45. مجلسى و علوم عقلى

علوم عقلى بر اساس دانش پيشينيان، شامل منطق، فلسفه، هيئت، نجوم، هندسه، حساب، رياضى و پزشكى مى‏شود كه هر يك از اينها نيز علومى را در زير عنوان خود شامل مى‏شوند. به طور كلى، آنچه در قديم به عنوان حكمت نظرى شناخته مى‏شد، شامل رياضيات، طبيعيات و الهيات است كه به نحوى كليه علوم و فنون را در بر مى‏گيرد. حكمت عملى نيز شامل اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن (كشوردارى) مى‏شود.

كتب اين علوم با اين تقسيمبندى حدود دو قرن پس از ظهور اسلام از طريق ترجمه وارد جهان اسلام و كشورهاى مسلمان شدند و مسلمانان پس از مطالعه و درك آنها به تشريح و تكميل و گاه نقد اين علوم پرداختند و ترويج اين دانشها نيز به نحوى در دستور كار عالمان مسلمان قرار گرفت.
در اواسط دوران صفويه، يعنى حدود دو - سه نسل پيش از مجلسى، اين علوم پابه‏پاى فنون و دانشهاى ديگر به رشدى چشمگير در ايران رسيد و چهره‏هايى مانند مير محمدباقر داماد، شيخ بهاءالدين محمد عاملى و مير ابوالقاسم فندِرِسكى پديد آمدند. ثمره مكتب اين عالمان، ظهور نابغه‏اى چون صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازى معروف به صدرالمتألهين و ملاصدرا بود و عالمانى ديگر، و موج عظيم طلابى كه فلسفه را رشته اصلى تحصيل خود قرار داده بودند. گفتنى است كه در همين روند، از حكمت و علوم عقلى به بخش الهيات آن بيشتر توجه مى‏شد و بخشهاى رياضيات و طبيعيات كمتر مورد توجه قرار مى‏گرفت.
طبيعتا مجلسى و ديگر عالمان معاصر او و قبل از او نيز علوم عقلى را خوانده بودند و - به ويژه مجلسى - شاگرد باواسطه يا بيواسطه فيلسوفان بزرگ آن عهد بودند. حتى سلسله اجازات مجلسى در برخى موارد به ملاصدرا و امثال او مى‏رسد.
اما به موازات رشد فلسفه و علوم عقلى، نه تنها در ميان عالمان دينى بلكه حتى در ميان شاگردان مكتب فلسفى دوران صفوى نيز موجى عليه فلسفه به راه افتاد كه مردم و عالمان را به سوى دانشهاى اصيل دينى فرامى‏خواند كه در قرآن و حديث تبلور يافته‏اند. براى نمونه مى‏توان از داماد و بهترين شارح آراى ملاصدرا يعنى ملا محسن فيض كاشانى - نام برد كه چيزى شبيه توبه‏نامه نوشت، از فلسفه به قرآن و حديث روى آورد و در آنها به بررسى و تأليف پرداخت.
منشأ پديد آمدن اين حساسيت و احساس تضاد در عالمان دينگرا را بايد در اين جست كه دينداران فلسفه‏گرا در مواردى فلسفه و علوم يونانى را با آموزه‏هاى دين، و در ديگر موارد آموزه‏هاى دين، و در ديگر موارد آموزه‏هاى دين را با فلسفه و علوم يونانى تطبيق مى‏دادند و در همه اين زمينه‏ها روش چنين بود كه اصالت و صحت اين علوم عقلى بشرى مورد ترديد قرار نگيرد و تضادها همواره به نفع دانش عقلى زمان حل شود.
مجلسى كه در اواخر دوران صفوى مى‏زيست و در حوزه دينى و فلسفى آن آموزش ديده بود، از اين مشكل آگاه بود و بر اين اساس تصميم گرفت و راه خود را برگزيد. خود مى‏گويد كه در دورانى به كار قرآن و حديث پرداخت كه طالبان علم كمتر از آن استقبال مى‏كنند.
توجه به نكات آتى مى‏تواند ذهنيت مجلسى و همفكران او را درباره نسبت علوم بشرى و فلسفه از يك سو و دين و آموزه‏هاى دينى از سويى ديگر روشن سازد:
1. برخى از علوم بشرى - مانند حساب و هندسه - يقينى‏اند. بنابراين مى‏توانند براى فهم بهتر آموزه‏هاى دينى و در خدمت دين و شريعت به كار گرفته شوند و حتى مبناى تأويل و تفسير بخشهاى غيريقينى دين قرار گيرند.
2. برخى از دانشهاى بشرى ظنى‏اند و ممكن است درست نباشند و بعدها رد شوند. در مقابل، بسيارى از آموزه‏هاى دينى يقينى‏اند. بنابراين نمى‏توان اين بخش از دانش بشرى را مبنايى براى فهم و تفسير آن بخش از دين قرار داد يا آن بخش از دين يا دانش بشرى را به گونه‏اى تفسير كرد كه ميان اين دو سازگارى پديد آيد.
3. بخشهاى يقينى دين و يقينى علم بشرى هيچ‏گاه با يكديگر مخالفت و تضادى نخواهد يافت.
4. دانش بشرى و دين الهى داراى حوزه‏هايى مشترك‏اند و مى‏توان در موارد يقينى، هر يك را در خدمت ديگرى به كار گرفت يا در فهم ديگرى از آن بهره برد.
5. دين الهى خطاناپذير است و در درستى سخن خدا و معصوم شك نيست. شك در اين است كه سخنى آيا سخن خدا يا معصوم هست يا نيست؛ و اين‏كه مقصود و منظور سخن آنها را دريافته‏ايم يا نه.
6. نص و ظاهر آيات و روايات حجت است. برگرداندن معنى و مفهوم از معنى و مفهومى كه در نص و ظاهر نهفته است صحيح نيست مگر اين‏كه قرينه‏اى آشكار يا دليلى محكم داشته باشيم.
امور ظنى دانش بشرى قرينه يا دليلى براى تأويل و برگرداندن معانى از ظاهرشان نيستند.
7. دانشهاى بشرى ناتوانترند از اين‏كه بتوانند به همه پرسشهاى بشر پاسخ گويند و همه مجهولات را حل كنند. بنابراين گستره آنها محدود است و نمى‏تواند مبناى سنجش گستره نامحدود دانشهاى الهى قرار گيرد.
8. فلسفه و علوم يونانى دهها سال بعد و از بيرون وارد جهان اسلام شدند. بنابراين نمى‏توان آنها را مبنايى اصلى و اصيل براى فهم اسلام قرار داد. چنين نبوده است كه پيامبران نخست به مردم فلسفه و علوم يونانى بياموزند و بعد دين را به آنان عرضه كنند. البته فراگرفتن هر دانشى ممكن است به كار فهم بهتر دين يا زندگى بهتر دنيا بيايد چنان كه مى‏تواند به كار نيايد. همان‏گونه كه هر علمى ممكن است درست باشد، ممكن است نباشد، ضمن اين‏كه هر انسانى بايد بينديشد كه كدام علم به كار سعادت او مى‏آيد و كدام تنها و تلف كردن است. بنابراين به هر علمى بايد به اندازه خودش بها داد. علوم يونانى چيزى نيستند كه يكپارچه درست باشند يا با ندانستن همه يا بخشى از آنها دنيا يا آخرت كسى آسيب ببيند. اگر ضرورتى براى سعادت دنيايى يا آخرتى انسانها داشتند، پيامبران بايد به فراگيرى آنها پيش و بيش از هر چيز ديگر توصيه مى‏كردند.
بنابراين مجلسى ضمن اين‏كه از علومى مانند رياضيات براى شرح و تفسير روايات بهره مى‏برد و مواردى از دانشهاى يونانى را كه با آموزه‏هاى دين سازگارند به خدمت تأييد اين آموزه‏ها مى‏گيرد، معتقد است كه بسيارى از آراى حكماى قديم يونان و شارحان و مبلغان مسلمان آنها غلط است.
مجلسى همچنين - مانند بسيارى از پيشينيان - به رد پاى انگيزه‏هاى الحادى و نفى دين در ورود و گسترش حكمت يونان اشاره مى‏كند.
البته از آنجا كه مقوله انگيزه از مقوله حق و باطل جداست، به فرض صحت چنين فرضهايى درباره انگيزه‏ها، نمى‏توان آنها را مبنايى براى پذيرش يا رد علوم يونانى دانست.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: