مجلس چهل و پنجم روز جمه دو شب از صفر 368 مانده

امالی شیخ صدوق

1- ابو طالب از عبد المطلب باز گفت كه :
در اين ميانه كه در حجر اسماعيل بخواب بودم خوابى ديدم كه بهراس ‍ انداختم نزد كاهنه قريش رفتم يك روپوش خز در برداشتم و گيسوانم روى شانه هايم ريخته بود چون بمن نظر كرد و آشفتگى مرا ديد خود را آماده كرد و من آن روز سيد قوم خود بودم گفت چه شده كه سيد عرب رنگ پريده است آيا از ناگواريهاى روزگار بدو رخ داده ؟ گفتم آرى من امشب در حجر خوابيدم و خواب ديدم كه درختى از پشتم روئيد كه سرش به آسمان رسيد و شاخه هايش در مشرق و مغرب برآمد و نورى از آن برتافت كه هفتاد برابر نور خورشيد بود و ديدم عرب و عجم در برابر آن بخاك افتادند و هر روز بر بزرگى آن ميافزود و جمعى از قريش آهنگ بريدن آن داشتند و چون بدان نزديك ميشدند جوانى از همه مردم خوش روتر و پاك جامه تر آنها را ميگرفت و پشتشان را ميشكست و چشمان را در مى آورد و دست برداشتم تا شاخه اى از آن برگيرم و جوان بمن بانك زد دست بدار كه تو را از آن بهره اى نيست گفتم بهره از كيست و درخت از من است گفت بهره از اينها است كه بدان در آويختند و باز بدان برگردد من از خواب هراسان بر خاستم و رنگم پريده بود، ديدم رنگ آن كاهنه پريد و گفت اگر راست گوئى از پشت تو فرزندى آيد كه مالك شرق و غرب گردد و در ميان مردم پيغمبرى كند، از اين تعبير غم از دلم رفت اى ابو طالب بنگر شايد آن تو باشى ابو طالب پس ‍ از بعثت پيغمبر اين حديث ميگفت و ميفرمود آن درخت بخدا ابو القاسم امين است .

2- عباس بن عبد المطلب باز گفت كه :
چون عبد اللّه براى عبد المطلب زاده شد در چهره اش نورى بود كه ميدرخشيد چون نور خورشيد پدرم گفت اين فرزند را مقام خواهد بود، گويد در خواب ديدم كه از سوراخ بينى او پرنده سفيدى درآمد و پريد تا بمشرق و مغرب رسيد و سپس بر گشت و بر خانه كعبه افتاد و همه قريش ‍ برايش بخاك افتادند و در اين ميان كه مردم باو نظر ميكردند نورى شد ميان مشرق و مغرب كشيد و بدانها رسيد چون بيدار شدم و از كاهنه بنى مخزوم پرسش كردم گفت اى عباس اگر خوابت راست باشد از پشت او فرزندى در آيد كه اهل مشرق و مغرب پيرو او گردند، پدرم گفت وضع عبد اللّه مورد اهميت من بود تا با آمنه كه زيباترين زنان قريش بود تزويج كرد و چون عبد اللّه مرد و آمنه رسول خدا را در آورد آمدم و آن نور را در ميان دو ديده او ديدم ميدرخشيد و در رويش تفرس كردم از آن بوى مشك يافتم و در من اثر كرد تا يك قطعه مشك شدم از بوى خوش آن و آمنه برايم گفت كه چون درد زائيدن مرا گرفت و كارم سخت شد غوغا و سخنى شنيدم كه مانند سخن آدميان نبود و پرچمى از سندس ديدم بر تيره اى از ياقوت ميان آسمان و زمين زده اند و نورى از سرش تتق كشيد تا ب آسمان رسيد و كاخهاى شام را ديدم كه گويا، مشعله اى از آتش است و نور ميدهد و در اطراف خود از پرنده هاى قطاة امر بزرگى ديدم كه پرهاى خود را گرد من پراكنده اند و ديدم شعيره اسديه بر من گذشت و گفت اى آمنه كاهنان و بت ها از دست پسر تو چه ميكشند و مردى جوانى ديدم كه از همه مردم بلندتر و سفيدتر و خوش ‍ لباس تر بود و بگمانم عبد المطلب بود نزد من آمد و او را از من گرفت و آب دهان بدهانش انداخت و طشتى از طلا داشت كه زمردنشان بود و شانه اى از طلا و شكم او را شكافت و دلش را بيرون آورد و شكافت و نقطه سياهى از آن برآورد و دور انداخت سپس دستمالى از حرير سبز بدر آورد و گشود و در آن گرد سفيدى بود و دلش را از آن پر كرد و بجاى خودش گذاشت و دست بر شكمش كشيد و او را بزبان آورد و نفهميدم آن كودك چه گفت جز آنكه آن مرد گفت در امان و نگهدارى و پرستارى خدا من دلت را از ايمان و حلم و علم و يقين و خرد و شجاعت انباشتم توئى خير البشر خوشا بر كسى كه پيرويت كند و واى بر كسى كه مخالف تو گردد سپس بسته ديگرى از حرير سفيد برآورد و گشود و در آن خاتمى بود و بكتف او مهر نهاد و گفت خدا بمن دستور داده است كه بتو از روح القدس بدمم در او دميد و پيراهنى بر او پوشيد و گفت اين امان تو است از آفات دنيا، اى عباس اينها است كه من بچشم خود ديدم عباس گفت من آن روز خواندن ميتوانستم جامه اش را بالا زدم ديدم مهر نبوت ميان دو شانه او است و وضع را نهان داشتم و اين حديث از يادم رفت و تا روزى كه مسلمان شدم بيادم نيامد تا رسول خدا (ص) خودش آن را بياد من آورد.

3- امام صادق (ع) از قول پدرش فرمود:
دعا را در پنج موضع غنيمت شماريد هنگام خواندن قرآن ، وقت اذان ، هنگام نزول باران و گاه برخورد دو صف لشكر براى شهادت و گاه نفرين ستمديده كه تا عرش پرده جلو آن نيست

4- رسول خدا (ص) فرمود:
دعاى چهار كس رد ندارد و درهاى آسمان برابر آن گشاده است تا بعرش ‍ رسد دعاى پدر براى فرزندش و دعاى ستمكشيده بر ستمكاراش و عمره كننده تا برگردد و روزه دار تا افطار كند.

5- على (ع) ميفرمود:
هيچ گرفتارى شايسته تر بدعا نيست هر چه هم بزرگ باشد گرفتاريش از با عافيتى كه ايمن از گرفتارى نيست .

6- چون رسول خدا ميوه تازه ميديد:
ميبوسيد و بر دو ديده و لب مينهاد و ميفرمود خدايا چنانچه نو بارش را در عافيت بما نمودى آخرش را هم با عافيت بما بنما.

7- مالك جهنى گويد:
گلى بامام صادق (ع) تقديم داشتم گرفت و بوئيد و بر دو ديده نهاد و فرمود هر كه گلى را گيرد و بويد بر ديده گان نهد و گويد اللهم صلى على محمد و آل محمد بر زمين نرسد تا آمرزيده گردد.

8- على (ع) فرمود:
رسول خدا (ص) بمن آموخت كه چون جامه نوى پوشم گويم حمد خدا را كه زيورى بر من پوشانيد و چيزى كه در ميان مردم مايه تجمل باشد خدايا آن را جامه بركت كن كه در آن رضاى تو جويم و ب آبادى مساجدت پويم ، زيرا هر كه چنين كند آن را نپوشد تا آمرزيده شود.

9- امام صادق ميفرمود:
هر كه هنگام شنيدن اذان صبح گويد خدايا از تو خواهم ب آمدن روزت و رفتن شبت و حضور نمازت و آوازهاى دعا بدرگاهت كه توبه مرا پذيرى زيرا تو پر توبه پذيرى و مهربانى و هنگام شنيدن اذان مغرب آن را گويد و در آن شبانه روز بميرد تائب است .

10- امام صادق (ع) فرمود:
هر كه جامه نو برد و سى و شش بار إِنّا أَنْزَلْناهُ، بخواند و چون بكلمه تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ برسد آب كمى بر آن جامه بباشد و دو ركعت نماز در آن بخواند و بدرگاه پروردگارش دعا كند و در دعايش گويد حمد خدا را كه بمن روزى كرد آنچه را با آن ميان مردم آراسته باشم و عورتم بپوشانم و در آن براى پروردگارم نماز بخوانم و حمد خدا كند هميشه در وسعت باشد تا آن جامه كهنه گردد.

11- امام صادق از پدرانش فرمود:
كه پيغمبر فرمود هر كه يهودى يا ترسا يا گبر يا نامسلمانان ديگر كه بيند گويد حمد خدا را كه مرا بتو باسلام برترى داد كه دينم باشد و با قرآن كه كتابم باشد و با محمد (ص) كه پيغمبرم باشد و با على كه امامم باشد و با مؤمنان كه برادرانم باشند و با كعبه كه قبله ام باشد خدا هرگز ميان او و آن نامسلمان در دوزخ جمع نكند.

12- امام صادق (ع) فرمود:
هر كه ب آفت زده يا عضو بريده يا گرفتارى كه نظر كند در دل خود بدون آنكه باو شنواند سه بار گويد حمد خدا را كه مرا عافيت داده از آنچه تو را بدان گرفتار كرده و اگر ميخواست با من هم چنين ميكرد هرگز آن بلا بدو نرسد

13- رسول خدا (ص) بمسجد در آمد و بناگاه مردم بر گرد مردى در آمده بودند فرمود:
اين چيست ؟
گفتند علامه است ، فرمود علامه كدامست ؟ گفتند داناترين مردم بانساب عرب و حوادث و ايام دوران جاهليت و باشعار و عربيت ، پيغمبر فرمود اين دانشى است كه زيان ندارد نادانيش و سودى ندهد دانستن آن .

14- امام صادق (ع) فرمود:
اسلام بر پنج ستون سازمان شده بر نماز بر زكاة بر روزه و حج و ولايت امير مؤمنان و امامان از فرزندانش .

15- رسول خدا (ص) فرمود:
ايمان اعتراف بزبان و معرفت بدل و عمل با اعضاء است .

16- رسول خدا (ص) فرمود:
اسلام برهنه است جامه آن شرم و زيورش وفا و مردانگيش كار شايسته و ستونش ورع است هر چيزى بنيادى دارد و بنياد اسلام دوستى ما خاندانست .

17- مردى حضور رسول خدا (ص) آمد و عرضكرد:
يا رسول اللّه هر كه بگويد لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ مؤمن است ؟ فرمود دشمنى ما بيهود و نصارى ميرساند شما ببهشت نرويد تا مرا دوست داريد و دروغ گويد كسى كه معتقد است مرا دوست داشته اين را يعنى على را دشمن دارد.

18- رسول خدا (ص) بعلى بن ابى طالب (ع) فرمود:
اى على من شهر دانشم و تو در آنى و بشهر نيابند جز از درش دروغگويد كسى كه معتقد است مرا دوست داشته و تو را دشمن دارد زيرا تو از منى و من از تو، گوشتت گوشت منست و خونت خون من روحت روح منست و درونت درون من و آشكارت آشكار من ، تو امام امت منى و خليفه من پس ‍ از من خوشبخت است آنكه فرمانت برد و بدبخت آنكه نافرمانيت كند سودمند آنكه دوستت دارد و زيانمند آنكه دشمنت دارد كاميابست آنكه ملازم تو است و هلاك است آنكه از تو جداست مثل تو و امامان پس از تو چون كشتى نوح است و هر كه بر آن سوار شد نجات يافت و هر كه واافتاد غرق شد و نمونه شما چون ستارگانست هر گاه ستاره نهان شود ستاره اى عيان گردد تا بروز قيامت .

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: