وامانده قافله

dastane-rastan-jelde1

در تاريكى شب ، از دور، صداى جوانى به گوش مى رسيد كه استغاثه مى كرد و كمك مى طلبيد و مادر جان ! مادر جان ! مى گفت . شتر ضعيف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و سرانجام از كمال خستگى خوابيده بود. هر كار كرد شتر را حركت دهد نتوانست . ناچار بالا سر شتر ايستاده بود و ناله مى كرد. در اين بين ، رسول اكرم كه معمولاً بعد از همه و در دنبال قافله حركت مى كرد كه اگر احيانا ضعيف و ناتوانى از قافله جدا شده باشد تنها و بى مددكار نماند از دور صداى ناله جوان را شنيد، همينكه نزديك رسيد پرسيد:((كى هستى ؟.
من جابرم
چرا معطل و سرگردانى ؟
يا رسول اللّه ! فقط به علت اينكه شترم از راه مانده .
((عصا همراه دارى ؟)).
بلى

((بده به من )).
رسول اكرم عصا را گرفت و به كمك آن عصا شتر را حركت داد و سپس او را خوابانيد، بعد دستش را ركاب ساخت و به جابر گفت :((سوار شو)).
جابر سوار شد و با هم راه افتادند. در اين هنگام شتر جابر، تندتر حركت مى كرد. پيغمبر در بين راه دائما جابر را مورد ملاطفت قرار مى داد. جابر شمرد، ديد مجموعا 25 بار براى او طلب آمرزش كرد.
در بين راه از جابر پرسيد:((از پدرت عبداللّه چند فرزند باقى مانده ؟)).
هفت دختر و يك پسر كه منم .
((آيا قرضى هم از پدرت باقى مانده ؟)).
بلى .
((پس وقتى به مدينه برگشتى ، با آنها قرارى بگذار و همينكه موقع چيدن خرما شد مرا خبر كن )).
بسيار خوب .
((زن گرفته اى ؟)).
بلى .
((با كى ازدواج كردى ؟)).
با فلان زن ، دختر فلان كس ، يكى از بيوه زنان مدينه .
((چرا دوشيزه نگرفتى كه همبازى تو باشد؟)).
يا رسول اللّه ! چند خواهر جوان و بى تجربه داشتم نخواستم زن جوان و بى تجربه بگيرم ، مصلحت ديدم عاقله زنى را به همسرى انتخاب كنم .
((بسيار خوب كارى كردى . اين شتر را چند خريدى ؟)).
به پنج وقيه طلا.
((به همين قيمت مال ما باشد، به مدينه كه آمدى بيا پولش را بگير)).
آن سفر به آخر رسيد و به مدينه مراجعت كردند. جابر شتر را آورد كه تحويل بدهد، رسول اكرم به ((بلال )) فرمود:((پنج وقيه طلا بابت پول شتر به جابر بده ، به علاوه سه وقيه ديگر، تا قرضهاى پدرش عبداللّه را بدهد، شترش هم مال خودش باشد)).
بعد، از جابر پرسيد:((با طلبكاران قرارداد بستى ؟)).
نه يا رسول اللّه !
((آيا آنچه از پدرت مانده وافى به قرضهايش هست ؟))
نه يا رسول اللّه !
((پس موقع چيدن خرما ما را خبر كن )).
موقع چيدن خرما رسيد، رسول خدا را خبر كرد. پيامبر آمد و حساب طلبكاران را تصفيه كرد. و براى خانواده جابر نيز به اندازه كافى باقى گذاشت (46).

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن