شهادت اصحاب - حر بن يزيد

شهادت اصحاب - حر بن يزيد
مقتل امام حسين (علیه السلام)- 105

126 - طبرى مى گويد:
چون عمر بن سعد آماده حمله شد، حر به او گفت : آيا با اين مرد مى جنگى ؟ گفت : آرى به خدا جنگى كه آسانترين آن افتادن سرها و جدا شدن دستها باشد. گفت :
آيا به هيچ كدام از آنچه پيشنهاد كرد، راضى نمى شويد؟ عمر سعد گفت : اگر كار دست من بود چنان مى كردم ، ولى امير تو نمى پذيرد. حر آمد و كنار از مردم ايستاد. قره بن قيس از قبيله خودش نيز با او بود. پرسيد: اى قره ! آيا امروز اسب خود را آب داده اى ؟ گفت : نه . گفت : نيم خواهى سيرابش كنى ؟ (مى گويد:) به خدا پنداشتم كه مى خواهد از آنان دور شود و شاهد جنگ نباشد و نمى خواهد وقتى چنين مى كند او را ببينم و مى ترسد گزارش دهم . گفتم : سيراب نكرده ام ، مى روم آبش دهم . از آنجا كه حر بود كناره گرفتم . به خدا اگر مرا از تصميم خودش آماده ساخته بود همراه او به حسين عليه السلام مى پيوستم . او بتدريج به حسين عليه السلام نزديكتر مى شد. مردى از قوم او به نام مهاجر بن اوس گفت : اى حر مى خواهى چه كنى ؟ حمله مى كنى ؟ ساكت ماند و بيم او را فرا گرفت . به وى گفت : حر! كار تو شك آور است . به خدا تو را هرگز در چنين حالتى نديده بودم . اگر از من درباره شجاعترين فرد كوفيان مى پرسيدند از تو نيم گذشتم . اين چه حالت است كه دارى ؟
گفت : به خدا قسم خود را در ميان بهشت و دوزخ مخير مى بينم . به خدا چيزى را بر بهشت نخواهم برگزيد، هر چند قطعه قطعه و سوزانده شوم . بر اسب خود نواخت و به امام حسين عليه السلام پيوست و گفت : اى پسر پ ! فداى تو گردم ! من همانم كه تو را از برگشتن مانع شدم و در راه ، همراهى ات كردم و تو را در اين سرزمين فرود آوردم . به خدا يكتا قسم ! باور نمى كردم كه اينان پيشنهاد تو را رد كنند و با تو چنين رفتار نمايند. پيش خود مى گفتم : طورى نيست اگر كمى مطيع آنان باشم تا مرا از نافرمانان نشمارند. آنان اين پيشنهاد را از حسين عليه السلام خواهند پذيرفت .
به خدا اگر مى دانستم از تو نمى پذيرند، با تو اين رفتار را نمى كردم . اينك توبه كنان به درگاه خدا پيش تو آمده ام و آماده ام در برابر تو فداكارى كنم و كشته شوم . آيا توبه ام پذيرفته است ؟
امام فرمود: آرى ، خدا توبه ات را مى پذيرد و مى آمرزد. نامت چيست ؟ گفت : حر بن يزيد.
فرمود: تو آزادى ، همان گونه كه مادرت تو را حر ناميده است . تو به خواست خذا هم در دنيا آزادى هم در آخرت . فرود آى . گفت : سواره باشم بهتر است . ساعتى سواره بر اسب با آنان مى جنگم ، سر انجام كار فرود آمدن است . امام فرمود: رحمت خدا بر تو! هرل چه دوست دارى . حر نزد اصحاب خود بازگشت و خطاب به آنان گفت : اى گروه مردم ! آيا يكى از اين پيشنهادها را كه حسين عليه السلام دارد نمى پذيريد تا خداوند شما را از جنگ با او معاف دارد؟ گفتند: با عمر سعد كه فرمانده است صحبت كن . همان سخنان قبلى را با او گفت . عمر سعد گفت : دوست دارم اگر راهى داشتم چنان مى كردم . آنگاه گفت : اى كوفيان ! مادرتان به عزايتان بنشيند. او را فراخوانديد، اينك كه آمده ، تشليم دشمنش كرديد؟ مى پنداشتيد كه در راهش كشته مى شويد، اينك بر او هچوم آورده ايد تا بكشيدش ؟ او را نگه داشته و خشمگين ساخته و از هر سو احاطه اش كرده ايد و نمى گذاريد به شهرهاى بزرگ خدا برود و خود و خاندانش ايمن باشند و در دست شما همچون اسيرى است كه از او كارى ساخته نيست و او و زنان و فرزندان و يارانش را از اين آب جارى فرات كه يهودى و مسيحى و نصرانى و هر ديو و ددى از آن مى نوشد، جلوگيرى كرده ايد. اينك آنان بى تاب تشنگى اند! چه بدرفتارى با فرزندان پيامبر كرديد! خداوند در روز تشنگى (قيامت ) سيرابتان نكند، اگر توبه نكنيد و هم اكنون و همين امروز دست از دشمنى با او بر نداريد.
پياده نظام دشمن او را هدف تيرهاى خود قرار دادند. (273)
127 - خوارزمى مى گويد:
چون حر به حسين عليه السلام پيوسته ، مردى از بنى تميم به نام يزيد بن سفيان گفت : به خدا اگر حر را ببينم ، با نيزه در پى او خواهم رفت . در همان هنگام كه او مى جنگيد و گوش و پيشانى اسبش زخم برداشته و خون از آن جارى بود، حصين بن نمير به وى گفت : اين همان حرى است كه آرزويش را داشتى . مى خواهى كارى كنى ؟ گفت : آرى ، و به سوى حر شتافت . حر بى درنگ او را به قتل رساند. چهل سواره و پياده را هم كشت . پيوسته مى جنگيد تا آنكه اسب او را پى كردند و حر پياده مى جنگيد و چنين رجز مى خواند:
اگر اسبم را پى كرديد، منم آزادزاده اى دلاورتر از شير بيشته ها. هنگام حمله سست نمى شوم و هنگام پايدارى هرگز فرار نمى كنم .
جنگيد تا به شهادت رسيد. اصحاب امام ، پيكرش را از ميدان آورده ، نزد حسين عليه السلام گذاشتند. هنوز رمقى در تن داشت . امام خاك از چهره اش مى زدود و مى فرمود: تو همان گونه كه مادرت تو را ناميده ، حر و آزاده اى ، آزاده در دنيا و آخرت . برخى اصحاب امام حسين ، نيز امام سجاد عليه السلام ، در سوك او شعر سرودند و حماسه و فداكارى او را ستودند.(274)
128 - ابن نما با سصند خود ذكر مى كند كه حر به امام حسين عليه السلام گفت :
چون ابن زياد مرا به سوى تو فرستاد، از قصر او بيرون آمدم ، از پشت سرم ندايى شنيدم كه مى گفت : اى حر! تو را مژده باد به نيكى ! چون برگشتم ، كسى را نديدم . پيش خود گفتم : به خدا كه اين مژده نيست ، من براى مبارزه با حسين عليه السلام مى روم ! فكر نمى كردم كه از تو پيروى كنم . امام فرمود: به خير و پاداش رسيدى . (275)

273- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 320.
274- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 320.
275- مثير الاحزان ، ص 59.
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن