ثواب ديدار با برادران و دست دادن و معانقه با آنان

savabol-amal

حديث : 1
حدثنى محمد بن الحسن رضى الله عنه قال حدثنى محمد بن الحسن الصفار عن عباد بن سليمان عن محمد بن سليمان الديلمى عن ابيه عن اسحاق بن عمار الصيرفى قال ككنت بالكوفه فياتينى اخوان كثيره و كرهت الشهره فتخوفت ان اشتهر بدينى فامرت غلامى كلما جاءنى رجل منهم يطلبنى قال ليس هو ههنال قال فحججت تلك النسه فلقيت ابا عبدالله فرايت منه ثقلا و تغيرا فيما بينى و بينه قال قلت جعلت فداك ما الذى غيرنى عندك قال الذى غيرك للمومنين قلت جعلت فداك انما تخوفت الشهره و قد علم الله شده حبى لهم فقال يا اسحاق لا تمل زياره اخوانك فان المومن اذا لقى اخاه المومن فقال له مرحبا كتب الله له مرحبا الى يوم القيامه فاذا صافحه انزل الله فيما بين ابهامهما مائه رحمه تسعه و تسعون لاشدهم حبا لصاحبه ثم اقبل الله عليهما بوجهه فكان على اشدهما حبا لصاحبه اشد اقبالا فاذا تعانقا غمرتهما الرحمه فاذا لبثا لا يريدان الا وجهه لا يريدان غرضا من اغراض الدنيا قيل لهما غفر الله لكما فاستانفا فاذا اقبلا على المسائله قالت الملائكه بعضهم لبعض تنحوا عنهما فان لهما سرا و قد ستره الله عليهما قال اسحاق قلت له جعلت فداك لا يكتب علينا لفظنا فقد قال الله عزوجل ((ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد)) قال فتنفس ابن رسول الله صلى الله عليه و آله الصعداء ثم بكى حتى خضبت دموعه لحيته و قال يا اسحاق ان الله تبارك و تعالى انما نادى الملائكه ان تغيبوا عن المومنين اذا التقيا اجلالا لهما فاذا كانت الملائكه لا تكتب لفظهما و لا يعرف كلامهما فقد يعرفه الحافظ عليهما عالم السر و اخفى يا اسحاق فخف الله كانك قراه فان كنت لا تراه فانه يراك فان كنت ترى انه لا يراك فقد كفرت و ان كنت تعلم انه يراك ثم استترت عن المخلوقين بالمعاصى و برزت له بها فقد جعلته فى حد اهون الناظرين اليك .
ترجمه :

1. اسحاق بن عمار مى گويد، هنگامى كه در كوفه بودم ، برادران مؤ من زيادى به ديدنم مى آمدند و من دوست نداشتم مشهور شوم . و مى ترسيدم از اين كه مشهور شوم شيعه هستم به همين جهت به غلام خود دستور دادم هر كس به ديدن من آمد و مرا خواست بگو اين جا نيست . در ان سال به سفر حج رفتم و هنگامى كه امام صادق عليه السلام را ملاقات نمودم با من مانند هميشه نبود و با من سنگين برخورد نمود. عرض كردم : فدايت گردم . چرا اين گونه با من برخورد مى نماييد. فرمودند: زيرا تو با مؤ منين آن گونه برخورد مى كنى . عرض كردم : فدايت گردم من فقط از معروف شدن ميترسيدم و خدا خوب مى داند كه چقدر آنها را دوست دارم .
فرمودند: اى اسحاق ! از ديدار با برادران مومنت دلتنگ نشو. زيرا همانا هنگامى كه مؤ من برادر مؤ من خود را ملاقات نموده و ه او خوش امد بگويد، خداوند براى او تا روز قيامت خوش آمد مى نويسد. و هنگامى كه دست دادند خداوند صد رحمت بين انگشتان شست آنها نازل مى نمايد كه نود و نه تاى ان از ان كسى است كه دوستش را بيشتر دوست دارد. آنگاه خداوند با روى خود به آنها رو كرده و به دوستى كه دوستش را بيشتر دوست دارد، بيشتر رو مى نمايد و هنگامى كه معانقه نمودند تغرق در رحمت خداوند مى گردند و هنگامى كه فقط بخاطر خدا، نه بخاطر هدفى از اهداف دنيايى ، در كنار هم توقف نمودند، به آنها مى گويند: خدا شما را آمرزيد، عمل خود را از نوع شروع كنيد. هنگامى كه احوالپرسى را آغاز نمودند، فرشتگان به همديگر مى گويند از آنها دور شويد. زيرا سرى دارند كه خدا آن را پوشانيده است . عرض كردم : فدايت گردم چگونه آنها سخنان ما را نمى نويسند، در حالى كه خداى عزوجل فرموده است ((سخنى نمى گويد، مگر اين كه نگهبان آماده اى نزد اوست ))؟ (81) در اين هنگام فرزندرسول خدا صلى الله عليه و آله نفس عميقى كشيد. آنگاه گريه كردند: بگونه اى كه محاسن او از اشكش تر شد و سخنى فرمودند: اى اسحاق ! همانا خداى متعال فقط به فرشتگان ندا مى دهد كه هنگام ملاقات دو مؤ من براى بزرگداشت انان در كنار آنها نباشند. ((و اين بدين معنى نيست كه كسى سخنان انها را نمى شنود) و وقتى فرشتگان سخنان آنها را مى نويسند و از كلام آنها اگاهى ندارند، داناى نهان و آشكار كه مراقب هميشگى آنان است ، از سخنان آنها آگاهى دارد و پس از اسحاق ! بگونه اى از خدا بترس كه گويا او را مى بينى . زيرا اگر تو او را نمى بينى ، او قطعا تو را مى بيند و اگر فكر مى كنى كه او تو را نمى بيند، كافر شده اى ، و اگر بدانى كه او تو را مى بيند و گناه خود را از مخلوقات او پنهان مى كنى و آن گناهان را براى او آشكار سازى ، او را در حد بى مقدارترين بينندگان خود دانسته اى .

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن