كاروان اسيران بر دروازه شام

كاروان اسيران بر دروازه شام
امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت - 118

سـهـل سـاعـدى از اصـحـاب رسـول خـداسـت , در راه زيارت بيت المقدس وارد شام شد, خود مـى گويد:شهرى ديدم پر درخت با جويبارهاى فراوان در و ديوار شهر با پرده هاى ديبا آذين بسته شده , مردم گرم شادمانى و سرور بودند زنان نوازنده را ديدم كه دف و طبل در دست مى نوازند با خود گفتم : گويا اهل شام عيدى دارند كه ما نمى دانيم به گروهى برخوردم كه مشغول صحبت بودند گفتم : آيا شما عيدى داريد كه ما نمى دانيم ؟
گفتند: به نظر غريب مى آيى .
آرى من سهل ساعدى هستم كه پيامبر خدا را ديده و احاديث او را مى دانم .
گفتند: اى سهل تعجب مى كنيم , چرا از آسمان خون نمى بارد و زمين اهل خود را فرو نمى برد؟
مگر چه شده ؟
اى سهل سر حسين (ص ) را از عراق هديه مى آورند.
عجب ! سر حسين را مى آورند و اين مردم شادمانى مى كنند؟
از كدام دروازه وارد مى شوند؟
از دروازه ساعات .
مـى گـويد: ما در همين گفتگو بوديم كه پرچمها يكى پس از ديگرى نمايان شد, سوارى را ديدم كه نوك نيزه اش را برداشته و سرى شبيه به پيامبر اكرم (ص ) بر آن زده و پشت سرش زنان سوار بر پالان خشك شتران بدون وسايل آسايش مى آيند خود را به اولين زن رساندم .
ـ دخترم تو كه هستى ؟
ـ من سكينه دختر حسينم .
آيا كارى از من ساخته است ؟
من سهل بن سعد از اصحاب جدت هستم .
اى سـهـل بـه ايـن نـيـزه دار بـگـو ايـن سر را جلوتر ببرد تا مردم به آن نگاه كنند و از حرم رسول خدا(ص )چشم بردارند.
نزديك نيزه دار رفتم .
ـ آيا مى خواهى چهارصد دينار بگيرى ؟
ـ در مقابل چه مى خواهى ؟
ـ اين سر را از ميان زنان بيرون ببر.
نيزه دار جلو رفت و من چهار صد دينار را به او دادم ((148)) .

منبع : امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت
نویسنده : گروه معارف - مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سيما

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن