وَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللّهِ

و (سلام بر) معدن هاى حكمت خدا.
شرح زيارت جامعه كبيره  -29

معدن هاى حكمت الهى
ائمّه عليهم السلام معدن هاى حكمت خدا هستند. واژه «معادن» جمع «معدن» است كه ما پيش تر در عبارت «ومعدن الرحمة» توضيح داديم. در اين جا فقط تذكّر مى دهيم كه در مفهوم واژه «معدن» «تولّد و نشأت گرفتن» اخذ شده است.

معناى حكمت
راغب اصفهانى در معناى «حكمت» اين گونه مى نويسد:
إصابة الحق بالعلم والعقل;1
رسيدن به حقّ از طريق علم و عقل را حكمت گويند.
انسان برخى از حقايق را از طريق علم و دانش و برخى ديگر را از طريق عقل و خرد به دست مى آورد و اين را حكمت گويند، امّا مصداق «حق» چيست؟ اكنون طرح چند نكته لازم است:
نكته نخست: حكمت از واژه «حكم» گرفته شده كه در لغت عرب به معناى «مَنَع» آمده است.2 حكم مى كند; يعنى منع مى نمايد. براى مثال مى گوييم: اين چيز محكمى است; يعنى «يمتنع الفتح» است. و يا اين در محكم است; يعنى شكستن و باز كردن و وارد شدن از اين در ممتنع است و يا اين مطلب، مطلب محكمى است; يعنى نمى توان در آن اشكال وارد كرد و باطلش نمود. بطلان و ابطال آن ممتنع است.
بنابراين، همه مشتقّات حكم به منع برمى گردد و آيات محكمات قرآن مجيد نيز آياتى هستند كه هيچ شك و شبهه اى در معانى آن ها راه ندارد و ممتنع است. درباره حكم حاكم نيز همين گونه آمده است3 كه وقتى حاكم، حكم مى كند كه اين كتاب از آنِ زيد است; يعنى ديگران از تصرّف در اين كتاب ممنوع هستند و نزاع عَمْرو با زيد بر سر آن قطع مى شود.
در عبارت راغب اصفهانى، كلمه «إصابة» بود; يعنى رسيدن به حق به طور حتم و قطع.
نكته دوم: پيش تر بيان شد كه برخى از امور ثابت و محكم هستند كه ابطال آن ها ممتنع است. ما از اين امور به حقايق تعبير مى كنيم. دست يابى به اين حقايق به دو طريق ممكن است:
1 . طريق علمى: برخى از حقايق با ترتيب دادن بعضى از مقدّمات علمى به نتيجه مى رسد و حقيقت به دست مى آيد.
2 . طريق عقلى: در مواردى علم منتج نيست; بلكه بايد از طريق عقل كار كرد و انسان بايستى از طريق فهم، عقل، تفكّر و تدبّر به آن حقايق برسد كه فرق بين عقل و علم نيز واضح است.
نكته سوم: عبارت «معادن حكمة اللّه» به ظاهر، مطلق است; يعنى مطلق حكمت الهى در نزد ائمّه عليهم السلام است. تمام آن حقايق كه خداوند متعال به آن ها علم دارد و هر چه عنداللّه حقيقت است در نزد ائمّه عليهم السلام وجود دارد.
البته گفتن اين سخن مشكل است; چرا كه ناگزير ائمّه عليهم السلام محدود هستند و خداوند متعال نامحدود. اين قضيّه در عين اطلاق، مقيّد است، به اين معنا كه هر چه به علم مى تواند به آن تعلّق داشته باشد و خداوند متعال به بشر عطا كرده، بالاترين مرتبه و وسيع ترين درجه اش نزد ائمّه عليهم السلام وجود دارد و چنين سخنى را به راحتى مى توان گفت; چرا كه خواهد آمد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرموده:
أنا مدينة الحكمة وعليٌ بابها;
من شهر حكمت هستم و على دروازه آن است.
حضرتش در سخن ديگرى مى فرمايد:
أنا مدينة العلم وعلي بابها;
من شهر علم و دانشم و على دروازه آن است.
نكته چهارم: با استفاده از آيات قرآن، حكمت الهى نزد هر كس و به هر مقدار باشد از جانب خداوند متعال است; يعنى حكمت الهى چيزى اعطايى است كه «لا ينال إلاّ من اللّه». در آيه اى از قرآن آمده است:
(وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ);4
و ما به لقمان حكمت عطا نموديم.
در آيه ديگر آمده است:
(وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَالْحِكْمَةِ);5
و نعمت خدا را بر خود به ياد بياوريد و كتاب و حكمتى كه براى شما فرو فرستاد.
در آيه ديگرى از قرآن اين گونه آمده است:
(وآتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ);6
و خداوند به او حكومت و حكمت عطا فرمود.
در آيه ديگرى مى فرمايد:
(يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ);7
حكمت را به هر كس بخواهد عطا مى كند.
از آن چه بيان شد، روشن مى شود كه حكمت، اعطايى از ناحيه خداوند متعال است و همين حكمت اعطايى ـ بنابرآن معنايى كه شد ـ محكم و مستحكم است و همه حقايقى كه از طريق علم يا عقل به دست مى آيد، به طور مطلق در نزد ائمّه عليهم السلام ثبوت دارد كه آن ها معدن هاى حكمت الهى هستند; يعنى تمام آن حقايقى را كه خداوند متعال اعطا فرموده، همه در اين جا جمع شده و در هر جا كه باشد، بايستى از اين جا رفته و برود. البته اين به استفاده كنندگان از حكمت بستگى دارد كه به اندازه گستره و استعدادشان مى توانند از آن بهره ببرند.
1. المفردات في غريب القرآن: 126 و 127.
2. همان: 126. در اين منبع آمده است: «حكم: حكم أصله منع منعاً لإصلاح ومنه سمّيت اللجام حكمة الدابة، فقيل حكمته وحكمت الدابّة، منعتها بالحكمة وأحكمتها جعلت لها حكمة...».
3. همان: 126 و 127. در اين منبع آمده است: «والحكم بالشيء وأن تقضى بأنّه كذا أو ليس بكذا سواء ألزمت ذلك غيرك أو لم تلزمه، قال تعالى: (وَإِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ); سورة نساء (4): 58 (يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْل مِنْكُمْ); سورة مائدة (5): 95».
4. سوره لقمان (31): آيه 12.
5. سوره بقره (2): آيه 231.
6. همان: آيه 251.
7. همان: آيه 269.

سرفصل هاى حكمت
مصاديق، سرفصل ها و سرخط هاى حكمت چيست؟
معرفت خداوند متعال، حقايق قرآن، علم به ملاكات احكام، علم به تمام امورى كه مايه صلاح و سعادت دنيا و آخرت بندگان است و هم چنين علم به تمام آن چه مايه فساد و خسران بندگان در دنيا و آخرت است، همه و همه نزد ائمّه عليهم السلام وجود دارد و همه اين ها سرفصل هاى حكمت هستند.
در گذشته به طبيب، حكيم مى گفتند; چرا كه موضوع علم حكيم بدن انسان بود و او به چيزهاى مفيد و مضر براى بدن آگاهى دارد و راه علاج بيمارى هاى آن را مى داند. از اين رو، چنين فردى به حكيم ملقّب شد.
امّا «حكمت» از نظر ائمه عليهم السلام بر طبق روايات در ذيل آيه مباركه (يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثيرًا);1 «حكمت را به هر كه بخواهد عطا مى كند و به هر كس حكمت داده شود، خير فراوانى داده است»; پس در تفسير عيّاشى آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
هي طاعة اللّه ومعرفة الإمام;2
منظور از حكمت، طاعت خدا و معرفت امام است.
و نيز در كتاب كافى آمده است:
طاعة اللّه ومعرفة الإمام.3
و نيز در تفسير عيّاشى آمده است:
إنّ الحكمة المعرفة والتفقّه في الدين;4
به راستى حكمت شناخت و تفقه در دين است.
و در تفسير قمى مى خوانيم:
الخير الكثير، معرفة أمير المؤمنين والأئمّة عليهم السلام;5
منظور از خير كثير، شناخت امير مؤمنان و ائمّه عليهم السلام است.
وقتى حديث: «أنا مدينة الحكمة وعلي بابها» را خوانديم، مى بينيم خود حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله فرموده اند:
إنّ اللّه تعالى آتاني القرآن وآتاني من الحكمة مثل القرآن;6
به راستى كه خداوند متعال براى من قرآن را فرو فرستاد و از حكمت به سان قرآن عطا فرمود.
بنابرآن چه بيان شد تمام حكمت نزد امير مؤمنان على عليه السلام است.
1. همان.
2. تفسير العيّاشى: 1 / 151، حديث 496.
3. الكافى: 1 / 185، حديث 11.
4. تفسير العيّاشى: 1 / 151، حديث 498، تفسير نور الثقلين: 1 / 287، حديث 1135.
5. تفسير القمى: 1 / 92، تفسير الصافى: 1 / 299، تفسير كنز الدقائق: 1 / 653.
6. مجمع البيان: 2 / 194، تفسير الصافى: 1 / 299، تفسير نور الثقلين: 1 / 287، حديث 1137.

منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن