نامه امام حسین علیه السلام به بزرگان كوفه

نامه امام حسین علیه السلام به بزرگان كوفه
مقتل امام حسين (علیه السلام) – 60

امام رفت تا به منزلگاه حاجز رسيد. آنجا نامه اى به اشراف و بزرگان كوفه نوشت .
53 - ابن اعثم گويد: نامه امام چنين بود:
بسم الله الرحمن الرحيم . از حسين بن على به سليمان بن صرد، مسيب بن نجبه ، زماعه بن شداد، عبدالله بن وال و گروهى از مومنان . اما بعد، مى دنيد كه پيامبر خدا در حال حيات خويش فرمود: هر كس حاكم ستمگرى را ببيند كه حرامى را حلال مى شمرد، عهد خدا را وا مى گذارد و با سنت پيامبر خدا مخالفت مى كند و در ميان مردم با گناه و تعدى رفتار مى كند، آنگاه نه با گفتار بر او اعتراض كند و نه با عمل ، بر خداست كه او را به جايگاهش وارد سازد. مى دانيد كه اين گروه به اطاعت شيطان گردن نهاده و از اطاعت خدا روى گردان شده اند، آشكار فساد مى كنند، حدود الهى را تعطيل كرده و بيت المال را مال خود پنداشته اند، حرام خدا! را حلال و حلال او را حرام كرده اند. من به حق خويشاوندى امام با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم به حكومت سزاوارترم . نامه هايتان به من رسيد. فرستادگانتان هم خبر دادند كه بيعت كرده ايد تا مرا تنها نگذاريد. اگر به بيعت خويش وفادار مانديد، حق و بهره و رشد خويش را خواستار شده ايد، جانم در كنار جان شما و خانواده و فرزندانم با خانواده و فرزندان شماست و من الگوى شمايم . ولى اگر چنان نكرديد و عهد و پيمان شكستيد و از بيعت دست شستيد. به جانم سوگند كه اين عادت شما بوده است . با پدر و برادر و عمو زاده ام هم چنين كرديد. آيا مغرور، جز كسى است كه شما فريبش دهيد. به يقين حق خود را خطا ساخته و بهره خويش را تباه كرده ايد. هر كس پيمان خويش بشكند به زيان خويش پيمان شكنى كرده است و خداوند مرا از شما بى نياز خواهد ساخت . والسلام .
نامه را پيچيد و مهر زد و به قيس بن مسهر داد و او را به كوفه فرستاد. قيس  در حالى به كوفه رسيد كه ابن زياد بر راهها مامور و پاسگاه گذاشته بود و هيچ كس جز با تفتيش نمى توانست عبور كند. چون قيس به كوفه نزديك شد، حصين بن نمير، اين دشمن خدا او را ديد. چون نگاه قيس به يارانش ‍ گفت و او را گرفتند و نامه پاره شده را همراه او نزد ابن زياد بردند. ابن زياد گفت : كيستى ؟ گفت : مردى از پيروان امير المؤ منين حسين بن على عليه السلام پرسيد: چرا نامه را پاره كردى ؟ گفت : ترسيدم . خواستم تو ندانى كه در آن چيست ؟ گفت : نامه از كه و براى كه بود؟ گفت : از حسين به گروهى از كوفيان كه نامشان را نمى دانم . ابن زياد خشمگين شد و گفت : رهايت نمى كنم تا نام مخاطبان نامه را بگويى يا بر منبر رفته حسين و پدر و برادرش ‍ ناسزا گويى تا از دستم نجات يابى يا گردنت را مى زنم .
قيس گفت : آن گروه را نمى شناسم ولى بد گويى از حسين و پدر و برادرش را انجام مى دهم .
دستور داد او را به مسجد بردند. به منبر رفت . انبوه مردم هم حاضر شده بودند تا ناسزا گويى او را بشوند. چون قيس دانست كه مردم جمع شده اند به پاخاست و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر خدا و دودمان او و دعا درباره على و فرزندانش ، ابن زياد و پدرش را و طغيانگران بنى اميه را تا آخر لعنت كرد. آنگاه مردم را به يارى حسين عليه السلام فراخواند. به ابن زياد خبر دادند. آنگاه او را بالاى قصر برده و با سر به پايين افكندند و جان باخت . چون اين اين چون اين خبر عليه السلام رسيد، اشك ريخت و گفت : خداوندا! براى ما و پيروان خود جايگاه والايى نزد خود قرار بده . آنان را در قرارگاه رحمت خويش با ما محشور كن .
تو بر هر چيز توانايى . (184)

184- الفتوح ، ج 5، ص 91.

منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف  گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن