شهادت اصحاب - برير بن حضير (301)

شهادت اصحاب - برير بن حضير (301)
مقتل امام حسين (علیه السلام) - 121

148 - ابن صباغ گويد:
مردى وارسته و پارسا به نام يزيد بن حصين با امام حسين عليه السلام بود. به امام عرض كرد: اى پسر پيامبر! مرا اجازه بده تا پيش سر كرده اين گروه عمر سعد بروم و درباره آب با او حرف بزنم . شايد دست (از محاصره آب ) بردارد. امام اجازه داد و فرمود: اختيار با توست . وى نزد عمر سعد رفت و درباره آب با او گفتگو كرد. عمر سعد نپذيرفت . به وى گفت : اين آب فرات كه حيوانات صحرا از آن مى نوشند، نمى گذارى حسين پسر دختر پيامبر و برادران و همسران و خاندانش و عترت پاك پيامبر از آن بنوشند تا از تشنگى بميرند!؟ آن وقت خيال مى كنى كه خدا و پيامبر را مى شناسى و مسلمانى عمر سعد به زير انداخت و گفت :
فلانى ! من حقيقت سخنت را مى دانى ولى عبيدالله مرا به اين ماموريت فرستاده است . من از خطر اين كار آگاهم ، ولى حكومت رى را نمى توانم از دست بدهم . دلم اجازه نمى دهد كه رى را به ديگرى واگذارم . آن مرد نزد امام حسين عليه السلام برگشت و سخنان عمر سعد را بازگفت . (302)
برخى روايت كرده اند كه چون تشنگى بر امام شدت يافت ، برير از امام اجازه خواست تا برود و درباره آب با آنان گفتگو كند. امام اجازه داد. برير رفت و سخنانى نظير آنچه گذشت گفت : آنان هم پاسخ دادند: حسين بايد از تشنگى بميرد، آن گونه كه آنكه پيش از او بود تشنه جان داد (اشاره به قتل عثمان ). امام از او خواست كه دست از سخن گفتن با آنان بردارد. (303)
149 - طبرى به نقل از عفيف بن زهير از حاضران در كربلا روايت مى كند:
يزيد بن معقل كه از هم پيمانان بنى سلمه بود از سپاه عمر سعد بيرون آمد و گفت : اى برير بن حضير! ديدى خدا با تو چه كرد؟ گفت : به خدا قسم ! خدا با من خوبى كرد و به تو بدى كرد. گفت : دروغ مى گفتى كه عثمان بر خويش ‍ اسراف و ستم كرد و معاويه گمراه و گمراه كننده است و امام هدايت و حقت ، على بن ابى ابى طالب عليه السلام است ؟ برير گفت : گواهى مى دهم كه اين عقيده و سخن من است . گفت : من هم گواهى مى دهم كه تو از گمراهانى . برير گفت : بيا نفرين كنيم كه عذاب خدا بر دروغگو باد و هر كه بر باطل است كشته باد. آنگاه بيا تا مبارزه كنيم . بيرون آمدند و دستها به نفرين بالا آوردند. آنگاه با هم به نبرد پرداختند.
ابتدا يزيد بن معقل ضربتى بر برير زد كه كارى نبود. برير ضربتى فرود آورد كه كلاهخود او را شكافت و به مغزش رسيد و فرو غلتيد، در حالى كه شمشير برير همچنان در سرش بود. گويا مى بينمش كه مى خواست شمشير را از سرش بيرون آورد. رضى بن منقذ حمله كرد و ساعتى با برير گلاويز بود. برير بر سينه اش نشست . رضى ديگران را به يارى طلبيد. كعب بن جابر مى خواست به او حمله كند، گفتم : اين برير حضير قارى قرآن است كه در مسجد به ما قرآن مى آموخت . با نيزه به پشت برير زد. برير كه سوزش نيزه را حس كرد، چهره و دماغ حريف را دندان گرفت و آن را كند. كعب با نيزه بر برير زد و او را كنارى افكند و نيزه را بر پشت او فرو كرده بود. آنگاه با ضربه شمشير او را از پاى در آورد.
عفيف گويد: گويا من آن مرد عبدى افتاده را مى بينم كه برخاسته و خاك از لباسش مى تكاند و مى گفت : اى برادر ازدى ! بر من لطفى كردى كه هرگز فراموش نخواهم كرد. گويد: گفتم : آيا خودت ديدى ؟ گفت : آرى به چشم خود ديدم و به گوشم شنيدم .
چون كعب بن جابر برگشت ، همسرش يا خواهرش نوار دختر بابر گفت : تو بر ضد پسر فاطمه جنگيدى و سرور قاريان را كشتى ، گناه بزرگى مرتكب شدى .
به خدا! ديگر با تو سخن نخواهم گفت . (304)
150 - فتال گويد:
برير بن حضير همدانى به ميدان رفت كه قاريترين اهل زمانش بود. در حالى كه اين رجز را مى خواند: من بريرم و پدرم حضير است ؛ هر كه خيرى نداشته باشد، خيرى در او نيست . (305)

301- نام او گوناگون نقل شده است ، همچون ، برير، بريد، يزيد. نام پدرش را هم خضير، حضير و حصين گفته اند.
302- القصود المهمه ، ص 180.
303- ابصار العين ، ص 71.
304- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 322.
305- ابصار العين ، ص 72.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن