مجلس چهلم و چهارم روز سه شنبه 5 روز از صفر سال 368 مانده

امالی شیخ صدوق

1- امام باقر (ع) ميفرمود:
چه اندازه حسنات پس از سيئات خوبست و چه اندازه سيئات پس از حسنات زشت است .

2- امام باقر (ع) فرمود:
ستم سه گونه است ستمى كه خدا مى آمرزد و ستمى كه خدا نيامرزد و ستمى كه وانگذارد، آنكه خدا نيامرزد شرك بخداست و آنكه بيامرزد ستم بر نفس است و آنكه وانگذارد حق بندگانست بر يك ديگر، فرمود آنچه مظلوم از دين ظالم بستاند بيشتر از آنست كه ظالم از دنياى مظلوم ميستاند.

3- امام باقر (ع) فرمود:
بمردى اى فلانى با توانگران منشين زيرا بنده خدا معتقد است كه خدا باو نعمت داده و از بر آنها برنخيزد مگر آنكه اين عقيده از او سلب شده .

4- امام باقر (ع) در تفسير قول خدا قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً فرمود:
بمردم بهتر آنچه را بگوئيد كه دوست داريد بشما گويند زيرا خداى عز و جل لعن كننده دشنام گو و طعنه زن بر مؤمنان را دشمن دارد آنكه فحش ‍ دهد و هرزگى گويد و پر توقع و پر اصرار است و دوست دارد شرمگين و بردبار و عفيف و آبرومند را.

5- امام باقر (ع) فرمود:
كارهاى خوب از مرگهاى بد نگهدارى كند و هر خوش رفتارى صدقه است و اهل خوش رفتارى در دنيا خوش رفتاران در آخرتند و زشتكاران دنيا زشتكاران آخرتند اول كسى كه ببهشت رود خوش رفتارهايند و اول كسى كه بدوزخ رود بدكارانند.

6- امام باقر (ع) فرمود:
در تورات ضمن آنچه خداى عز و جل با موسى بن عمران راز گفته نوشته است اى موسى از من در نهان كار خود بترس تا تورا نسبت بعيوبت حفظ كنم ، در خلوت و هنگام مسرت خود بياد من باش تا در هنگام غفلت تو تو را ياد كنم ، از هر كه تو را بر او اختيار دادم خشم خود را ملاحظه كن تا خشمم را از تو بازدارم ، سر نهان مرا در درون خود حفظ كن و در آشكارت با دشمن من و خودت از خلق مدارا كن و مرا نزد آنها در معرض دشنام مياور باظهار سر نهانم تا با دشمن خودت و دشمنم در دشنام بر من شريك باشى .

7- اصبغ بن نباته گويد:
امير المؤمنين (ع) در سجودش ميگفت اى آقايم با تو راز گويم چنانچه بنده ذليل با مولاى خود راز گويد و از تو خواستارم بمانند كسى كه ميداند تو عطا ميكنى و از آنچه نزد تو است كم نيايد و از تو آمرزشجويم مانند كسى كه جز تو گناه را نيامرزد و بتو توكل دارم چون كسى كه ميداند تو بر هر چيز توانائى .

8- امام صادق (ع) فرمود:

هر كه بعد از نماز عصر هفتاد بار استغفار كند خدا در آن روز هفتصد گناه او را بيامرزد و اگر نداشته باشد گناه پدرش را بيامرزد و اگر نه گناه مادرش را و اگر او هم نداشته باشد گناه برادرش را و اگر او هم نداشته باشد گناه خواهرش را و اگر او هم ندارد از خويشان نزديكتر را بترتيب .

9- جابر گويد بامام باقر (ع) عرض كردم :
مردمى باشند كه چون آيه قرآنى بياد آنها آرى يا از آن بازگوئى براى آنها از خود بيخود ميشوند تا آنجا كه بنظر مى آيد اگر دو دست و دو پاى آنها را ببرند خبردار نميشوند، فرمود سبحان اللّه اين حالت از شيطانست بدان دستور ندارند همانا اثر قرآن نرمى و رقت قلب و اشك و ترس است .

10- امام صادق (ع) فرمود:
هر كه نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا كند فرشته آن را پاك و درخشان ب آسمان رساند و آن نماز فرياد زند خدا نگهت دارد چنانچه نگهم داشتى و تو را بخدا سپارم چنانچه مرا سپردى بفرشته اى كريم و هر كه بى عذرى بى وقت آن را بخواند و درست ادا كند فرشته آن را سياه و تاريك بالا برد و آن نماز فرياد كشد خدا ضايعت كند چنانچه ضايعم كردى و رعايتت نكند چنانچه رعايتم نكردى سپس امام صادق (ع) فرمود چون بنده برابر خدا ايستد اول پرسش او از نمازهاى واجب و از زكاة واجب و از روزه واجب و از حج واجب و از ولايت ما خاندانست و اگر معترف به ولايت ما خاندان باشد و بر آن عقيده بميرد نماز و روزه و زكاة و حج او پذيرفته است و اگر برابر خدا اعتراف به ولايت ما نكند خدا چيزى از اعمال او نپذيرد بهمين سند امام صادق (ع) فرمود چون نماز واجبى ميخوانى در وقت بخوان و با آن وداع كن كه گويا كه ميترسى بدان برنگردى و ديده بجاى سجده ات بينداز، اگر بدانى كسى طرف راست يا چپ تو است خوب نماز ميخوانى بدان كه تو برابر كسى هستى كه تو را مى بيند و او را نميبينى .

11- امام صادق از پدرش در تفسير (سوره هل اتى آيه 7):
وفا ميكنند بنذر، فرمود حسن و حسين كه كودك بودند بيمار شدند رسول خدا (ص) با دو مرد بعيادت آنها آمد يكى از آنها گفت اى أ بو الحسن اگر براى دو فرزندت نذرى ميكردى خدا آنها را شفا ميداد فرمود سه روز بشكرانه خدا روزه ميدارم و فاطمه (ع) هم چنين گفت و حسن و حسين هم گفتند ما هم سه روز روزه ميداريم و كنيزشان فضه هم چنين نذرى كرد خدا جامه عافيت ببر آنها نمود صبح نيت روزه داشتند و طعامى نداشتند على (ع) نزد همسايه يهودى خود شمعون كه شغل پشم داشت رفت و فرمود ميتوانى مقدارى پشم بمن بدهى كه دختر محمد برايت بريسد و سه صاع جو در عوض آن بدهى گفت آرى : مقدارى پشم با جو ب آن حضرت داد و او بفاطمه خبر داد و قبول كرد و اطاعت نمود و يكسوم پشم را رشت و يك صاع جو را برداشت آسيا كرد و خمير كرد و پنج قرص نان از آن پخت براى هر تن قرصى على نماز مغرب را با پيغمبر خواند و بمنزل آمد و سفره گستردند و هر پنج نشستند افطار كنند اول لقمه را كه على (ع) برداشت مسكينى بدر خانه ايستاد و گفت درود بر شما اى اهل بيت محمد من مسكينى از مساكين مسلمانم مرا اطعام كنيد از آنچه ميخوريد خدا از طعام بهشت بشما بخوراند لقمه را از دست نهاد و فرمود:

فاطمه اى صاحب مجد و يقين   اى دخت خير الناس كل اجمعين
بر در نبينى بينوا يك مسكين   ايستاده مى نالد زار و غمين
دارد شكايت با خدا آن كمين   هر كه كند خير بگردد سمين
موعد او هست بهشت برين   كرده خدايش به بخيلان حرام
صاحب بخل است مدامى حزين   آتش دوزخ بردش در سجين

نوش حميم است و همى با غسلين
فاطمه رو بعلى (ع) كرد و گفت :

اى ابن عم امر تو سمع و طاعت   مرا نه پستى است و نى ملامت
تو را خوراك از خرد و براعت   مرا اميد است از اين مجاعت
پيوست با نيكان و با جماعت   روم بفردوس ابا شفاعت

و هر چه در سفره بود برداشت و بمسكين داد و گرسنه خوابيدند و جز آب نچشيدند و سپس ثلث دوم پشم را برداشت و رشت و صاعى از جو بر گرفت و آسيا كرد و خمير كرد و پخت و پنج قرص نان فراهم كرد و براى هر سرى قرصى و على (ع) نماز مغرب را با پيغمبر خواند و بمنزل آمد و چون سفره گستردند و پنج تن نشستند و على اول لقمه برگرفت يتيم مسلمانى بر در خانه ايستاد و گفت درود بر شما خانواده محمد، من يتيم مسلمانيم از آنچه خود ميخوريد بمن بدهيد خدا بشما از خوراك بهشت عطا كند على لقمه از دست نهاد و فرمود:

فاطمه دخت سيد كريمان   دخت پيمبرى نه از لئيمان
باشد بخيل دائم از ذميمان   ميكشدش ب آتشى چه سوزان

مينوشد از صديد و از حميمان
فاطمه رو باو كرد و ميفرمود:

ميدهمش بيباك من عطا را   برمى گزينم بر همه خدا را
شب را گرسنه باشند اين دو شبل ما را   كشته شود كوچكترش فكارا
در كربلا ربوده گردد زارا   بر قاتلش صد واى و صد خسارا
دوزخ كشد او را بته ز نارا   پندش بود سنگين تر از نصارى

سپس هر چه در سفره بود به آن يتيم داد، قسمت سوم پشم را رشت و آخرين صاع جو را آسياب كرد و خمير نمود و پنج قرص ديگر براى هر سرى قرصى از آن پخت على نماز مغرب را با پيغمبر خواند و بمنزل آمد و سفره گستردند و اول لقمه را كه على برگرفت اسيرى از مشركان از در خانه آواز داد اى خاندان محمد ما را اسير كنيد و در بند نمائيد و خوراك ندهيد، على (ع) لقمه را از دست بر زمين نهاد و فرمود:

فاطمه اى دخت نبى احمد   دخت نبى سيد مسدد
آمد اسيرى بر درت بى مسند   در بند ناتوانيش مقيد
دارد شكايت از مجاعه بيحد   اطعام امروزت بيابى در غد
نزد خداى واحد موحد   زارع درو كند هر آنچه كارد

بده تو مگذار كه گردد فاسد
فاطمه ميفرمود:

زان جو نمانده است غير صاعم   كه نان كند دو دست و هم ذراعم
شبلان من گرسنه در كنارم   وامگذارشان خداى كردگارم
كه بابشان در خير شد پناهم   با دست نيرومند او براهم
نه معجزم بسر نه بر كف آهم   بجز عبا كه بافته ام بصاعى

هر چه در سفره بود برگرفتند و به آن اسير دادند و همه گرسنه خوابيدند و صبح را روزه نبودند و چيز خوردنى هم نداشتند.
شعيب در حديث خود گويد على حسن و حسين را نزد رسول خدا (ص) آورد و چون جوجه از گرسنگى ميلرزيدند چون پيغمبر آنها را باين حال ديد فرمود اى أ بو الحسن بسختى مرا بد آيد آنچه بر شما بنظر آيد برو نزد دخترم فاطمه ، برويم ، و همه نزد فاطمه آمدند و او در محرابش بود و از گرسنگى شكمش به پشتش چسبيده بود و چشمهايش بگودى رفته بود چون رسول خدا (ص) او را ديد در آغوشش كشيد و گفت بخدا استغاثه كنم كه شما سه روز است باين حاليد، جبرئيل فرود آمد و گفت اى محمد بگير آنچه را خدا براى خاندانت آماده كرده است ، فرمود چه بگيرم ؟ گفت هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ- گذشته است بر انسان دورانى كه بياد نبوده تا رسيد باينجا كه إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً- اينست پاداش شما و كوشش شما مورد قدردانى است - حسن بن مهران در حديث خود گفته پيغمبر از جا جست و بمنزل فاطمه رفت و فكارى آنها را ديد و آنها را جمع كرد و بر سر آنها خم شد و ميگريست و ميفرمود شما از سه روز در اين وضع بوديد و من متوجه نبودم جبرئيل اين آيات را آورد (هل اتى - 5) به راستى خوش كرداران از جامى نوشند كه ممزوج از كافور است ، از چشمه اى كه بندگان خدا از آن نوشند و بخوبى آن را بجوش آرند، فرمود اين چشمه ايست در خانه پيغمبر كه روان شود تا خانه انبياء و مؤمنين ، وفا كند بنذر مقصود على و فاطمه و حسن و حسين و كنيز آنها است و بترسند از روزى كه شر آن پرانست يعنى عبوس و زشت چهره است و بخورانند خوراك را با فرط نياز بدان يعنى با اشتهاى ب آن و آن را ايثار كنند بمسكينى از مساكين مسلمان و يتيمى از مسلمانها و اسيرى از اسراى مشركان و چون به آنها بخورانند بگويند همانا اطعام كنيم شما را براى خدا نخواهيم از شما پاداش و نه قدردانى ، گفت بخدا اين جمله را براى آنها بزبان نياوردند ولى در دل گرفتند و خدا از آن خبر داد گويند عوضى از شما نخواهيم و قدردانى بذكر ثنا توقع نداريم تنها براى خدا بشما اطعام كرديم و ثواب او خواهيم خداى تعالى فرمود آنها را خدا از شر اين روز بر كنار داشت و از خرمى چهره و شادى دل برخوردار كرد براى شكيبائى آنان عوض بهشت داد كه در آن ساكن شوند و فرش حرير كه بگسترانند و بپوشند و بر تختها تكيه كنند مقصود از اريكه تختى است كه بر آن حجله باشد نه آفتاب سوزانى در آن بينند و نه سرماى زمهريرى .
ابن عباس گويد در اين ميان كه اهل بهشت در آن آرميدند تابشى از خورشيد بينند كه بهشت را درخشان كند گويند پروردگارا تو در قرآن گفتى كه در آن آفتاب نبينند خداى جل اسمه جبرئيل را نزد آنها فرستد و اعلام كند كه اين درخشانى از خورشيد نيست ولى على و فاطمه خنديدند و بهشت از نور خنده شان درخشان شد و سوره هل اتى تا آيه كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً تلاش ‍ شما قدردانى شده در باره آنها نازل شده

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: