مجلس سى و هشتم روز سه شنبه چهارم صفر 368

امالی شیخ صدوق

1- عبد اللّه بن على گويد:
كالائى از بصره بمصر ميبردم در راه به پيره مردى بلند قد و گندم گون اصلع كه سر و ريشش سفيد بود و دو جامه يكى سياه و ديگرى سفيد در برداشت برخوردم و گفتم اين كيست ؟ گفتند بلال مؤ ذن رسول خداست (ص) دفترهاى خود را برداشتم و نزدش آمدم و گفتم السلام عليك اى شيخ جوابداد گفتم رحمك اللّه بدان چه از رسول خدا (ص) شنيدى مرا بازگو گفت چه دانى من كيم ؟ گفتم تو بلال مؤ ذن رسول خدائى ، گريست و گريستم تا مردم دور ما جمع شدند و گريه ميكرديم سپس بمن گفت اى پسرك تو اهل كجائى ؟ گفتم عراق گفت به به لختى بياسود و گفت بنويس ‍ اى برادر عراقى بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ من از رسول خدا شنيدم ميفرمود مؤ ذنها امين مردمند بر نمازشان و روزه شان و گوشتشان و خونشان از خدا چيزى نخواهند جز ب آنها عطا شود و شفاعتى نكنند جز آنكه پذيرفته باشد گفتم بيفزا برايم رحمك اللّه گفت بنويس بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود هر كه چهل سال اذان گويد براى خدا روز قيامت با كردار چهل صديق خوش كردار پذيرفته كار محشور گردد، گفتم رحمك اللّه بيفزا گفت بنويس بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود هر كه بيست سال اذان گويد خداى عز و جل او را روز قيامت محشور كند و نورى دارد چون نور آسمان دنيا، گفتم بيفزا رحمك اللّه ، گفت بنويس بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ شنيدم رسول خدا (ص) ميفرمود هر كه ده سال اذان گويد خدا او را در بهشت با ابراهيم در گنبد و درجه او سكنى دهد، گفتم بيفزا رحمك اللّه ، گفت بنويس بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ رسول خدا (ص) ميفرمود هر كه يك سال اذان گويد خدا روز قيامت هر چه هم گناه داشته باشد او را آمرزيده محشور كند اگر چه گناهانش به وزن كوه احد باشد، گفتم بيفزا رحمك اللّه فرمود آرى حفظ كن و عمل كن و بحساب آور شنيدم رسول خدا (ص) ميفرمود هر كه در راه خدا براى يك نماز از روى ايمان و خدا خواهى و تقرب بحق اذان گويد خدا گناهان گذشته اش را بيامرزد و نسبت ب آينده عمرش او را نگهدارى كند و ميان او و شهيدان در بهشت جمع كند، گفتم خدايت رحمت كند بهترين آنچه شنيدى برايم بازگو گفت واى بر تو اى پسرك بند دلم را بريدى و گريست و من هم گريستم تا بخدا دلم باو سوخت سپس گفت بنويس بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود چون روز قيامت شود و خدا مردم را در يك سرزمين جمع كند خدا فرشتگانى از نور با پرچم و علمهاى نور نزد مؤ ذنها بفرستد كه با آنها اسبهائيست كه مهارشان از زبرجد سبز و خورجين ترك آنها از مشك ازفر است مؤ ذنها بر آنها سوار شوند و بر سر پا ايستند و فرشته ها مهارشان را بكشند و آنان ب آواز بسيار بلند اذان گويند سپس سخت گريست تا بناله افتادم و گريستم و چون آرام شد گفتم براى چه گريه كنى ؟ گفت واى بر تو بيادم آوردى آنچه را از صفى و حبيب خود شنيدم كه ميفرمود ب آن كه مرا به راستى مبعوث بنبوت كرده براستى آنها سر پا روى اسب بر مردم بگذرند و گويند اللّه اكبر اللّه اكبر و چون چنين گويند امتم غوغا كنند.

اسامة بن زيد پرسيد آن غوغا چيست ؟ فرمود تسبيح ، حمد و لا اله الا اللّه است چون گويند اشهد ان لا اله الا اللّه امتم گويند، بس او را در دنيا پرستيديم گفته شود راست گويند چون گويند اشهد ان محمد رسول اللّه امتم گويند اينست كه از طرف پروردگار ما به رسالت آمده ما نديده باو معتقد بوديم گويند راست گفتيد هم او است كه بشما اداى رسالت كرد از پروردگار شما و شما باو مؤمن بوديد و حق است بر خدا كه شما را با پيغمبرتان جمع كند و آنها را بمنزلهايشان رسانند كه در آنست آنچه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بر دل بشرى گذشته سپس بمن نگاه كرد و گفت اگر توانى و توانى جز بخدا نيست كه نميرى جز مؤ ذن بدان عمل كن گفتم رحمك اللّه بر من تفضل كن و خبرده كه من محتاجم بمن برسان آنچه را از رسول خدا (ص) شنيدى زيرا تو او را ديدى و من نديدم براى من بهشت را چنان وصف كن كه رسول خدا (ص) برايت وصف كرده گفت بنويس بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ از رسول خدا شنيدم ميفرمود باروى بهشت خشتى از طلا و خشتى از نقره و خشتى از ياقوتست و ملاطش ‍ مشك اذفر و كنگره هايش از ياقوت سرخ و سبز و زرد است ، گفتم حلقه آن چيست ؟ فرمود واى بر تو دست از من بدار كه تكليف ناهنجارى بمن كردى گفتم دست بر ندارم از تو تا بمن برسانى آنچه از رسول خدا (ص) شنيدى در اين باره گفت بنويس بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اما در صبر دريست كوچك يك لنگه اى و از ياقوت سرخست و حلقه ندارد در شكر از ياقوت سفيد است دو لنگه دارد و ميان آنها پانصد سال راهست و غوغا و ناله اى دارد، ميگويد بار خدايا اهل مرا برايم بياور گفتم در هم سخن كند؟ فرمود آرى خداى ذو الجلالش بسخن آرد، در بلا گفتم مگر در صبر هم همان در بلا نيست ؟

گفت نه گفتم بلا چيست ؟ گفت مصائب و دردها و بيماريها و خوره و آن دريست از ياقوت زرد يك لنگه اى و اندكند كسانى كه از آن در آيند گفتم خدا رحمت كند بيفزا و بر من تفضل كن كه من محتاجم گفت تو بمن تكليف ناروا كنى باب اعظم كه از آن بندگان صالح در آيند كه اهل زهد و ورع و مشتاق خدا و مأ نوس باويند گفتم خدا رحمتت كند وقتى ببهشت در آيند چه كنند؟ فرمود بر كشتيها روى دو نهر سير كنند كه پاروهائى دارند از لؤ لؤ فرشتگانى در آنها باشند از نور و جامه هاى بسيار سبز در بردارند، گفتم رحمت خدا بر تو مگر نور هم سبز دارد؟ گفت جامه ها سبزند و نور از پرتو رب العالمين است جل جلاله بر دو كناره نهر گردش كنند گفتم نام آن نهر چيست ، گفت جنة الماوى گفتم در ميان چيز ديگرى است ؟ گفت آرى جنت عدن كه ميانه بهشتها است جنت عدن باروئى دارد از ياقوت سرخ و ريگ آن لؤ لؤ است گفتم در آن در ديگرى است ؟ گفت آرى جنت الفردوس ، گفتم باروى آن چگونه است گفت واى بر تو دست از من بدار مرا سرگردان كردى گفتم بلكه تو مرا سرگردان كردى من دست از تو بر ندارم تا وصف را بكمال رسانى و مرا از باروى آن خبر دهى گفت بارويش نور است گفتم غرفه ها كه در آنست ؟ گفت از نور رب العالمين است گفتم بيفزا خدايت رحمت كند گفت واى بر تو تا اينجا رسول خدا (ص) فرموده خوشا بر تو اگر ببرخى از اين كه وصف شد برسى و خوشا بر كسى كه بدان معتقد باشد گفتم خدايت رحمت كند بخدا من از معتقدان ب آنم گفت واى بر تو كسى كه ايمان آرد و باور كند اين حقيقت را و روش را رغبت بدنيا و زيور آن نكند و حساب خود را نگهدارد گفتم من بدان معتقدم گفت راست گفتى و بايد خود را نزديك كنى و محكم سازى و نااميد نباشى و عمل كنى و تقصير نكنى و اميدوار باشى و بترسى و بر حذر باشى سپس سه ناله كشيد كه گمان كرديم مرد و فرمود پدر و مادرم قربان شما اگر محمد (ص) شما را ميديد چشمش بشما روشن ميشد كه از اين اوصاف پرسش ميكرديد سپس گفت نجات ، نجات ، شتاب ، شتاب كوچ ، كوچ ، عمل ، مبادا تقصير كنيد. مبادا تقصير كنيد سپس فرمود واى بر شما مرا از آنچه تقصير كردم حلال كنيد گفتم تو از آنچه تقصير كردى بحلى خدا پاداش بهشت بتو دهد چنانچه ادا كردى و بجا آوردى آنچه بر تو واجب بود سپس مرا وداع كرد و گفت : بپرهيز از خدا و برسان بامت محمد آنچه را من بتو رساندم گفتم عمل كنم ان شاء اللّه گفت دين و امانت تو را بخدا سپارم خدا توشه و تقوى و كمك بر طاعت و خواست خود بتو عطا كند.

2- امام صادق فرمود:
هر كه شنيد مؤ ذن ميگويد اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه و بگويد من باور دارم و قبول دارم كه نيست معبود حقى جز خدا و محمد رسول خدا است و كفايت كنم هر كه سرباز زند و انكار كند و يارى كنم بدان هر كه اقرار كند و گواه باشد ثواب برد بشماره همه منكران و جاحدان و بشماره هر كه اقرار كند و شهادت دهد.

3- رسول خدا (ص) فرمود:
بر عرش نوشته منم خدا نيست معبود حقى جز من شريك ، ندارم محمد بنده و رسول منست او را بعلى كمك دادم خداوند نازل كرد (انفال ) او است كه تأ ييد كرد تو را به يارى خود و با مؤمنان و مقصود از نصر على است و داخل مؤمنان هم هست و از هر دو وجه مورد اين آيه است .

4- ابى حمزه ثمالى گويد:
امام پنجم فرمود اى ابا حمزه على را از مقامى كه خدا باو داده پائين نياوريد و از آن بالاتر نبريد براى على همين بس كه با اهل كرة نبرد ميكند و اهل بهشت را تزويج مينمايد.

5- رسول خدا (ص) فرمود:
شب معراج ديدم بر يكى از ستونهاى عرش نوشته منم خدا معبود حقى نيست جز من تنهايم بهشت عدن را بدست خود آفريدم محمد برگزيده خلق منست او را با على تأ ييد كردم و با او يارى نمودم .

6- رسول خدا (ص) فرمود:
پنج چيز بمن عطا شده كه بكسى پيش از من عطا نشده زمين برايم مسجد و طهور مقرر شده و غنيمت بر من حلال شده و بهراس يارى شدم و كلمات پر معنى بمن عطا شده و شفاعت بمن عطا شده .

7- امام پنجم از قول پدرانش كه :
رسول خدا (ص) فرمود دامن اين انزع يعنى على را بگيريد كه او صديق اكبر و فاروق ميان حق و ناحق است هر كه دوستش دارد خدا هدايتش كرده و هر كه دشمنش دارد خدا او را دشمن دارد و هر كه از او تخلف كند خدا نابودش كند و از او است دو سبط اين امت حسن و حسين و آن دو دو پسر منند و از حسين است امامان رهبر كه خدا ب آنها علم و فهم مرا داده آنها را دوست داريد و پشتيبانى جز آنها نگيريد تا خشم خدا بر شما فرود آيد و هر كه مورد خشم پروردگارش شود مسلما سقوط كرده و زندگى اين دنيا نباشد جز كالاى فريب .

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: