شهادت اصحاب - جوانى فرزند شهيد

شهادت اصحاب - جوانى فرزند شهيد
مقتل امام حسين (علیه السلام) – 125

154 - نيز گويد:
پس از او جوانى كه پدرش در ميدان شهيد شده بود و مادرش با او بود بيرون آمد. مادرش گفت : فرزندم ! در مقابل پسر پيامبر مبارزه كن تا شهيد شوى . گفت :
باشد. بيرون آمد. امام فرمود: پدر اين جوان شهيد شده ، شايد مادرش ‍ دوست نداشته باشد كه به ميدان رود. جوان گفت : اى پسر پيامبر! مادرم به من دستور داده است . به ميدان رفت ، در حالى كه رجز مى خواند: فرمانده من حسين است و چه فرمانده خوبى ! مايه دلخوشى پيامبر بشير و نذير، فرزند على و فاطمه . آيا براى او همتايى مى شناسيد؟
جنگيد تا آنكه كشته شد. سرش را جدا كردند و به اردوگاه امام پرتاب كردند. مادرش آن سر را برگرفت و گفت : آفرين پسرم ! نور چشمم ! شادى بخش قلبم ! سپس آن سر را به طرف مردى از دشمن پرتاب كرد و او را كشت . عمود خيمه را برگرفت و رجز خوانان به طرف دشمن حمله برد و دو نفر را كشت . امام دستور داد كه برگردد و دعايش كرد. (308)

308- همان .
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن