفت حق ندارم از اينجا پيش روم رسول خدا آنچه را خدا ميخواست پيش رفت تا آنجا كه شنيد خداى تبارك و تعالى ميفرمود منم محمود و توئى محمد نامت را از نام خود بازگرفتم هر كه با تو پيوندد با او پيوندم و هر كه از تو ببرد سركوب كنم فرود شو نزد بندگانم و ب آنها از پذيرائى خود كه از تو كردم خبر ده من پيغمبرى مبعوث نكردم جز آنكه برايش وزيرى مقرر كردم تو رسول منى و على وزير تو است رسول خدا فرمود آمد و نخواست آنچه شنيده بمردم باز گويد از ترس آنكه او را متهم كنند چون تازه از جاهليت در آمده بودند تا شش سال گذشت خداى تبارك و تعالى اين آيه را فرستاد (سوره هود- 12) شايد تو ترك كنى پاره اى از آنچه بتو وحى شده و سينه ات از آن تنگست رسول خدا آن را بر خود هموار كرد تا روز هشتم اين آيه رسيد (مائده - 67) ايا رسول برسان آنچه را از پروردگارت بتو نازل شده و اگر نرسانى تبليغ رسالت نكردى خدايت از مردم نگه مى دارد رسول خدا فرمود تهديديست پس از وعده عذاب بايد دستور خدا را اجرا كنم و اگر مردم مرا متهم كردند و تكذيب نمودند بر من آسان تر است از اينكه خدا مرا عقوبت سختى كند در دنيا و آخرت ، گويد جبرئيل با لفظ امير المؤمنين بعلى سلام داد و على عرضكرد يا رسول اللّه كلامى ميشنوم و كسى را نبينم ؟ فرمود اين جبرئيل است از جانب خدا آمده براى تصديق آنچه خدا بمن وعده داده .
سپس رسول خدا دستور داد مردها پى در هم بر على سلام امير المؤمنينى دادند و ببلال گفت جار زند كسى جز دردمندها نماند جز اينكه بغدير خم رود و چون فردا شد رسول خدا با اصحابش بيرون رفت و حمد و ثناى الهى بجا آورد و فرمود ايا مردم به راستى خداى تبارك و تعالى مرا به رسالتى نزد شما فرستاده كه بسيار نگرانم از آنكه مرا متهم كنيد و تكذيب نمائيد تا اينكه خدا پياپى مرا توعيد و تهديد نموده و تكذيب شما بر من آسانتر از عقوبت خدا است خدا مرا بمعراج برد و فرمود اى محمد من محمودم و تو محمد نامت را از نامم باز گرفتم هر كه با تو پيوندد با او پيوندم و هر كه از تو ببرد سركوبش كنم فرود شو و به بندگانم خبر ده چه احترامى از تو كردم ، من هيچ پيغمبرى مبعوث نكردم جز آنكه وزيرى برايش مقرر كردم تو رسول منى و على وزير تو است سپس دو دست على را گرفت و بالا برد تا مردم بسفيدى زير بغل هر دو نظر كردند و پيش از آن ديده نشده بود سپس فرمود اى مردم به راستى خداى تبارك و تعالى مولاى منست و من مولاى مؤمنانم هر كه را من مولا و آقايم على مولا و آقا است بار خدايا دوست دار هر كه را دوستش ‍ دارد و دشمن دار هر كه را دشمنش دارد يارى كن هر كه را ياريش كند و وانه هر كه را وانهدش شكاكان و منافقان و بيمارهاى دل و كج دلان گفتند بخدا بيزاريم از اين گفتارش اين از راه عصبيت است .
سلمان و مقداد و ابو ذر و عمار بن ياسر گويند بخدا از آن عرصه بيرون نشديم تا اين آيه نازل شد (مائده - 3) امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما پسنديدم سه بار آن را تكرار كرد رسول خدا سپس فرمود به راستى كمال دين و تمام نعمت و وصى از طرف پروردگار به رسالت مخصوص من نزد شما به ولايت على بن ابى طالب است بعد از من .

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: