مجلس پنجاه و دوم

امالی شیخ صدوق

1- امام باقر (ع) فرمود:
چون عيسى بن مريم زائيده شد در يك روز باندازه دو ماه مينمود و در هفت ماهگى مادرش دست او را گرفت و نزد معلم برد و او را برابر مؤ دب نشانيد، مؤ دب باو گفت بگو بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ عيسى گفت بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مؤ دب باو گفت بگو ابجد، عيسى سر بر
داشت و باو گفت تو ميدانى كه ابجد يعنى چه ؟ او تازيانه بلند كرد او را بزند گفت اى مؤ دب مرا مزن اگر ميدانى كه هيچ و اگر نميدانى از من بپرس تا بتو بياموزم گفت تفسيرش را بمن بياموز عيسى فرمود الف آلاء خداست با بهجت خداست ج جمال
خداست د دين خداست هوز ه هول دوزخ واو واى بر اهل دوزخ زاء زفير دوزخ حطى فرو ريختن خطاها است از مستغفران كلمن كلام خدا تبديل نشود سعفص پيمانه اى بپيمانه اى و جزاء بجزا قرشت آنان را فرو چيد و محشور كرد مؤ دب گفت اى زن فرزند ترا ببر او دانشمند است و نيازى بمؤ دب ندارد.

2- عثمان بن عفان از رسول خدا (ص) پرسيد:
تفسير ابجد چيست ؟ رسول خدا (ص) فرمود تفسير ابجد را بياموزيد كه همه عجائب در آنست واى بر عالمى كه تفسير ابجد را نداند عرض شد يا رسول اللّه تفسير ابجد چيست ؟ فرمود الف آلاء خداست و حرفى است از اسماء او باء بهجة خداست ج جنت و جلال و جمال خداست د دين خداست هوز ه هاويه است واى بر آنكه فرو شود در دوزخ و واى بر اهل دوزخ زاويه ايست در دوزخ و پناه بخدا از آنچه در زاويه است يعنى گوشه هاى دوزخ حطى ح فرو ريختن گناه از آمرزشجويان در شب قدر و آنچه جبرئيل فرود آورد با فرشتگان تا سپيده دم ط طوبى ب آنان و سرانجام خوش و آن درختى است كه خدايش كاشته و در آن از روح خود دميده و شاخه هايش از پشت ديوار بهشت نمايانست زيور و جامه روياند و بر دهان بهشتيان سرازير است ى يد الله بالاى همه خلق او است سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّ ا يُشْرِكُونَ كلمن كاف كلام خداست كه تبديلى در كلمات خدا نيست و نيابى هرگز جز او پناهگاهى ل المام و ورود بهشتيانست بر پيغمبر خود در زيارت و تحية و درود و ملامت دوزخيان نسبت بيكديگر م ملك خداست كه زوال ندارد دوام خدا كه فنا ندارد ن نون و القلم و ما يسطرونست كه قلم از نور است و كتاب از نور در لوح محفوظى كه مقربان بر آن گواهند و بس است خدا را براى گواه سعفص (ص) پيمانه به پيمانه و كيفر بكيفر يعنى جزاء بجزاء و چنانچه جزاء دهى جزاء داده شوى براستى خدا ستم بر بنده را نخواهد قرشت يعنى آنها را دريابد و محشورشان و منتشرشان سازد بسوى روز قيامت و بحق ميان آنها حكم كند و ستم نشوند.

3- امام صادق (ع) فرمود:
چون مردى ظلم بيند و شروع كند بنفرين بر ظالم خود خداى جل جلاله فرمايد در اينجا ديگريست كه از ظلم تو نفرين ميكند اگر خواهى تو را و او را اجابت كنم و اگر خواهى شما را پس اندازم تا مشمول عفوم شويد.

4- حبيب بن عمرو گويد:
من خدمت امير المؤمنين رسيدم در مرض موت او زخمش را باز كردند گفتم يا امير المؤمنين اين زخم شما چيزى نيست و باكى بر شما نيست فرمود اى حبيب من هم اكنون از شما مفارقت ميكنم من گريستم و ام كلثوم هم كه نزد او نشسته بود گريست باو فرمود دختر جانم چرا گريه كنى ؟ گفت جدائى شما را در نظر آوردم و گريستم فرمود دخترم گريه مكن بخدا اگر تو هم ميديدى آنچه را پدرت مى بيند نميگريستى .
حبيب گويد باو عرضكردم چه ميبينى يا امير المؤمنين ؟ فرمود اى حبيب مينگرم كه همه فرشتگان آسمان و پيغمبران دنبال هم ايستاده اند براى ملاقاتم و اين هم برادرم محمد رسول خدا (ص) است كه نزد من نشسته است و ميفرمايد بيا كه آنچه در پيش دارى بهتر است برايت از آنچه در آن گرفتارى گويد هنوز از نزد او بيرون نشده بودم كه وفات كرد چون فردا شد بامداد امام حسن بر منبر ايستاد و اين خطبه را خواند پس از حمد و ستايش ‍ خدا فرمود ايا مردم در اين شب بود كه قرآن نازل شد و در اين شب عيسى بن مريم بالا رفت و در اين شب يوشع بن نون كشته شد و در اين شب امير المؤمنين از دنيا برفت بخدا هيچ كدام از اوصياء پيغمبران گذشته پيش از پدرم ببهشت نروند و نه ديگران و چنان بود كه رسول خدا كه او را بجبهه جهادى مى فرستاد جبرئيل از سمت راستش بهمراه او نبرد ميكرد و ميكائيل از سمت چپش و پول زرد و سفيدى از او بجا نمانده جز هفتصد درهم كه از حقوق خود پس انداز كرده بود تا خادمى براى خانواده خود بخرد.

5- رسول خدا (ص) فرمود:
شما را آگاه نكنم از كسى كه آتش بر او حرامست ؟ گفتند چرا يا رسول اللّه فرمود سست گير مأ نوس نرم سهل گير.

6- عيص بن قسم گويد:
بامام صادق (ع) گفتم از پدرت حديثى نقل شده كه فرموده رسول خدا (ص) هرگز نان گندم سير نخورده ؟ فرمود رسول خدا (ص) هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم سير نخورد.

7- رسول خدا (ص) فرمود:
خداى جل جلاله فرمايد اى پسر آدم در آنچه بتو فرمودم فرمانم بر و صلاح خود را بمن مى آموز.

8- رسول خدا (ص) فرمود:
خداى جل جلاله فرمايد اى پسر آدم يك ساعت در صبح مرا ياد كن و يك ساعت پس از عصر تا آنچه مهم دارى كفايت كنم .

9- اين خطبه را امير المؤمنين نه روز پس از وفات پيغمبر هنگام فراغت از جمع قرآن ايراد نمود:
سپاس خدائى را سزاست كه هر وهمى در باره او درمانده است جز اينكه هستى او را درك كند و هر خردى نارسا است از تصور كنه او چون مانند و هم شكلى ندارد بلكه او را در حاق ذات خود تفاوتى نيست (جنس و فصل ندارد) و در كمال خويش شماره پذير نيست از همه چيز جداست نه از راه اختلاف در مكان و با همه چيز برجاست نه ب آميزش با آن همه چيز را داند نه بابزار (چون چشم و گوش ..) هر چيز خود بخود پيش او دانسته است ميان او و آنچه داند دانشى فاصله نيست (علم حضورى چون علم انسان بخودش ) اگر گفته شود بود مقصود ازليت وجود او است (نه اخبار از زمان گذشته ) اگر گفته شود خواهد بود مقصود نفى نيستى مطلق از او است (نه اخبار از آينده او) منزه و برتر است از گفتار هر كه جز او را پرستد و جز او معبودى گيرد برترى بى اندازه او را سپاس گوئيم چنانچه از آفريده هاى خود پسندد و پذيرش آن را بر خود بايست داند و گواهم كه نيست معبود حقى جز خدا يگانه است ، شريك ندارد و گواهم كه محمد بنده و رسول او است دو گواهى كه بالا برند و دو چندان كنند عمل را سبكست ميزانى كه از آن بردارندشان و سنگينست ميزانى كه در آن گذارندشان باين دو ببهشت كامجو شوند و از آتش رها گردند و از صراط بگذرند و بشهادتين ببهشت روند و با نماز برحمت رسند بسيار بر پيغمبر و آلش صلوات فرستيد زيرا خدا و فرشتگان بر پيغمبر صلوات دارند ايا كسانى كه ايمان آورديد رحمت طلبيد برايش و درود فراوان فرستيد ايا مردم شرفى برتر از اسلام نيست و كرمى عزيزتر از تقوى و پناهگاهى مصون تر از ورع و شفيعى ناجح تر از توبه و گنجى سودمندتر از دانش و آبروئى بلندتر از بردبارى و حسبى شيواتر از ادب و رنجى پست كننده كننده تر از غضب و زيبائى آراسته تر از خرد و زشتيى بدتر از دروغ و نگهدارى بهتر از خموشى و جامه اى زيباتر از عافيت و غايبى نزديكتر از مرگ ايا مردم هر كه روى زمين راه مى رود بشكم آن فرو مى شود، شب و روز شتاب دارند در ويران كردن عمر، هر كس را رمقى در تن است خوراكى دارد و هر دانه را خورنده ايست و تو خود خوراك مرگى و هر كه طبع زمانه را داند از آمادگى غفلت نورزد هيچ توانگرى از مرگ بمال خود نتواند رها شد و هيچ فقيرى بندارى ، ايا مردم هر كه از پروردگارش ‍ ترسد از ستم دست باز گيرد و هر كه سخنش را نسنجد ناهنجاريش پديدار گردد هر كه نيك از بد نشناسد چون جانور است هر مصيبتى بسيار كوچك است نسبت ببزرگى فاقه در فرداى قيامت هيهات هيهات اين خود نشناسى شماها براى معاصى و گناهان شما است چه اندازه نزديك است راحت بتعب و سختى بنعمت اگر بهشت دنبال باشد بدى نيست و اگر آتش دنبال باشد خوبى تصور نشود هر نعمتى برابر بهشت اندك و ناچيز است و هر بلائى برابر دوزخ عافيت است .

10- رسول خدا (ص) فرمود:
شما را راهنمائى نكنم بچيزى كه بدان خطاها را كفاره نمايد و بر حسنات بيفزايد؟ عرض شد چرا يا رسول اللّه فرمود وضوى كامل گرفتن در وضع بد و بسيار بمسجدها رفتن و انتظار وقت نمازها بردن ، كسى از شما نباشد كه در خانه خود تطهير كند و با مسلمانان نماز جماعت بخواند و منتظر نماز ديگر بماند جز آنكه فرشتگان گويند خدايا او را بيامرز خدايا باو رحم كن چون نماز ميخوانيد صفوف خود را راست كنيد و معتدل نمائيد و خللها را دربنديد و چون امام جماعت شما اللّه اكبر گفت شما هم بگوئيد اللّه اكبر و چون بركوع رفت ركوع كنيد و چون گفت سمع اللّه لمن حمده شما بگوئيد اللهم ربنا لك الحمد، بهترين صف مردها صف جلو است و بدتر آن صف آخر.

11- چون موسى بن عمران خواست از خضر مفارقت كند باو گفت :
مرا سفارشى كن ضمن سفارشات خود گفت مبادا لجاجت كنى و بى حاجت راه بروى و بى سبب بخندى ياد خطاى خود باش و از خطاى مردم چشم پوش .

12- حذيفة بن يمانى هنگام مرگ به پسرش وصيت كرد كه :
اى پسر جانم از آنچه در دست مردم است نوميد باش كه از آن بى نيازى ، مبادا از مردم حاجتى خواهى كه فقر حاضر است ، امروز از ديروز خود بهتر باش و چون نماز گذارى نماز وداع كننده با دنيا باشد كه گويا بدان باز نگردى مبادا كارى كنى كه عذر از آن لازمست .

13- امام باقر (ع) فرمود:
دوست دارد برادر مسلمانت را و دوست دار برايش آنچه براى خود دوست دارى و بد دار برايش آنچه براى خود بد دارى چون نيازمند او شدى از او خواهش كن و چون از تو خواهشى كرد باو بده و خيرى از او وامگير كه او هم خيرى از تو وانگيرد پشت او باش كه پشت تو باشد اگر غائب شود حفظ الغيب او كن و اگر حاضر تو باشد او را تعظيم و احترام كن زيرا او از تو است و تو از اوئى و اگر بر تو گله مند است از او جدا مشو تا از علت نارضايتى و آنچه در دل دارد بپرسى ، اگر خيرى باو رسد خدا را حمد كن و اگر گرفتار شود او را كمك ده و چاره جوئى كن .

14- مخدوج بن زيد ذهلى گويد:
چون رسول خدا (ص) مسلمانان را با هم برادر ساخت و بعلى فرمود اى على تو برادر منى و تو نسبت بمن چون هرون باشى نسبت بموسى جز اينكه پس از من پيغمبرى نباشد اى على نميدانى اول كسى كه روز قيامت خوانده شود منم كه در سمت راست عرش بايستم و حله سبزى از از حله هاى بهشتى بپوشم و پس از آن پيغمبران را دنبال هم بخوانند و در دو صف سمت راست عرش در سايه آن بايستند و جامه هاى سبز بهشتى پوشند، آگاه باش اى على بتو خبر دهم كه امت من اول امتها در قيامت محاسبه شوند و تو را بشارت دهم كه تو اول كسى باشى كه دعوت شوى براى خويشى و مقامى كه نسبت بمن دارى و پرچم مرا كه پرچم حمد است بتو دهند و ميان دو صف آن را بكشى و آدم و همه خلق خدا روز قيامت در سايه پرچم من باشند كه درازاى آن هزار سال راه است و نوكش از ياقوت سرخ و نيش از سيم سپيد و دسته اش در سبزيست و سه شعبه از نور دارد يكى در مشرق و ديگرى در مغرب و سومى در وسط دنيا سه سطر بر آن نوشته :
اول بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ دوم الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ سوم لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ طول هر سطرى هزار سال مسافت و پهناى آن هزار سال مسافت تو پرچم را بكشى و حسن سمت راست تو و حسين سمت چپ تواست تا ميان من و ابراهيم در سايه عرش بايستى و جامه سبزى از جامه هاى بهشتى
بپوشى و منادى از عرش جار زند چه خوب پدريست پدرت ابراهيم و چه خوب برادرى است برادرت على هلا بتو مژده دهم اى على كه تو با من دعوت شوى و با من جامه در بر كنى و با من زنده شوى .

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: