برنامه كار

پس از قتل عثمان و زمينه انقلابى كه فراهم شده بود كسى جز على عليه السلام نامزد خلافت نبود، مردم فوج فوج آمدند و بيعت كردند. در روز دوم بيعت ، على عليه السلام بر منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر خاتم انبيا و يك سلسله مواعظ به سخنان خود اين طور ادامه داد:
((اَيُّهَالنّاسُ! پس از آنكه رسول خدا از دنيا رفت ، مردم به ابوبكر را به عنوان خلافت انتخاب كردند. و ابوبكر عمر را جانشين معرفى كرد. عمر تعيين خليفه را به عهده شورا گذاشت و نتيجه شور اين شد كه عثمان خليفه شد. عثمان طورى عمل كرد كه مورد اعتراض شما واقع شد، آخر كار در خانه خود محاصره شد و به قتل رسيد. سپس شما به من رو آورديد و به ميل و رغبت خود با من بيعت كرديد. من مردى از شما و مانند شما هستم ، آنچه براى شماست براى من است و آنچه به عهده شماست به عهده من است . خداوند اين در را ميان شما و اهل قبيله باز كرده است و فتنه مانند پاره هاى شب تاريك روآورده است . بار خلافت را كسى مى تواند به دوش بگيرد كه هم توانا و صابر باشد و هم بصير و دانا. روش من اين است كه شما را به سيرت و روش پيغمبر باز گردانم . هرچه وعده دهم اجرا خواهم كرد به شرط آنكه شما هم استقامت و پايدارى بورزيد و البته از خدا بايد يارى بطلبيم . بدانيد كه من براى پيغمبر بعد از وفاتش آنچنان كه در زمان حياتش ‍ بودم .

شما انظباط و اطاعت را حفظ كنيد. به هرچه مى گويم عمل كنيد. اگر چيزى ديديد كه به نظرتان عجيب و غير قابل قبول آمد در رد و انكار شتاب نكنيد. من در هر كارى تا وظيفه اى تشخيص ندهم و عذرى نزد خدا نداشته باشم اقدام نمى كنم . خداى بينا همه ما را مى بيند و به همه كارها احاطه دارد
من طبعا رغبتى به تصدى خلافت ندارم ؛ زيرا از پيغمبر شنيدم :((هركس بعد از من زمان امور امت را به دست بگيرد در روز قيامت بر صراط نگهداشته مى شود و فرشتگان نامه اعمال او را جلوش باز مى كنند، اگر عادل و دادگستر باشد خداوند او را به موجب همان عدالت نجات مى دهد و اگر ستمگر باشد، صراط تكانى مى خورد كه بند او بند از باز مى شود و سپس به جهنم سقوط مى كند.
اما چون شما اتفاق راءى حاصل كرديد و مرا به خلافت برگزيديد، براى من شانه خالى كردن امكان نداشت ))
آنگاه به طرف راست و چپ منبر نگاه كرد و مردم را از نظر گذراند و به كلام خود چنين ادامه داد:
((ايهالناس ! من الا ن اعلام مى كنم ، آن عده كه از جيب مردم و بيت المال جيب خود را پر كرده املاكى سر هم كرده اند، نهرها جارى كرده اند، بر اسبان عالى سوار شده اند، كنيزكان زيبا و نرم اندام خريده اند و در لذات دنيا غرق شده اند، فردا كه جلو آنها را بگيرم و آنچه از راه نامشروع به دست آورده اند از آنها باز بستانم و فقه به اندازه حقشان نه بيشتر برايشان باقى گذارم ، نيايند و بگويند على بن ابيطالب ما را اغفال كرد. من امروز در كمال صراحت مى گويم ، تمام مزايا را لغو خواهم كرد، حتى امتياز مصاحبت پيغمبر و سوابق خدمت به اسلام را هركس درگذشته به شرف مصاحبت پيغمبر نايل شده و توفيق خدمت به اسلام را پيدا كرده اجر و پاداشش با خداست . اين سوابق درخشان سبب نخواهد شد كه ما امروز در ميان آنها و ديگران تبعيض قائل شويم . هركس امروز نداى حق را اجابت كند و به دين ما داخل شود و به قبله ما رو كند، ما براى او امتيازى مساوى با مسلمانان اوليه قائل مى شويم . شما بندگان خداييد و مال مال خال خداست و بايد بالسويه در ميان همه شما تقسيم شود. هيچكس از اين نظر بر ديگرى برترى ندارد. فردا حاضر شويد كه مالى در بيت المال هست و بايد تقسيم شود)).
روز ديگر مردم آمدند، خودش هم آمد، موجودى بيت المال را بالسويه تقسيم كرد. به هر نفر سه دينار رسيد. مردى گفت :((يا على ! تو به من سه دينار مى دهى و به غلام من نيز كه تا ديروز برده من بود سه دينار مى دهى ؟))
على فرمود:((همين است كه ديدى )).
عده اى كه از سالها پيش به تبعيض و امتياز عادت كرده بودند مانند طلحه و زبير و عبداللّه بن عمر و سعيد بن عاص و مروان حكم آن روز از قبول سهميه امتناع كردند و از مسجد بيرون رفتند.
روز بعد كه مردم در مسجد جمع شدند، اين عده هم آمدند، اما جدا از ديگران گوشه اى دور هم نشستند و به نجوا و شور پرداختند؛ پس از مدتى وليد بن عقبه را از ميان خود انتخاب كردند و نزد على فرستادند.
وليد به حضور على عليه السلام آمد و گفت : يا ابالحسن ! اولاً تو خودت مى دانى كه هيچكدام از ما كه اينجا نشسته ايم به واسطه سوابق تو در جنگهاى ميان اسلام و جاهليت از تو دل خوشى نداريم . غالبا از هر كدام ما يك نفر يا دو نفر در آن روزها به دست تو كشته شده است . از جمله پدر خودم در بدر به دست تو كشته شد. اما از اين موضوع با دو شرط مى توانيم صرف نظر كنيم و با تو بيعت كنيم ، اگر تو آن دو شرط را بپذيرى :
يكى اينكه : سخن ديروز خود را پس بگيرى ، به گذشته كار نداشته باشى و عطف به ماسبق نكنى . در گذشته هرچه شده شده ، هركس در دوره خلفاى گذشته از هر راه مالى به دست آورده آورده . تو كار نداشته باش كه از چه راه بوده . تو فقط مراقب باش كه در زمان خودت حيف و ميلى نشود.
دوم اينكه : قاتلان عثمان را به ما تحويل ده كه از آنها قصاص كنيم و اگر ما از ناحيه تو امنيت نداشته باشيم ناچاريم تو را رها كنيم و برويم در شام به معاويه ملحق شويم !!
على عليه السلام فرمود:((اما موضوع خونهايى كه در جنگ اسلام و جاهليت ريخته شد، من مسؤ وليتى ندارم زيرا آن جنگها جنگ شخصى نبود، جنگ حق و باطل بود، شما اگر ادعايى داريد بايد از جانب باطل ، عليه حق عرض ‍ حال بدهيد، نه عليه من . اما موضوع حقوقى كه در گذشته پامال شده من شرعا وظيفه دارم كه حقوق پامال شده را به صاحبانش برگردانم ، در اختيار من نيست كه ببخشم و صرف نظر كنم . و اما موضوع قاتلان عثمان ! اگر من وظيفه شرعى خود را تشخيص مى دادم آنها را ديروز قصاص مى كردم و تا امروز مهلت نمى دادم )).
وليد پس از شنيدن اين جوابها حركت كرد و رفت و به رفقاى خود گزارش ‍ داد، آنها دانستند و بر آنها مسلم شد كه سياست على قابل انعطاف نيست ، از آن ساعت شروع كردند به تحريك و اخلال .
گروهى از دوستان على عليه السلام آمدند نزد آن حضرت و گفتند:((عن قريب اين دسته قتل عثمان را بهانه خواهند كرد و آشوبى بپا خواهد شد. اما قتل عثمان بهانه است ، درد اصلى اينها مساواتى است كه تو ميان اينها و تازه مسلمانهاى ايرانى و غير ايرانى برقرار كرده اى . اگر تو امتياز اينها را حفظ كنى و در تصميم خود تجديد نظر كنى ، غائله مى خوابد)).
چون ممكن بود اين اعتراض براى بسيارى از دوستان على پيدا شود كه : اين قدر اصرار براى رعايت مساوات چرا؟ لهذا على عليه السلام روز ديگر در حالى كه شمشيرى حمايل كرده بود و لباسش را دو پارچه ساده تشكيل مى داد كه يكى را به كمر بسته بود و ديگرى را روى شانه انداخته بود، به مسجد رفت و بالاى منبر ايستاد و به كمان خود تكيه كرد، خطاب به مردم گفت :
((خداوند را كه معبود ماست شكر مى كنيم . نعمتهاى عيان و نهان او شامل حال ماست . تمام نعمتهاى او منت و فضل است بدون اينكه ما از خود استحقاق و استقلالى داشته باشيم . براى اين كار كه ما را بيازمايد كه شكر مى كنيم يا كفران ، افضل مردم در نزد خدا آن كس است كه خدا را بهتر اطاعت كند و سنت پيغمبر را بهتر و بيشتر پيروى كند و كتاب خدا را بهتر زنده نگاهدارد. ما براى كسى نسبت به كسى جز به مقياس طاعت خدا و پيغمبر، برترى قائل نيستيم . اين كتاب خداست در ميان ما و شما و آن هم سنت و سيره روشن پيغمبر شما كه آگاهيد و مى دانيد)).
آنگاه اين آيه كريمه را تلاوت كرد:
( يا اَيُّهَالنّاسُ اِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَاُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقيكُمْ )(140).
پس از اين خطبه ، براى دوست و دشمن قطعى و مسلم شد كه تصميم على قطعى است ، هركس تكليف خود را فهميد، آن كس كه مى خواست وفادار بماند وفادار ماند و آن كس كه به چنين برنامه اى نمى توانست تن بدهد، يا مانند عبداللّه عمر كناره گيرى و انزوا اختيار كرد و يا مانند طلحه و زبير و مروان تا پاى جنگ و خونريزى حاضر شد(141).

 

140-سوره حجرات ، آيه 13.
141-شرح ابن ابى الحديد (چاپ بيروت ) ج 2، ص 271 273 شرح خطبه 90.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: