توحيد

توحيد
تأمّلاتى در دعاى افتتاح
دعا معراج مومنین و راه زندگی -  50
الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي‏المُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً. الحَمْدُ للَّهِ بِجَمِيعِ‏مَحامِدِهِ كُلِّها، عَلَى جَمِيعِ نِعمِهِ كُلِّها. الحَمْدُ للَّه الَّذِي لا مُضادَّ لَهُ فِي‏مُلْكِهِ، وَلا مُنازِعَ لَهُ فِي أَمْرِهِ، الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي لا شَرِيكَ لَهُ فِي خَلْقِهِ،وَلا شَبِيهَ لَهُ فِي عَظَمَتِهِ. الحَمْدُ للَّهِ الفاشِي فِي الخَلْقِ أَمْرُهُ وَحَمْدُهُ،الظَّاهِرِ بِالكَرَمِ مَجْدُهُ، الباسِطِ بِالجُودِ يَدَهُ‏
"... ستايش خداى را كه زن و فرزندى نگرفته و در ملك شريك نداردوخوار نيست كه ياورى گرفته باشد و او را بزرگ دار ستايش خداى را با همه‏ستايشها بر همه نعمتهايش. ستايش خداى را كه مخالفى در ملك و ستيزه‏گرى درفرمان او نيست. ستايش خداى را كه در آفرينش شريكى و در بزرگى همتايى ندارد.ستايش خداى را كه فرمان و ستايش او در آفرينش، فاش و شكوهش از كرم، ظاهرو دستش به جود و بخشش گشاده است..."
امام صادق‏عليه السلام فرموده است: "خداى تبارك و تعالى، اسمى را آفريد كه‏حروفى داشت و وصفى نداشت، لفظ داشت و قابل نطق نبود، هويّت داشت‏وجسد نداشت، تشبيه در آن بود و موصوف نبود، رنگ داشت و بر آن رنگى‏نكشيده بودند، قطر و حدّ از آن نفى شده و دور گشته بود،حسّ هر موجود صاحب‏و همّى از آن محجوب بود، پنهان بود و در پرده نبود، پس آن را كلمه‏اى تام قرار دادكه بر چهار جزء بود، اجزايى باهم بى آنكه يكى پيش از ديگرى باشد، سپس از آنهاسه اسم را آشكار كرد، زيرا مخلوقات به آن محتاج بودند و يكى را نهان داشت و آن‏اسمى است كه در اين سه اسم آشكار، پنهان شده است. اسمهاى آشكار "اللَّه"و"تبارك" و "سبحان" هستند. هر كدام از اين نامها چهار ركن دارند، پس كلاًدوازده ركن موجود و سپس براى هر ركنى سى اسم آفريد منسوب بدان؛ آن اسمهارحمان، رحيم، قدّوس، خالق، بارى، مصوّر، حىّ، قيّومى كه او را كسالت وخواب نمى‏گيرد، عليم، خبير، سميع، بصير، حكيم، عزيز، جبّار، متكبّر، علىّ،عظيم، مقتدر، قادر، سلام، مؤمن، مهيمن، منشى، بديع، رفيع، جليل، كريم،رزّاق، محيى، مميت، باعث و وارث مى‏باشد."
اين اسمها و آنچه از اسماء حسنى هست تا سيصد و شصت اسم، همه‏منسوب است به آن اسمهاى سه‏گانه و اسمهاى سه‏گانه اركان و حجابهاى آن اسم‏پنهان است. اين است كه خدا مى‏فرمايد:
"بگو خدا را با نام اللَّه يا رحمان يا به هر نام ديگر بخوانيد كه او را نامهاى نيك‏هست." )بحار الانوار ج‏4، ص‏166)
اللَّه، تبارك، سبحان، اينها سه نام اصلى از اسماء حسنى هستند. از اسم اللَّه‏اسمهاى ديگرى مشتقّ مى‏شوند همچون: عليم، خبير، قدير، بصير، سميع‏وحكيم؛ اينها اسمهايى هستند كه به تعبير علماى علم كلام، بر صفات ذاتى‏دلالت مى‏كنند. از اسم تبارك نيز مجموعه‏اى از اسمها كه "اسم فعل" هستند مشتقّ‏مى‏شود. تَبَارَكَ يعنى بركت داد، و هر آنچه خدا به آفريدگانش مى‏دهد بركت‏است. اسم فعلها عبارتند از: خالق، رازق، كننده آنچه مى‏خواهد، مصوّر، بارى ومانند اينها. اينها اسمهايى هستند كه بر افعال خدا دلالت مى‏كنند. اسم سوم‏سبحان است و آن اسمى است كه دلالت مى‏كند بر پاك دانستن و تنزيه خداوند ازاينكه او را به آفريدگان شبيه دانيم و براى او مثل و مانندى قرار دهيم و تجزيه‏اش‏كنيم. صمد، احد و بى همتا اينگونه‏اند. اينها اسمهاى خدا هستند و از آنها حداقل‏سيصد و شصت اسم، مشتقّ مى‏شود؛ از هر اسمى مجموعه‏اى از اسمها مشتقّ‏مى‏گردد و از آنها نيز اسمهايى ديگر.
در اين بخش از دعا برخى از اسمهاى مربوط به تسبيح و تنزيه را مى‏خوانيم‏كه رمز آنها اسم سبحان است. يكى از علما مى‏گويد: عظيم‏ترين نام خدا، سبحان‏است و عظيم‏ترين ذكر او سبحان اللَّه، از اينرو برترين ذكرها در ركوع و سجود،سبحان اللَّه است، كما اينكه تسبيحات اربعه كه در ركعت سوم و چهارم نمازهاى‏واجب خوانده مى‏شود با سبحان اللَّه آغازمى شود، حتى درباره تكبيراتى كه بعدازنمازهاى واجب خوانده مى‏شود و به "تكبيرات حضرت زهرا سلام اللَّه عليها"مشهور است برخى از علما گفته‏اند: بهتر آن است كه اين تكبيرات با سبحان اللَّه‏شروع شود، سپس الحمد للَّه و بعد اللَّه اكبر گويند، يعنى عكس آنچه در ميان مردم‏متعارف شده است.
سؤال اين است: چرا اسم سبحان از عظيم‏ترين اسمهاى خداوند مى‏باشد؟
جواب: زيرا انسان از راه فطرت مى‏داند كه آفريننده‏اى دارد.
)... فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ...(.
)سوره روم، آيه 30)
"فطرت خدا كه مردم را بر آن سرشت، آفرينش خدا را تبديلى نيست، اين است‏دين استوار و پا برجا."
در آيه ديگرى مى‏فرمايد:
)وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى‏ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ‏بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى‏ شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِينَ(.
)سوره اعراف، آيه 172)
"و زمانى كه خداوند تو ذريّه بنى آدم را از پشت آنها گرفت و آنان را بر خودشان‏شاهد كرد كه: آيا خداند شما نيستم؟ گفتند: آرى هستى شهادت داديم."
بنابراين فطرت عبوديّت در برابر خدا و فطرت اعتراف به وجود خالق درهمه نفسها هست، فقط مشكل حقيقى انسان اين است كه مى‏خواهد خدا را بفهمدو به شناخت او احاطه يابد، مى‏خواهد خدا را لمس و احساس كند از اينرو او را به‏آفريدگان تشبيه مى‏كند و اينجا كمينگاه انحراف در بندگى است، زيرا انسان يكبارقصد بت‏سازى و بت‏پرستى مى‏كند و يكبار گياه يا سنگ يا جانورى را معبود خودمى‏گيرد و عدّه‏اى نيز هستند كه خورشيد و ماه يا ستارگان را مى‏پرستند، اينها همه‏معترفند كه خالقى دارند، امّا اين خالق كيست؟ كمينگاه اشتباه و پايه گمراهى‏وانحراف انسان اينجاست بر اين اساس او مى‏كوشد كه آفريننده را به آفريدگان شبيه‏سازد.
ولى اگر انسان اين حقيقت را بداند كه خداوند برتر از آن است كه علم بدواحاطه يابد و از اينكه به آفريدگان شبيه دانسته شود منزّه، پاك و مقدّس است و اگربداند كه خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد هر آينه به او نزديك شده، امّا دراينجا مشكلى ديگر نيز هست كه حتّى براى مؤمنان نيز پيش مى‏آيد كه هرگاه‏مى‏خواهند به خدا نزديك شوند آفريدگان مى‏آيند و حجابى ميان آنان و خدامى‏گردند، پس انسان به جاى توجّه به خالق، متوجّه مخلوق مى‏شود و "سبحان‏اللَّه" ذكرى است كه ما را به خدا نزديك مى‏گرداند، زيرا باعث دورى ما از تشبيه‏خدا به مخلوقات مى‏شود. اين است كه در قرآن آمده است:
)سَبَّحَ للَّهِ‏ِ مَا فِي السَّموَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(.
)سوره صفّ، آيه 1)
"تسبيح گفت براى خدا آنچه در آسمانها و زمين مى‏باشد و او عزيز و حكيم‏است."
پس آسمانها و زمين از آن رو كه خود محدود و نيازمند و ناتوان و در مانده‏اندو در لحظه‏اى آغاز شده‏اند و بزودى در لحظه و ساعتى معيّن به پايان خواهند آمد،خدا را تسبيح مى‏گويند يعنى او را از صفات خودشان پاك مى‏دانند و مقدّس‏مى‏شمارند، از بارزترين اين صفات، "مخلوق بودن" است در حاليكه صفت خدا"خالق بودن" مى‏باشد، از صفات آسمانها و زمين درماندگى و نيازمندى است،حال آنكه صفات خدا قدرت و بى نيازى است.
چه بسا بتوان برهانى را كه حضرت ابراهيم از طريق آن به اثبات وجود خدارسيد و رو به سوى عبادت و بندگى او كرد از قبيل همين امر به حساب آورد، چراكه حضرت ابراهيم ستاره و ماه و خورشيد را ديد و درباره هر كدام گفت: اين است‏خداوند من، امّا چون افول و غروب آنها را ديد و دانست كه نمى‏توانند معبودباشند، به اين نتيجه رسيد:
)إِنِّي‏وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّموَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ(.
سوره انعام، آيه 79
"من با ايمان خالص روى به سوى خدايى آوردم كه آفريننده آسمانها و زمين است‏و من از مشركان نيستم."
پس رو به سوى آفريننده ستاره، ماه و خورشيد كرد..
اين برهان در اين جهت‏گيرى است، آنچنانكه انسان نخست خدا را به‏مخلوقات تشبيه مى‏كند، امّا بعد از دقّت و ژرف نگرى در مى‏يابد كه آفريننده‏نمى‏تواند همچون آفريده و مخلوق باشد، زيرا مخلوق با صفات شناخته شده‏اش‏قادر به مستقل بودن نيست؛ پس موجود محدود، نيازمند كسى است كه حدودش‏را معلوم دارد و ناتوان، محتاج كسى است كه او را توانايى دهد و ضعيف به موجودنيرومند نيازداد، بنابراين خالق بايد نيرومند و با عزّت و توانا باشد.
از اينرو هرگاه خدا را تسبيح گفتيم و او را تقديس و تنزيه كرديم، به او نزديك‏گشته‏ايم. اكنون در اين بخش از دعا تأمّل كنيم:
ستايش خداى را كه همسر و فرزندى نگرفته و شريكى در ملك ندارد و زبون‏نيست كه او را ياورى باشد و او را بزرگ دار.
چرا نمى‏گويد: فرزندى و همسرى نگرفته؟ زيرا انسان در آغاز براى خودزوجى مى‏جويد سپس فرزندانى برايش زاده مى‏شوند و خدا از اين امر منزّه است."شريكى در ملك ندارد" ملكوت از آنِ خداست و در آن شريكى ندارد. "زبون‏نيست كه او را ياورى باشد" صالحان، اولياء اللَّه هستند: اشهد انّ عليّاً ولىّ اللَّه، امّاخدا به سبب خوارى و ذلّت نيست كه ياورى دارد، يعنى به احدى محتاج نيست،از همه جهان و جهانيان بى نياز است، بلكه آنها همگى به او نيازمندند. انسان وقتى‏بخواهد كارى كند ناچار بايد عده اى از ياران و دوستان او را يارى كنند، اما خدا به‏كسى نياز ندارد، فرمان او -اگر چيزى خواهد- اين است كه به آن بگويد: باش! پس‏خواهد، در آفرينش و تدبير امور آسمانها و زمين به كسى كه كمكش كند نياز ندارد"زبون نيست كه او را ياورى باشد و او را بزرگ دار"، خدا بزرگتر از آن است كه‏انسان وصف مى‏كند و خردها گمان مى‏كنند.. كوشش در جهت توهّم خدا انسان رابه بندگى مخلوقات مى‏كشاند.. اين همان چيزى است كه منجر شد "سامرى"وپيروانش ربوبيّت را به غلط در گوساله‏اى تصوّر كردند كه خود آن را پديد آورده‏بودند:
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى‏ فَنَسِىَ
سوره طه، آيه 88
"آنچاه براى آنان گوساله‏اى بيرون آورد كه صدايى شگفت داشت و گفتند اين‏است معبود شما و موسى كه فراموش كرده است."
"و او را بزرگ دار" يعنى لازم نيست كه توهّمى در مورد خدا در اينجا باشدزيرا خدا بالاتر از همه و همها و خيالهاست، ما هرچه را در ذهن خود توهّم كنيم‏مخلوق است نه خالق، خالق بالاتر از توهّم انسان است و مقصود از شناخت خدااين است كه او را از حدّ تعطيل و تشبيه خارج بدانى كه او از آفرينشى و نابودى‏نيست، او چيزى است نه همچون ديگر چيزها، امّا چگونه؟ او چگونگى ندارد..كجا؟ جايى ندارد، كى؟ زمان درباره او صدق نمى‏كند، نشانه او چيست؟ نشانه‏اى‏ندارد. اين مسائل هيچكدام درباره خدا صادق نيست و همه صفات مخلوقات‏است.
ستايش خداى را با همه ستايشها بر همه نعمتهايش. ستايش خداى را كه‏مخالفى در ملك و ستيزه‏گرى در فرمان او نيست. ستايش خداى را كه در آفرينش‏شريكى و در بزرگى همتاى ندارد...
پس از آنكه دعا، برخى از اسماء سبحانى خدا را -كه او را از هر نقص‏وعجزى تقديس و تنزيه مى‏كنند- ذكر كرد، اشاره مى‏كند به اسم فعلهايى كه رمزآنها اسم "تبارك" است: "ستايش خداى را با همه ستايشها بر همه نعمتهايش" آياانسان مى‏تواند از هر نعمتى از نعم خدا بى نياز شود؟ و آيا مى‏تواند از طريق غيربراين نعمت دست يابد؟ كدام نعمت است كه خداوند ما را عطا فرموده است و به‏سبب آن مستحقّ حمدى تازه نيست؟ ما به همه نعمتها نيازمنديم و همه نعمتها ازجانب خداست و در همه آنها نياز به ستايش، از اينرو ستايش جملگى نعمت را به‏جاى مى‏آوريم و سپاس همه نعمتها را با جمله‏اى كوچك مى‏گزاريم: "ستايش‏خداى را با همه ستايشها بر همه نعمتهايش" امّا "با همه ستايشها" يعنى چه؟
جواب: ما خدا را با تعبيرهاى گوناگون حمد مى‏كنيم: الحمد للَّه، حمد تو ياربّ، خدايا تو را حمد مى‏كنيم، حمد تو است اى حامد اى حميد؛ امّا در اينجا اورا با همه حمدها بر همه نعمتهايش حمد مى‏كنيم.
"ستايش خداى را كه مخالفى در ملكش ندارد" وقتى خدا مالك باشد،ديگر مالك و فرمانرواى ديگرى نيست كه با او به ضدّيّت برخيزد، اين است‏اعتراف زبان ما؛ دعا مى‏آيد كه اين حقيقت را درون دل ما جاى دهد تا جزئى از دل‏و تركيب درونى آن شود، انسان بسيار مى‏گويد: "ستايش خداى را كه مخالفى درملكش ندارد" امّا هنگام عمل در برابر طاغوت و نظامهاى استكبارى و غير خداخضوع مى‏كند، بايد هر آنچه زبان انسان بدان اقرار مى‏كند تبديل به ايمانى قلبى‏شود و به سهم خود بر موضعگيريها و اعمال انسان در زندگى روزمرّه‏اش تأثير كند."و ستيزه‏گرى در فرمانش نيست" هرگاه خدا فرمانى دهد، همه چيز تمام است،وهيچ چيز حكم او را به تأخير نمى‏اندازد و كسى نمى‏تواند بگويد چرا؟ يا جلوى‏او بايستد، اگر خدا بخواهد انسانى را بالا ببرد همه دنيا نمى‏توانند او را پايين‏بياورند و اگر بخواهد انسانى را پايين بياورد و خوار كند، همه نيروهايجهان هم اگرجمع شوند نمى‏توانند او را گرامى و بزرگوار كنند، منازعى براى فرمان و خواست‏خدا نيست و كسى قادر نيست با آنها به مقابله برخيزد. "ستايش خداى را كه‏شريكى در آفرينش و همانندى در عظمت ندارد" وقتى آسمانها و زمين را آفريدشريكى نگرفت، عظمت خدا آنگونه نيست كه عظمت كسى به آن برسد. "ستايش‏خداى را كه فرمان و ستايش او در آفرينش فاش است" يهوديان معتقد بودند كه‏دست خدا بسته است و بر كارى قادر نيست و اين انديشه پى آمدهايى داشت مانندكفر به "بداى الهى"، بداء يعنى اينكه خدا قادر است در هر لحظه و هر موردتصميمى تازه بگيرد و طرحى نو بريزد و هرگز هيچ چيزى بر او محتوم و مفروض‏نيست، وخدا برتر از همه حتم‏ها و الزام‏ها است، اگر بخواهد همين الآن و در همين‏لحظه همه جهان را نابود كند، هر آينه در كمتر از چشم بهم زدنى چنين كند. پس اوكسى است كه فرمانش در خلق فاش است.
آيا كسى كه براى نخستين بار جهان را آفريد و به آن هستى داد نمى‏تواند دريك لحظه نابودش كند و نعمت وجود و هست بودن را از او بازستاند؟ از مهمترين‏ومترقّيانه‏ترين و متمدّنانه‏ترين و آزادمنشانه‏ترين عقايد ما، عقيده بداء است، به‏اعتقاد ما خدا مى‏تواند قدر را دگرگون كند، بلا نازل كند و سپس در اثر دعاى مردم‏آن را بر طرف سازد، اين بداء است و اين چنين نيست كه هر آنچه در لوح محفوظنگاشته شده باشد حتماً و بدون تغيير حادث گردد، هرگز... بلكه امكان دگرگونى‏هست از اينرو در دعاهاى رمضان مى‏خوانيم "خدايا اگر از اشقياء بودم نام مرا اززمره آنان پاك كن و در ميان سعادتمندان بنويس"، پس اگر نام كسى در لوح محفوظدر زمره اهل شقاوت باشد و او خدا را بخواند و كارهاى صالح انجام دهد و به‏خداى بزرگ و بخشنده التماس كند، خدا دعايش را مستجاب مى‏كند و آن قراروسرنوشت را تغيير مى‏دهد: "ستايش خداى را كه فرمان و ستايشش در آفرينش،فاش است"، فرمان خدا در ميان آفرينش گسترده شده است و او مى‏تواند همه امورو شئون را طبق مشيّت حكيمانه خود تغيير دهد و همينطور است در مورد حمدخدا، يعنى فرمان او نيز ستوده است.
"شكوهش از كرم پديدار است"، شكوه و عظمت خدا با كرم او ظاهرمى‏شود، پس خدا بزرگى و شكوه خود را براى ستم بر مخلوقات و زبون كردن‏ضعيفان و عاجزان بكار نمى‏گيرد، آنگونه كه برخى از آفريدگان وقتى به قدرت‏وعظمت ظاهرى مى‏رسند، مى‏كنند.
خدا در آنِ واحد صاحب مجد و كرم است، "دستش را به جود گشاده‏است"، امّا جود خدا و دست او بر همه خلايق باز و گسترده است و اگر جودونعمت خدا كه با دست خود در ميان مردم مى‏گستراند نبود، هستى نابود مى‏شدوهمه چيز به خاكستر بدل مى‏گشت.

منبع : دعا معراج مومنین و راه زندگی
نویسنده : آیت الله  محمّدتقى المدرسى‏

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن