گفتگوى ابن عباس و ابن عمر با امام حسين (ع )

گفتگوى ابن عباس و ابن عمر با امام حسين (ع )
امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت - 39

در مـكـه عـبـداللّه ابـن عـباس و عبداللّه ابن عمر با هم خدمت امام حسين (ع ) رفتند نخست ابن عـمـرآغاز سخن كرد و گفت : ((يا اباعبداللّه ! خدايت رحمت كند تو مى دانى اين خانواده با شما تا چـه حـددشـمنى دارند و چه ظلمها در حق شما كرده اند در حال حاضر مردم يزيد را به حكومت پـذيرفته اند,مى ترسم مردم براى درهم و دينار دور او جمع شوند و تو را بكشند و در اين بين افراد زيـادى كـشته شودمن از رسول خدا(ص ) شنيدم كه فرمود: حسين كشته مى شود, اگر او را تنها بگذارند و يارى نكنند,خداوند تا قيامت آنها را بى ياور و تنها مى گذارد من به تو پيشنهاد مى كنم مـانند همه مردم بيعت كنى وهمانطور كه در زمان معاويه صبر كردى باز هم صبر كن اميد است خدا بين شما و قوم ستم پيشه قضاوت كند)).
امام فرمود: ((اى ابا عبدالرحمن ! تو به من مى گويى با يزيد بيعت كنم , با آن كه رسول خدا درباره او وپدرش چيزهايى فرموده كه تو خود مى دانى )).
ابـن عـبـاس گـفت : ((درست است پيامبر فرمود مرا به يزيد چه كار, خدا به او بركت ندهد كه او فـرزنـدم حسين (ع ) را مى كشد و فرمود: به خدا حسين (ع ) در نزديكى هر قومى كشته شود و آنها ياريش نكنند,خداوند آنها را گرفتار نفاق مى كند)).
حـضـرت رو بـه ابـن عباس كرد و فرمود: ((اى پسر عباس ! آيا مى دانى كه من دختر زاده پيامبرم عـرض كرد: آرى به خدا جز تو كسى را نمى شناسم كه سبط رسول خدا باشد يارى تو مانند روزه و زكات واجب است .
فرمود: ((درباره كسانى كه دختر زاده پيامبر را از خانه و كاشانه و شهر و ديار خود اخراج كرده و او را ازمـجـاورت قـبـر و مسجد پيامبر محروم كرده اند و چنان او را ترسانده اند كه هيچ قرار گاهى نـدارد ومى خواهند او را بكشند, در حالى كه نه شرك ورزيده و نه سنت رسول خدا را تغيير داده , چه مى گويى گفت : من آنها را از دين بدور مى دانم )).
حضرت فرمود: ((خدا تو شاهد باش )).
عـرض كرد: ((يابن رسول اللّه گويا مى خواهى از مرگ خود به ما خبر دهى و از من مى خواهى كه يـاريـت كنم به خدا اگر در ركاب تو شمشير بزنم تا هر دو دستم قطع شود ذره اى از حق تو را ادا نكرده ام من دراختيار توام , هرگونه كه مى خواهى فرمان ده )).
ابـن عـمر گفت : ((اى ابن عباس از اين سخن ها دست بردار)) سپس رو به امام حسين (ع ) كرد و گـفت :((آرام تر حركت كن يا اباعبداللّه ! با ما به مدينه بيا مانند مردم با يزيد بساز, از وطن خويش هم آواره نشواگر هم نخواستى بيعت كنى كسى را با تو كارى نيست )).
فرمود: ((اف بر چنين سخنى تو گمان مى كنى من اشتباه مى كنم اگر چنين است راه درست را نشان بده تا از آن پيروى كنم )).
عـرض كـرد: ((نه , خدا نمى گذارد دخترزاده رسولش اشتباه كند و كسى به پاكى تو نبايد يزيد را بـه خلافت بشناسد, ولى مى ترسم آن صورت زيبايت گرفتار شمشير شود بيا با ما به مدينه برويم , اگرنخواستى تا ابد هم بيعت نكن )).
فرمود: ((هيهات اى پسر عمر! اينها اگر به من دست بيابند رهايم نمى كنند و اگر دست نيابند به دنبالم مى آيند و تا بيعت نكنم يا مرا نكشند, دست بردار نيستند اى ابا عبدالرحمن ! آيا نمى دانى كه يكى ازنشانه هاى پستى اين دنيا نزد خدا اين است كه سر يحيى پيامبر را براى يكى از روسپيان بنى اسـرائيـل هـديـه بـردند آيا نمى دانى كه بنى اسرائيل از طلوع فجر تا طلوع خورشيد هفتاد پيامبر مى كشتند و آنگاه در بازارها مى نشستند و خريد و فروش مى كردند چنانكه گويى هيچ نكرده اند با اين حال خدا در عذاب ايشان شتاب نكرد ولى در نهايت آنها را گرفتار عذاب و انتقام نمود.
اى ابا عبدالرحمن ! از خدا بترس و دست از يارى من برندار)) ((62)) .

منبع : امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت
نویسنده : گروه معارف - مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سيما

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن