مناظره امام صادق (ع) با معتزله

در مورد بيعت براي محمد بن عبدالله بن حسن مثني
روزي گروهي از معتزليان ازجمله عمروبن عبيد, و اصل بن عطا, حفص بن سالم و ديگر رؤسا و سردمداران معتزله به حضور امام صادق (ع ) آمدند و اين در وقتي بود که وليد (خليفه مرواني  ) کشته شده و در ميان اهل شام اختلاف پديد آمده بود.
آنان با امام گفتگو کردند و سخنشان به درازا کشيد. امام فرمود: حرفتان را طول داديد! شخصي از ميان خود به نمايندگي انتخاب کنيد تا او از سوي شما سخن بگويد و خلاصه هم بگويد.
آنان عمروبن عبيد را به نمايندگي خود برگزيدند و او ازطرف همفکرانش حرف زد و يک سخنراني طولاني هم کرد. از جمله گفت : مردم شام خليفهء خود را کشته اند; خداوند آنها را درهم ريخته و پراکنده شان فرموده است .
در اين بين , ما مردي را پيدا کرديم داراي دين , خرد, مردانگي و شايستگي براي خلافت . او محمد بن عبدالله بن حسن است . ما مي خواهيم در اطراف او گردآئيم و پس از بيعت با او انقلاب کنيم و مردم را به اطاعت از او فرا خوانيم . هر کس با او بيعت کرد و از او فرمان برد, با او هستيم و در ميان جمع خود او را جا مي دهيم و هر کس از ما کناره گرفت و کاري هم با کار ما نداشت , ما نيز با او کاري نخواهيم داشت ; ليکن هر کس در برابر ما بايستد,ما نيز در برابر بغي و تجاوز و توطئهء او مي ايستيم و او را به سوي حق و اهل حق برمي گردانيم . مع ذلک ما مي خواهيم اين مطلب را با شما در ميان بگذاريم . چون از فکر و راهنمائيهاي شما بي نياز نيستيم و شما داراي دانش و فضيلت هستيد و پيروان فراوان داريد.
پس از آنکه سخنان عمرو به پايان رسيد, امام ابوعبدالله (ع ) خطاب به همه ی حضار فرمود: آيا همه تان با عمرو همفکر و همعقيده ايد؟
گفتند: آري .
آنگاه امام خداوند را حمد و ثنا گفت و بر پيامبر درود فرستاد . سپس فرمود: ما اهل بيت هنگامي که خداوند نافرماني شود, به خشم مي آئيم و وقتي مردم از خداوند اطاعت کنند و فرمان ببرند, راضي و خشنود مي گرديم . اي عمرو! به من بگو ببينم , اگر ملت مسلمان حق حاکميت را به تو دهد و تو قدرت را بدون زحمت و جنگ و خونريزي به چنگ آوري , آنگاه به شما گرفته شود آن حق را به هر که دلت مي خواهد واگذار کن , به چه کسي واگذار مي کني ؟ آنرا به شورا واگذار مي کنم تا مسلمانان پس از مشورت , تصميم بگيرند.
مشورت با همهء مسلمانان ؟ آري .
مشورت با دانشمندان و نيکان ؟ آري .
قريش و غير قريش چطور؟ عرب و عجم همه يکي هستند.
آيا تو ابوبکر و عمر را دوست مي داري و نسبت به آنها تولي داري , يا از آنان و عملکردشان تبري مي جوئي ؟ من ابوبکر و عمر را دوست مي دارم و عملکرد آنها را قبول دارم و بطور کلي نسبت به آنها تولي دارم .
اگر تو مردي بودي که از آنان و عملکردشان دوري مي جويد و نسبت به آنها تولي ندارد, مسأله اي نبود که تصميم و کار تو بر خلاف نظر و عمل آنها باشد; ولي تو از يک سو مدعي هستي که آنان را دوست مي داري و کارشنان را صحيح مي داني و عملکردشان را قبول داري , آنوقت بر خلاف آنها عمل مي کني . چون عمر با قراردادي که با ابوبکر داشت با او بيعت کرد و در اين کار با احدي مشورت ننمود; سپس ابوبکر هم بدون مشورت با کسي خلافت را به عمر برگردانيد. آنگاه عمر نيز خلافت را به شوراي شش نفره واگذاشت ; از انصار کسي را جز همان شوراي شش نفر قرار نداد و تازه دربارهء آن شش نفر هم سفارشي کرد که گمان ندارم شما آن را کار پسنديده اي بدانيد.
او چه سفارشي کرد؟
او به صهيب دستور داد سه روز با مردم نماز جماعت بگزارد و طي اين سه روز, آن شش نفر به بحث و مشورت بپردازند و چنان مقرر داشته بود که در جلسهء شش نفره احدي شرکت نکند جز پسرش آن هم به عنوان مشاور که خود حق انتخاب شدن براي خلافت را نداشته است . عمر به مهاجرين و انصار توصيه کرده بود که اگر پس از گذشت سه روز, شورا خاتمه نيابد و بر فردي از آن شش نفر اتفاق نظر حاصل نشود گردن هر شش نفر زده شود و يا اگر نظر چهار نفرشان يکي باشد, و فقط دو نفر به مخالفت برخيزند , گردن آن دو نفر زده شود. آيا شما در ارجاع خلافت به شوراي مسلمين به چنين شيوه اي خشنود هستيد؟! عمرو و همراهانش يکصدا گفتند: خير.
اي عمر و ! رها کن اين کارها را ! به نظر تو پس از دعوت براي محمد و بيعت با او و پيشرفت کار به نحوي که فرضاً همهء ملت با شما همآوا شدند و حتي دو مرد هم با شما به مخالفت برنخاستند, اگر به جماعت مشرکان رسيديد و با آنها برخورد کرديد, چه مي کنيد ؟ آنان که اسلام نياورده و جزيه نپرداخته اند , آيا شما و آن کسي که او را براي خلافت کانديدا کرده ايد, علم و دانشي داريد که بدان وسيله به روش رسول خدا دربارهء مشرکان در امر پرداخت جزيه عمل کنيد؟ آري .
چه مي کنيد؟ آنان را به سوي اسلام مي خوانيم . اگر نپذيرفتند , به پرداخت جزيه وادارشان مي کنيم .
اگر آنان مجوس و آتش پرست باشند و يا از پرستندگان بهائم و چهار پايان باشند, چطور؟ همه شان برابرند و يکسان عمل مي شود.
آيا قرآن مي خواني ؟ آري .
به اين آيه خوب توجه آن : <قاتلوا الّذين لا يومنون باللّهِ ولا باليومِ الاخرِ ولا يحرّمون ما حرّم اللّهُ و رسولُه ولا يُدينون دين الحقِّ من الذين اوتوا الکتاب حتي يعطوا الجزية عن يد و هم صاغرون >(9) (با کساني از اهل کتاب که به خدا و روز آخرت ايمان ندارند, حرام خدا و رسول او را حرام نمي دانند و به دين حق نمي گروند , بجنگيد و مقاتله کنيد تا با خفت و خواري جزيه بپردازند.) خداوند استثناء قائل شده و فقط در مورد اهل کتاب چنان فرموده است ; آنگاه شما مي گوئيد اهل کتاب و ديگران يکسانند؟
آري , برابرند.
اين دانش را از چه کسي ياد گرفته اي ؟ از مردم ; آنان چنين مي گويند.
اي عمرو! از اين بگذريم ! پس اگر آنها از قبول اسلام و پرداخت جزيه خودداري کردند و شما در جنگ , برايشان پيروز گشتيد, با غنيمتهاي جنگي چه مي کنيد؟ خمس آن را کنار مي گذاريم و چهار پنجم بقيه را ميان جنگنده ها تقسيم مي کنيم .
آن را ميان همهء جنگنده ها تقسيم مي کنيد؟ آري .
پس تو در عمل و سيره با رسول خدا مخالفت کردي و مي تواني از فقها و دانشمندان و اساتيد مدينه بپرسي . چون همهء آنان متفق القولند که رسول خدا با اعراب باديه نشين مصالحه کرد که آنان در سرزمينهاي خود بمانند و مهاجرت نکنند, با اين شرط که اگر دشمني قد علم کرد; پيامبر آنان را بسيج کند و بوسيلهء آنان دشمن را سرکوب نمايد و از غنائم جنگي هم نصيبي به آنها ندهد; ولي تو مي گوئي غنيمت ميان همه تقسيم مي شود پس تو در جنگ با مشرکان برخلاف روش پيامبر عمل مي کني . از اين هم بگذريم ! تو در مورد صدقه و زکات چه مي گوئي ؟ عمرو آيهء <انما الصدقات للفقراء و المساکين و العاملين عليها>(10) را قرائت کرد.
آري , اما تقسيم آن چگونه خواهد بود؟ آن را به هشت قسمت تقسيم مي کنم و به هر صنف از هشت صنف , يک قسمت را مي دهم .
اگر تعداد يک صنف ده هزار نفر باشد, ولي صنف ديگر فقط يک مرد, دو مرد يا حداکثر سه مرد بوده باشد, چطور؟ آيا همان مقدار که به ده هزار نفر مي دهي , به اين سه مرد هم همان را مي دهي ؟ آري .
آيا سهم شهرنشين را با صحرانشينان برابر مي پردازي ؟ آري .
پس تو در تمام کارهاي پيامبر با وي مخالفي . رسول خدا زکات صحرانشينان را به فقرا و مستحقان صحرانشين مي پرداخت و زکات شهرنشينان را به مستحقان شهرنشين , و هيچوقت برابر هم تقسيم نمي فرمود, بلکه آن را فقط با حاضران و به همان اندازهء کساني که حضور پيدا مي کردند, قسمت مي فرمود... اگر شبه اي در اين ];ّّ< مطلب داشته باشي , مي تواني از فقهاي مدينه و اساتيد موجود در آن بپرسي ; چون آنان همگي متفق القولند بر اينکه پيامبر چنين مي کرد.
آنگاه امام صادق (ع ) خطاب به عمروبن عبيد فرمود: تو اي عمرو و شما اي همراهان و همفکران او! از خدا بترسيد و پاس او را نگاه بداريد; زيرا پدرم که بهترين مردم روي زمين و داناترين آنان به کتاب خدا و سنت رسول الله (ص ) بوده فرمود: <هر کس به رخ مردم شمشير بکشد و آنان را به سوي خود دعوت کند, در صورتيکه در ميان مسلمانان کسي وجود داشته باشد که از او داناتر است ; چنين کسي گمراه و متکلف است .> (11)
در نگاه اول , شايد خواننده تصور کند که اين سؤالات مختلف امام چه ارتباطي با مسألهء بيعت براي محمد دارد, ليکن اندکي تأمل و درنگ در اين مسائل مقصد امام را روشن و ارتباط و مناسبت آنها را با مسألهء مورد مناظره , مشخص مي سازد; زيرا امام بدين وسيله خواسته است به آنان بفهماند که آنان نسبت به شريعت و احکام آن جاهل و بي اطلاعند و رهبري که براي خود برگزيده اند و مي خواهند از مردم براي او بيعت بگيرند, مثل آنان قواعد و مقررات ديني را نمي داند پس چگونه ممکن است با وجود فرد افضل و اعلم , شخص جاهل و ناداني متصدي امور ملت مسلمان شود؟!
..............................................
9 التوبه 29
10 التوبه 60
11 احتجاج طبرسي , ص 197

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن