مجلس هفتاد و هفتم جمعه هشت روز از جمادى الا خرة 368 مانده

امالی شیخ صدوق

1- رسول خدا (ص) فرمود:
از مثلهاى پيغمبران نمانده جز همين كه مردم گويند در صورتى كه شرم ندارى هر چه خواهى بكن .

2- امام ششم فرمود:
قومى نزد پيغمبر خدا آمدند و گفتند دعا كن پروردگار ما مرگ را از ما بردارد براى آنان دعا كرد و خداى تبارك و تعالى مرگ را از ميانشان برداشت و بسيار شدند تا جا بر آنها تنگ شد و نسل فراوان شد و صبح كه ميشد هر مردى بايد پدر و مادر و تا جد سيم را خوراك دهد و وضوء فراهم كند و وارسى كند و از طلب معاش باز ماندند و نزد آن پيغمبر آمدند و گفتند از پروردگارت بخواه كه ما را بهمان عمرهاى خود برگرداند او از خدا خواست و آنها را بعمرهاشان برگرداند.

3- ابن عباس در تفسير قول خدا (اعراف - 143) چون بهوش آمد گفت :
منزهى تو من بتو بازگشتم و اول مؤمنم فرمود خداى سبحان ميفرمايد يعنى توبه كردم كه از تو خواهش رؤ يت كنم و اول
مؤمنم كه تو ديده نشوى .

4- امام صادق (ع) فرمود:
چون موسى بطور براى مناجات رفت عرضكرد پروردگارا خزائن خود را بمن بنما فرمود اى موسى خزائن من همين است كه هر چه خواهم گويم باش و ميباشد.

5- امام باقر (ع) فرمود:
موسى بن عمران گفت پروردگارا بمن سفارش كن تا سه بار در جوابش ‍ فرمود تو را بخودم سفارش كنم و بار چهارم و پنجم او را بمادرش سفارش ‍ كرد و بار ششم سفارش پدر را باو كرد و از اينجا است كه مادر دو ثلث حق نيكى فرزند را برد و پدر يك ثلث .

6- امام صادق (ع) فرمود:
خدا در آنچه بموسى وحى كرد فرمود اى موسى جامه كهنه و پاكدل و خانه نشين و شب افروز باش در آسمانها تو را بشناسند و از مردم زمين نهان باش ، اى موسى مبادا لج بازى كنى و بى حاجت براهى بروى و بى سبب بخندى ، اى پسر عمران بر خطاى خود گريه كن .

7- امام صادق (ع) فرمود:
نوح (ع) دو هزار و پانصد سال عمر كرد هشتصد و پنجاه سال پيش از نبوت و نهصد و پنجاه سال بدعوت قوم خود مشغول بود و دويست سال در كشتى كار ميكرد تا آن را ساخت و پانصد سال پس از نزول از كشتى و خشكيدن آب تا شهرها ساخت و فرزندانش را در آنها جا داد سپس زير آفتاب بود كه عزرائيل نزد او آمد و گفت سلام بر تو نوح جواب داد و گفت اى ملك الموت چه كارى دارى ؟ گفت آمدم جانت را بگيرم فرمود بمن مهلت ميدهى زير سايه روم ؟ گفت آرى نوح نقل مكان كرد و فرمود اى ملك الموت اين عمرى كه كردم باندازه همين از زير آفتاب بسايه آمدن بود آنچه دستور دارى اجراء كن فرمود جانش را گرفت .

8- رسول خدا (ص) فرمود:
عيسى بگورى گذشت كه صاحبش را عذاب ميكردند و سال ديگر بر آن گذشت و عذاب نداشت عرضكرد پروردگار پارسال باين گور گذشتم و صاحبش معذب بود و امسال عذابى ندارد خدا باو وحى كرد اى روح اللّه فرزند صالحى داشت كه بالغ شده راهى را اصلاح كرد و يتيمى را پناه داد او را بخاطر كار پسرش آمرزيدم ، عيسى بن مريم بيحيى فرمود اگر عيبى كه دارى بگويند گناهت را بيادت آوردند از آن خدا را آمرزشخواه و اگر بتو تهمت عيبى زنند حسنه اى برايت نوشته شود كه رنج آن نبردى .

9- حسن بن على (ع) فرمود:
هيچ پرچمى جلو امير المؤمنين نيامد كه با آن نبرد كرد جز آنكه
خدا سرنگونش ساخت و يارانش مغلوب شدند و بخوارى برگشتند و امير المؤمنين با ذو الفقار بر احدى نزد كه نجات يافته باشد و چون نبرد ميكرد جبرئيل سمت راستش بود و ميكائيل سمت چپش و ملك الموت برابرش . 10- عبد اللّه بن عمرو بن عاص گفت روز خيبر پيغمبر پرچم را بيكى از اصحابش داد و گريزان برگشت و ياران او را ميترسانيد و آنها وى را ترسو ميخواندند كه با پرچم شكست خورده برگشته ، رسول خدا (ص) فرمود فردا پرچم را بمردى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند و برنگردد تا بدست او فتح شود صبح كه شد فرمود على را نزد من بخوانيد، گفتند يا رسول اللّه چشمش درد ميكند گفت او را بخوانيد چون آمد پيغمبر آب دهان بديده اش انداخت و فرمود: خدايا گرما و سرما را از او بگردان و پرچم را بدست او داد و رفت و نزد رسول خدا (ص) برنگشت مگر با فتح خيبر گفت چون على بقلعه غموص نزديك شد دشمنان خدا از يهود او را به تير و سنگ ميزدند و او پيش ميرفت تا خود را بدر قلعه رسانيد و خشمناك پا از ركاب تهى كرد و پياده شد و عتبه در را گرفت و آن را از جا كند و چهل ذراع پشت سر خود پرتاب كرد ابن عمر گفت ما از اينكه خدا قلعه را بدست على گشود تعجب نكرديم و از اين در عجب شديم كه چگونه در را كند و چهل ذراع پشت سر انداخت با اينكه چهل مرد خواستند او را بردارند و نتوانستند، پيغمبر از سر آن خبر داد و فرمود چهل فرشته با او در كندن در كمك كردند و روايت شده كه امير المؤمنين در ضمن نامه خود سهل بن حنيف نوشت من در خيبر را نكندم و چهل ذراع بعقب اندازم بتواناى تنى و نيروى غذائى بلكه از قدرت ملكوتى و جان خدا پرورده اى كمك گرفتم من نسبت باحمد پرتوى هستم ، بخدا اگر همه عرب براى نبرد با من همدست شوند از آنها نگريزم و اگر فرصت بدست آيد همه را گردن زنم هر كه از من نهراسد مرگش گريبانگير است و دلش در پيشامدها برجا است 

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: