کتاب استقامت – قسمت بیست وچهارم - استقامت در حفظ ناموس

فهرست مطالب
تشكيل خانواده
عاطفه بشرى
انس فطرى
حب اختصاص
عامل اساسى خانواده
نقطه اتكاى زن
غيرت سيد الشهدا(ع)
غيرت زنان اسلام
جلوگيرى خطر از آغاز
سخن پيامبر
شكايت‏ شوهر
رفتار شوهر
معاشرت خوش
گشايش بر همسر
غيرت شوهر

تشكيل خانواده
تشكيل خانواده يكى از نيازهاى فطرى بشر، بلكه از فطريات بسيارى از حيوانات است، هر فردى از افراد بشر كه به سن رشد و كمال رسيد; يعنى به حدى كه بتواند خانواده ‏اى را تاسيس نمايد، دوست مى‏ دارد كه از عضويت‏ خانواده پدر و مادر خود خارج شود و مستقلا تشكيل خانواده بدهد و با همسر و فرزندى، با كمال آسايش زندگى كند.
حب بشر به تشكيل خانواده از حب فطرى او به بقا، سرچشمه گرفته است، زيرا بقاى هرفردى از افراد بشر و هم‏چنين بقاى اجتماع بشرى بستگى به تشكيل خانواده دارد و اگر خانواده از ميان برود بقاى فرد و نيز بقاى جامعه بشرى متزلزل مى ‏شود، چون بيش‏تر افراد بشر بر حسب طبيعت نمى ‏توانند بدون آن كه يار و مددكار يا پرستارى داشته باشند، به تنهايى زيست كنند; آيا اين نتوانستن به واسطه ادراكات عقلى بشر است كه از اين جهت‏بر حيوانات برترى دارد يا از ضعف و ناتوانى جسمى و بهداشتى او نسبت‏به حيوانات است؟ يا علل ديگرى دارد كه مربوط به سخن ما نيست و خود بحثى جداگانه است؟ به هرحال بشر براى بقاى خود احتياج به تشكيل خانواده دارد و بدون آن، زندگانى براى او بسيار دشوار بلكه غير ممكن است; زيرا در اثر عدم تشكيل خانواده، حيات فرد متزلزل شده و رو به نابودى مى رود و حيات فرد كه متزلزل شد و به سوى نابودى رفت‏حيات اجتماعى نيز چنين مى ‏شود.

عاطفه بشرى
از امتيازاتى كه بشر بر حيوانات دارد، داشتن عاطفه و مهربانى است. آن اندازه كه بشر فرزند يا پدر و مادر يا بستگان و خويشاوندان خود را دوست مى‏دارد و به آن‏ها مهر مى‏ورزد و از ناراحتى يا مرگ آن‏ها پريشان مى‏شود و در غم ايشان مى‏سوزد، حيوانات چنين نيستند.
عاطفه بشرى يكى از علل تشكيل خانواده است، كسانى كه عاطفه ندارند، از بشريت دورند و از استثناهايى هستند كه در جميع قواعد و قوانين كلى يافت مى‏شوند.
عاطفه بشرى نيز به تنهايى اقتضا دارد كه بشر تشكيل خانواده دهد; زيرا بشر به‏كسى كه عاطفه مى‏ورزد با او بودن را دوست دارد و جدايى او را دشمن.
شكايت‏هايى كه عشاق از فراق معشوق، يا پدر و مادر از فراق فرزند مى‏كنند، از عاطفه بر مى‏خيزد.

انس فطرى
از علل ديگرى كه موجب تشكيل خانواده مى‏شود، انس است. انس از فطريات بشر است، هر فردى از افراد بشر اگر چندى با موجودى بگذراند و روزگارى را با او طى كند، با او انس پيدا مى‏كند. گاه با گلى يا درختى انس پيدا مى‏كند، گاه با خانه‏اى يا شهرى يا كشورى،گاه با شخص معينى يا دسته‏اى از مردم مانوس مى‏شود و از جدايى آن‏ها رنج مى‏برد. انس بشر به همسر و فرزند، يكى ديگر از علل تشكيل خانواده است.

حب اختصاص
سومين علتى كه در بشر موجب تشكيل خانواده مى‏شود، حب اختصاص است. حب اختصاص تا حدى فطرى بسيارى از حيوانات مى‏باشد. حب اختصاص، غريزه بشرى و امرى فطرى كه ربطى به عقل و ادراك ندارد. كودكى كه تازه زبان گشوده و هنوز سود و زيان خود را تشخيص نمى‏دهد مى‏گويد: اين مال من است و اگر آن را از او بستانند، به گريه مى‏افتد. صفات ملكى كه در دستور زبان تمام زبان‏ها موجود است، از آثار حب اختصاص است كه بشر بدان‏وسيله، فطرت خود را اظهار مى‏كند. كسانى كه منكر اختصاص و قايل به اشتراك هستند، بر خلاف فطرت خودشان قدم بر مى‏دارند; از اين جهت است كه نظريه اشتراك بايد با ديكتاتورى كه اشتراكى‏ها آن را انضباط مى‏نامند، بر مردم تحميل شود.
حب اختصاص تا چه اندازه صحيح و بيش‏تر از آن حرص و طمع است و بايد تعديل شود؟ ربطى به سخن ما ندارد. موضوع گفتار ما در اصل حب اختصاص است كه موجب تشكيل خانواده مى‏شود. زن من، شوهر من، فرزند من، مادر من، پدر من، خانه من، مال من، كلماتى است كه مانع از شركت ديگران در اين امور اختصاصى است; از اين جهت، دفاع از خانواده يكى از فطريات بشر، بلكه بسيارى از حيوانات است.

عامل اساسى خانواده
عامل اساسى و اصلى تشكيل خانواده، زن است; زيرا مرد هرچند دوست‏دارتشكيل خانواده باشد نمى‏تواند رل اساسى را در آن بازى كند ازاين‏نظر، بزرگ‏ترين و مهم‏ترين وظيفه‏اى كه بر دوش زن نهاده شده است و او نيز توانايى انجام آن را دارد، همانا تشكيل خانواده است كه پايه و بنياد تمام تشكيلات اجتماعى است، اگر تشكيلات خانواده منظم و مرتب شد، تشكيلات اجتماعى مرتب خواهد شد; پس گزافه نگفته‏ايم اگر بگوييم پايه اساسى تمام سازمان‏هاى اجتماعى بردوش زن نهاده شده است.
زن به واسطه چنين مقام پرارزش و مهمى كه در اجتماع بشر داراست، ناموس ناميده مى‏شود و دفاع از ناموس، يكى از غرايز فطرى بشر است، بلكه بسيارى از حيوانات نيز داراى اين غريزه مى‏باشند; فرقى كه هست آن است كه: حيوانات فقط در اثر غريزه فطرى از ناموس خود دفاع مى‏كنند، ولى دفاع بشر از ناموس خود از دو نظر است: يكى فطرى كه با حيوانات شريك است و ديگرى عقلى; يعنى تشخيص دادن مرد، مقدار احتياج خود را به زن و عدم توان او در زندگى بدون زن، دفاع از ناموس را وظيفه حقيقى وى قرار مى‏دهد و بر طبق آن چه كه قبلا ذكر شد: دفاع از ناموس، دفاع از خانواده است و دفاع از خانواده، دفاع از خويشتن است، بلكه دفاع از ناموس، پرارزش تر از دفاع از جان خويش مى‏باشد; زيرا مرگ از زندگى ناراحت و بى‏اساس، بهتر است و زن، يگانه وسيله آسايش و استراحت زندگى مرد است.

نقطه اتكاى زن
و از نظر آن كه در پيش آمدهاى ناگوار هميشه نقطه اتكاى زن مرد است، مرد كسى است كه بتواند نقطه اتكاى خوبى براى زن باشد و تنها وظيفه‏اى كه به مرد محول شده همين است كه در هرحال، نقطه اتكا براى زن باشد و مردى كه نتواند يا نخواهد اين وظيفه خود را انجام دهد، نامرد است. مردى كه واقعا مرد باشد، دفاع از ناموس را يكى از افتخارات بزرگ خود مى‏داند. مردى و مردانگى آن‏است كه تا حد جان دادن، در راه دفاع از ناموس بكوشد و جان خود را در اين راه ببازد.
روزى، عده‏اى از كفار را كه در جنگ به دست مسلمانان اسير شده بودند، به‏حضور رسول خدا آوردند. آن حضرت يكى از آن‏ها را بخشيد، علت را پرسيدند. فرمود: «اين مرد چند صفت پسنديده دارد: يكى آن كه بر ناموس خود غيرتمند است.» آن مردكه بر حال خود آگاه بود اسلام آورد و آن قدر در ركاب رسول خدا نبرد كرد تا شهيد شد.
مردى كه غيرت نداشته باشد و از ناموس خود دفاع نكند، نامرد و پست طبيعت و از بشريت دور، بلكه از حيوانات نيز پست‏تر است. استقامت مرد در حفظ ناموس هرچه بيش تر باشد و در دفاع از آن كوشاتر باشد، به همان اندازه مردى و مردانگى او افزون‏تر خواهد بود; زيرا دفاع از ناموس، با مردانگى تناسب مستقيم دارد. مرد شرافتمند در سخت‏ترين حالات هم كه باشد اگر چه در منتهاى ضعف و ناتوانى هم به سر برد از دفاع از ناموس خود دست‏بر نمى‏دارد و در آن حال، به هر وسيله‏اى كه ممكن شود توسل مى‏جويد و ناموس خود را حفظ مى‏كند.

غيرت سيد الشهدا(ع)
سيد الشهدا(ع) در حالى كه هزاران زخم شمشير و نيزه و تير بر پيكر دارد، برزمين افتاده و آن قدر خون از بدن مباركش رفته است كه توان حركت ندارد، آفتاب گرم كربلا بر تن پاره پاره‏اش مى‏تابد سوزش زخم‏ها را چندين برابر مى‏كند، تشنگى و عطش، جگر او را مى‏گدازد، رمقى در پيكر ناتوانش نمانده است! از ضعف و ناتوانى نمى‏تواند چشم باز كند. ناگاه صداى سم ستوران و هلهله دشمن و ضجه نواميس خود را مى‏شنود، چشم باز مى‏كند و مى‏بيند دشمن به خيمه‏هاى او حمله كرده است; تمام كوشش خود را به كار مى‏برد كه از جاى برخيزد و از حرم خود دفاع كند، هنوز مقدارى از زمين بلند نشده كه در اثر ضعف بر زمين مى‏خورد، ديگر قدرت حركت ندارد، در آن حال فرياد مى‏زند:
«اى فداييان خاندان ابوسفيان! اگر دين و ايمان نداريد اقلا در دنيا آزاده باشيد، من‏با شما جنگ دارم و شما با من; زنان چه كرده‏اند كه بر آنان مى‏تازيد؟»آن قدر مى‏كوشد تا آن‏ها را از حمله به خيمه‏ها باز مى‏دارد و تا هنگامى كه زنده بود، حتى‏در چنين حالى نگذاشت احدى از سپاه دشمن به خيمه‏هاى حرمش نزديك شود.
نامرد كسى است كه ناموس خود را در خطر ببيند و از آن دفاع نكند، زن مى‏گويد: خاك بر سر چنين مرد نامردى كه پست‏ترين موجودات است، زيرا وظيفه اساسى خود را كه هم فطرت و هم عقل به او محول گردانيده انجام نداده است. زن چنين مردى را لايق زندگى نمى‏داند و او را هم رديف خاك و كثافات مى‏داند. زن، مرد را دوست دارد، ولى مردى كه مرد باشد، نه مردى كه نامرد باشد. زن بسيارى از مردان را كه در وظيفه دفاع از ناموس خود كوتاهى مى‏كرده‏اند تحريك كرده است تا وظيفه خود را به خوبى انجام داده‏اند.

غيرت زنان اسلام
تعداد سپاهيان اسلام در جنگ شام اندك بود، ولى سپاه روم بسيار، مسلمانان آهنگ گريز كردند، ولى زن‏هاى مسلمانان كه در ميدان جنگ نيز دست از وفادارى با مردان خود برنداشتند، آنان را سرزنش كردند و فرياد زدند: خاك بر سر شما اى‏مردان! خود مى‏گريزيد و جان سالم بدر مى‏بريد و ناموس خود را به دشمن مى‏دهيد؟ آن قدر ملامت كردند، تحريض و ترغيب نمودند، تا رگ مردانگى فراريان را بيدار كردند و كسانى را كه پشت‏به دشمن كرده بودند به ميدان بازگرداندند و آن قدر كوشيدند و داد مردى دادند تا فتح و پيروزى را نصيب اسلام كردند. زنده باد چنين زنانى كه وظيفه خود را به خوبى انجام مى‏دهند و مردان را به وظايف خود آشنا مى‏كنند. آرى، زن است كه مى‏گويد:
آزادگى به قبضه شمشير بسته‏اند مردان هميشه تكيه خود را بدو كنند

جلوگيرى خطر از آغاز
دفاع از حرمت زنان تنها آن نيست كه مرد آرام بنشيند و نزديكى خطر را نظاره كند و اقدامى نكند تا وقتى كه خطر قطعى شد از جاى خيزد و براى دفاع از ناموس خود قدم بردارد، اين خود نوعى نامردى است. مرد نبايد زن را آزاد بگذارد كه مطابق دل‏خواه خود به راهى برود كه پايان آن شوم باشد، بلكه بايد از همان ابتدا از لغزش او جلوگيرى كند كه به راه خطر نرود و گرنه گاه شود كه موقع خطركارى از دستش ساخته نباشد و پشيمانى سودى ندهد و جز خود، كس ديگر را نبايد سرزنش كند.
سرچشمه شايد گرفتن به بيل چو پرشد نشايد گذشتن به پيل
خردمندان هميشه خطر را در ابتدا پيش‏بينى كرده و از آن جلوگيرى مى‏كنند; خطرات آينده را ناديده انگاشتن، بسيار سهل‏انگارى است، بلكه نسبت‏به ناموس، بى‏غيرتى و نامردى‏است. غيرت و مردانگى مى‏گويد: نبايد زن با مردى بيگانه بگويد و بخندد و يا بيش‏تر از مقدار احتياج سخن بگويد، موافقت مرد با بيرون رفتن زن، با هفت قلم آرايش، باساق باز و ساعد سيمين و هزاران كرشمه و ناز و خراميدن او در هر كوى و برزن و شركت او در مجالس انس، بزرگ‏ترين نامردى و بى‏غيرتى است.

سخن پيامبر
رسول خدا مى‏فرمايد:
أَيُّمَا رَجُلٍ رَضِيَ بِتَزَيُّنِ امْرَأَتِهِ وَ تَخْرُجَ مِنْ بَابِ دَارِهَا فَهُوَ دَيُّوثٌ وَ لَا يَأْثَمُ مَنْ يُسَمِّيهِ دَيُّوثاً (2)
هر مردى كه همسر او آرايش كرده از خانه بيرون رود بى‏غيرت است و كسى كه اورا بى‏غيرت بخواند گناهى نكرده است.»
و نيز مى‏فرمايد:
وَ الْمَرْأَةُ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ بَابِ دَارِهَا مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَ الزَّوْجُ بِذَاكَ رَاضٍ بُنِيَ لِزَوْجِهَا بِكُلِّ قَدَمٍ بَيْتٌ فِي النَّار(3)
زن اگر از خانه بيرون رود، در حالى كه خودش را آرايش نموده و معطر كرده باشد و شوهرش به اين كار راضى باشد، به هر قدمى كه آن زن بر مى‏دارد براى شوهرش خانه‏اى در آتش ساخته خواهد شد.»
زنى كه آرايش كرده بيرون رود، آرزو دارد كه ديگران او را نگاه كنند و او را دوست‏بدارند مرد نبايد از چنين زنى انتظار عفت و پاك‏دامنى داشته باشد; نزديك‏شدن به جرم، خود جرم است. آرايش زن براى غير شوهر، نانجيبى است. مرد بايد از آغاز ازدواج با همسر خود طورى رفتار كند كه روز به روز بر عفت و پاك‏دامنى او افزوده شود; نه آن كه از روى نادانى، آن فرشته پاك را طورى پرورش دهد كه به صورت يك عفريت نانجيبى خودنمايى كند، تمام پيش آمدهاى ناگوارى كه در زندگى زناشويى رخ مى‏دهد، گناه آن از مرد است، دختران نجيبى را مى‏شناسم كه در آغاز زناشويى نمونه‏اى از تقوا و پاكى بودند، ولى پس از ازدواج از بس‏كه شوهر احمق، آنان را به اين سو و آن سو كشانيد و به دوستان چشم‏چران خود و دزدان ناموس، معرفى نمود، به شب نشينى‏هايشان برد، با جوانانى به نام دوست و آشنا به گردش‏هاى ييلاقى رفتند، به مجالس فاميلى حاضرشان كرد، در مجالس قمار و باده‏گسارى آن‏ها را ساقى قرار داد، تسليم افكار زنانه آنان گرديد، سرانجام از آن مرد چشم پوشيدند و با او سر ناسازگارى برداشتند. آرى، بايد هم‏چنين باشد، چون آن چه كشته است‏بايد بدرود، اين‏هنگام است كه هزاران كس دلباخته آن زن خواهند شد و دل آن زن در پى‏هزاران مرد روان مى‏شود. موافقت مرد با اين گونه آزادى همسر، خود بى‏غيرتى و نامردى است و زندگى زناشويى آنان را برهم خواهد زد.

شكايت‏شوهر
اگر مرد از همسر خود شكايت دارد، تقصير خود اوست زيرا يا در انتخاب همسر كوتاهى كرده و تنها به زيبايى او يا ثروت و مقام اجتماعى او نگريسته و پاك‏دامنى و خانه‏دارى را كه عامل اساسى زناشويى است در نظر نگرفته است، ياآن كه پس از ازدواج به واسطه رفتار ناهنجار دور از شؤون اخلاقى‏اش، زن نجيب و عفيف خود را از راه راست منحرف كرده و به سوى سياه‏چال بدبختى سوق داده‏است. مردى كه ناموس خود را در اثر نفهمى و نادانى به خطا وادارد از جامعه انسانيت و از جرگه بشريت دور است.

رفتار شوهر
امام صادق(ع) فرمود:
«ان المرء يحتاج فى منزله و عياله الى ثلاث خصال و ان لم‏يكن فى طبعه ذلك، معاشرة جميلة و سعة بتقدير و غيرة بتحصين; (4)
مرد براى اداره منزل و خانواده خود احتياج به سه صفت دارد و اگر داراى آن‏ها نباشد بايد آن صفات را به دست آورد ، معاشرت خوش ،گشایش بر همسر ،غیرت مرد )

معاشرت خوش
اولين صفتى كه مرد بايد در منزل مراعات كند، معاشرت نيكوست‏يعنى با زن‏خود تندخويى نكند و تعدى بر او روا ندارد، سخت‏گيرى ننمايد، كارى نكند كه در اثر فشار و سخت‏گيرى او، زن از ازدواج پشيمان بشود; زيرا همان طور كه آزاد كردن زن در هر محفل و مجلس و ارتباط او با هر خويش و بيگانه، موجب ازبين رفتن گوهر عفت اوست، همان طور نسبت‏به او سخت‏گيرى كردن و او را در خانه زندانى نمودن و از ديدار محارم خود محروم كردن و به او سوء ظن داشتن و مطابق سوء ظن با او رفتار كردن، نيز موجب به تنگ آمدن او و در خطر افتادن گوهر عفت اوست. اين دسته از مردان كه چنين فكر مى‏كنند نيز مانند دسته سابق باعث‏برهم‏زدن آشيانه خود خواهند شد، يا آن كه موجودى شريف را تا آخر عمر مى‏سوزانند كه آه نتواند بكشد، اينان مردانى ظالم و ستمكار نيز هستند.

گشايش بر همسر
دومين صفتى كه بايد در مرد باشد آن است كه از لحاظ مخارج برخانواده خود تنگ نگيرد و بسيارى مخارج و هزينه زندگى را به رخ همسر خود نكشد، بلكه تا اندازه‏اى براى خانواده خود گشايش بخواهد، گشايش در خوراك، پوشاك،خانه و... و تا حدامكان سطح زندگى خانواده را بالا ببرد. تنگ گرفتن بر همسر، موجب برهم‏زدن آسايش خانواده است، بلكه اساس خانواده را متزلزل مى‏كند، البته اين نكته نيز معلوم است كه تنگ گرفتن و گشايش در زندگى هركس به حسب حال خود اوست.

غيرت شوهر
سومين صفتى كه به فرمايش امام صادق(ع) بايد در مرد باشد، غيرت و مردانگى است كه مرد بتواند ناموس خود را در دژ عفت و پاك‏دامنى با بهترين طرز محافظت نمايد و او را طورى نگه‏دارى كند كه هيچ‏گاه از چهارچوب عفت و نجابت‏خارج نشود. آن مقدار كه شوهر مسئول نگه‏دارى عفت و محافظت زن بايد باشد، خود زن و بلكه ساير خويشان او شايد چنين مسئوليتى را نداشته باشند. چون زن در درجه اول، از آن شوهر است وناموس اوست و در درجه دوم از آن پدر و يا برادر اوست و ناموس آن‏هاست، بلكه اگر بگويم كه زن در درجه اول از آن شوهر است و در درجه دوم از آن خود مى‏باشد نزد خردمندان و دانشمندان گزافه نگفته‏ام. آرى، زن‏هاى پاك‏دامن عموما شوهر را بيش از خود دوست مى‏دارند و خود را و همه كس و همه چيز خود را براى شوهر مى‏خواهند و بس، و جز شوهر در تمام جهان هستى به چيز ديگر چشم ندارند.

----------------------------------------------------
پى‏ نوشتها:
2.بحار الانوار، ج‏100، ص‏249، ح‏38.
3.همان.
4.بحارالانوار، ج 75، ص‏236، ح 63.


منبع : کتاب استقامت – تالیف آیت الله سید رضا صدر

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن