أَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ كَما شَهِدَ اللّهُ لِنَفْسِهِ

گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست; يگانه اى كه شريكى ندارد، آن سان كه خداوند به يكتايى خويش گواهى داده است.
شرح زيارت جامعه كبيره  -47

شهادت نخست
ابن فارس در معناى واژه «شهد» مى گويد:
الشين والهاء والدال، أصل يدلّ على حضور وعلم وإعلام، لا يخرج شيء من فروعه عن الّذي ذكرناه، من ذلك الشهادة يجمع الاُصول الّتي ذكرناها من الحضور والعلم والإعلام يقال: شهد يشهد شهادة;1
بنابراين، شهادت در هر جا به كار رود و در همه مشتقّاتش از اين اصل خارج نخواهد شد كه بيان گر حضور، علم و اعلام است. وقتى انسان مى خواهد به چيزى شهادت بدهد، بايد شاهد آن باشد و به آن علم و آگاهى پيدا كند; سپس آن را اعلام يا اعلان نمايد.
براى نمونه، اگر شما بخواهيد در مورد واقعه اى شهادت بدهيد، نخست بايد خودتان شاهد آن واقعه باشيد و در آن جا حضور يابيد و علم پيدا كنيد، آن گاه آن را در محكمه داورى اعلان كنيد تا نزاع از بين برود.
پس حضور شاهد خيلى مهم است. قرآن مجيد درباره ماه مبارك رمضان مى فرمايد:
(فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ);2
پس هر كس از شما در ماه رمضان حضور داشته باشد (و در سفر نباشد) بايد آن را روزه بگيرد.
آن چه در شهادت اهميّت دارد، همان حضور است و اگر حضور نباشد، شهادت تحقّق نمى يابد. از اين رو، در كتاب الشهادات بحث شده كه آيا شهادت دادنِ كسى به شهادت دادن ديگرى ـ الشهادة بالشهادة ـ پذيرفته است يا نه؟ پس حضور در شهادت ركن است.
از طرفى حضور دو نوع است:
1 . حضور بدنى و به اصطلاح امروزى فيزيكى و با رؤيت چشم;
2 . حضور قلبى و رؤيت باطنى.
به عبارت ديگر، حضور گاهى بصرى است و گاهى بصيرتى. از اين رو، سيّدالشهداء عليه السلام در دعاى عرفه مى فرمايد:
عميت عينٌ لا تراك عليها رقيباً;3
كور باد آن ديده اى كه تو را ديده بان خود نبيند.
منظور از ديدن در اين سخن زيبا چشم بصيرت است. عبداللّه بن سنان در روايت ديگرى از پدرش نقل مى كند كه گويد: خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه يكى از خوارج وارد شد و پرسيد: اى ابوجعفر! چه كسى را عبادت مى كنى؟
فرمود: خداى متعال را.
گفت: آيا خدا را ديده اى؟
امام باقر عليه السلام فرمود:
لم تره العيون بمشاهدة الأبصار ولكن رأته القلوب بحقائق الإيمان;4
چشم ها او را به صورت ديدن ظاهرى نديده اند; بلكه دل ها او را با حقايق ايمان (با ديده بصيرت) ديده اند.
راغب اصفهانى در المفردات في غريب القرآن در معناى لغوى واژه «شهد»، هر دو قسم حضور را با استفاده از قرآن آورده است. وى مى نويسد:
الشهود والشهادة: الحضور، مع المشاهدة إمّا بالبصر أو بالبصيرة;
شهود و شهادت، همان حضور است يا با بصر و چشم و يا با بصيرت و بينش.
آن گاه راغب اصفهانى عبارت لطيف و دقيقى را مطرح مى كند و مى گويد:
لكن الشهود بالحضور المجرّد أولى والشهادة مع المشاهدة أولى.5
اگر بخواهيم حضور مجرّد از مشاهده را اراده كنيم، اين كاربرد با كلمه «شهود» بهتر خواهد بود و آن گاه كه حضور قلبى و مشاهده با بصيرت باشد، بهتر است از واژه «شهادة» استفاده كنيم.
بنابراين، وقتى حضور و مشاهده باشد، اين شهادت اِخبار نخواهد بود; بلكه اعلام است و اِخبار با اعلام تفاوت دارد. روشن است كه اين دقّت ها خيلى مفيدند و ثمره دارند.
وقتى من شهادت مى دهم و مى گويم: أشهد أن لا إله إلا اللّه وأشهد أنّ محمّداً رسول اللّه وأشهد أنّ عليّاً ولي اللّه; اين شهادت اِخبار است و احتمال صدق و كذب دارد، يا آن چه را يافته ام اعلام مى كنم.
به سخن ديگر، آيا در واقع اين شهادت ها اِخبار هستند يا انشا؟
از اين رو استاد ما آقاى گلپايگانى رحمه اللّه مى فرمود: «بعيد نيست كه ما شهادت را از سنخ انشا قرار دهيم نه اِخبار».
البته اين نكته مفيدى است كه انسان با گفتن شهادتين اين واقعيّت را اعلام مى كند. شايد آيه اى از قرآن مجيد مؤيّد اين معنا باشد، آن جا كه مى فرمايد:
(لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ);6
و نگوييد (خدا) سه گانه است. از اين سخن، خوددارى كنيد كه براى شما بهتر است. خدا فقط معبود يگانه است.
خداوند متعال در اين آيه از سه گانه گفتن درباره خويش نهى مى كند و به اعتقاد به خداى يگانه امر مى كند. واقعيّت اين است كه در اين جا نهى و امرى در كار نيست; بلكه انشا است.
البتّه شواهد ديگرى بر اين معنا در قرآن مجيد مى توان يافت كه شهادت در اين موارد به خصوص انشا است، نه اِخبار. ماده شهادت در اين موارد بدون حرف تعديه بر معمول خود وارد مى شود; چرا كه:
گاهى مى گوييد: شهد به;
گاهى مى گوييد: شهد له;
و گاهى مى گوييد: شهد عليه.
و هر كدام از اين ها خصوصيّتى دارد.
روشن است كه شهادت مورد بحث ما بدون حرف تعديه است، آن جا كه مى خوانيم: شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ اللّه... .
اين ها مواردى است كه بايد دقّت كرد.
پس وقتى مى گوييم: اشهد أن لا إله إلاّ اللّه، اين واقعيّت را اعلان و آشكار مى كنيم. وقتى مؤذن اين عبارت را مى گويد، در واقع اين واقعيّت را اعلان مى كند; چرا كه اذان به معناى اعلان است، چنان كه در قرآن مى خوانيم:
(وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلى كُلِّ ضامِر يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَميق);7
و مردم را به حج فرا خوان تا پياده و سواره بر مركب هاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند.
مؤذّن اِخبار نمى كند كه خدا يكى است و محمّد بن عبداللّه صلى اللّه عليه وآله رسول خداوند است تا احتمال صدق و كذب در آن راه يابد و اين نكته مهمّى است.
البتّه اين واقعيّت كه وحدانيّت خداوند متعال از چه راهى ثابت شده است بحث ديگرى است و بايد در مباحث توحيد مطرح شود كه شرح كلمه توحيد (لا إله إلا اللّه) چيست.
1. معجم مقاييس اللّغه: 3 / 220 ـ 221.
2. سوره بقره (2): آيه 185.
3. بحار الانوار: 95 / 225.
4. الكافى: 1 / 97، حديث 5، الامالى، شيخ صدوق: 352، حديث 427، التوحيد، شيخ صدوق: 261.
5. المفردات في غريب القرآن: 267 و 268.
6. سوره نساء (4): آيه 171.
7. سوره حج (22): آيه 27.

كلمه «وحده»
«لا إله إلاّ اللّه» كلمه توحيد است، پس كلمه «وحده» براى چيست؟
اين «وحدت» وحدت ذاتيّه است كه نمى شود چيزى را همراه او فرض نمود.
و «الواحد» از اسماء حسنى است و معناى آن اين است كه خداوند متعالى ازلى است و ابدى; يعنى موجودى كه عدم ندارد، نه از اوّل و نه از آخر; همانى كه امير مؤمنان على عليه السلام فرموده:
سبق الأوقاتَ كونه والعدم وجوده والابتداء أزله;1
او بر اوقات پيشى گرفته و هم چنين وجودش بر عدمش و ازليّتش بر آغاز.
و «الأحد» نيز از اسماء حسنى است; يعنى صفات كماليّه او عين ذات است كه امير مؤمنان على عليه السلام در سخنى فرمودند: هو الّذي لم يتفاوت في ذاته ولم يتبعّض بتجزئه العدد في كماله;2
اين گونه نيست كه مثلاً «علم» او غير از «قدرت» او باشد; بلكه «علمٌ كلّه وقدرة كلّه ووجود كلّه» چنان كه در بعضى روايات اشاره شده و بزرگان علما تصريح كرده اند.3
1. نهج البلاغه: 2 / 119، الكافى: 1 / 139، حديث 4، التوحيد، شيخ صدوق: 37.
2. روضة الكافى: 18، الامالى، شيخ صدوق: 399، التوحيد، شيخ صدوق: 73.
3. شرح الأسماء الحسنى: 17، نهاية الدراية في حاشية الكفايه: 1 / 241، محاضرات في الأصول: 1 / 307.

كلمه «لا شريك له»
چرا پس از گواهى به وحدانيّت خداوند متعال مى گوييم: «لا شريك له»؟
اين عبارت توحيد را تأكيد مى نمايد.
اما چرا در اين جا مى گوييم: «لا شريك له»؟
يعنى هر چند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و ائمّه اطهار عليهم السلام عزيزترين و مقرّب ترين موجودات نزد خدا هستند; ولى هرگز شريك خدا نيستند; چرا كه خداوند متعال در ذات، صفات، افعال و عبادت شريك ندارد.

منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن