گفتار ابى بكر كه اندوهى از دنيا بر دل ندارم جز اينكه اى كاش سه كار كه از من سر زد سر نزده بود و سه كار را كه انجام ندادم اى كاش انجام داده بودم و اى كاش سه چيز را از رسول خدا پرسيده بودم‏

alkhesal

قول أبي بكر لا آسى من الدنيا إلا على ثلاث فعلتها وددت أني تركتها و ثلاث‏تركتها وددت أني فعلتها و ثلاث وددت أني كنت سألت عنها رسول الله ص‏
228 حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ وَ سُلَيْمَانُ بْنُ مَعْبَدٍ قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ قَالَ حَدَّثَنِي اللَّيْثُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ عُلْوَانَ بْنِ دَاوُدَ بْنِ صَالِحٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ كَيْسَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حُمَيْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ أَبُو بَكْرٍ فِي مَرَضِهِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ أَمَا إِنِّي لَا آسَى مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا عَلَى ثَلَاثٍ فَعَلْتُهَا وَ وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهَا وَ ثَلَاثٍ تَرَكْتُهَا وَ وَدِدْتُ أَنِّي فَعَلْتُهَا وَ ثَلَاثٍ وَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَمَّا الَّتِي وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهَا فَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَ إِنْ كَانَ أُعْلِنَ عَلَيَّ الْحَرْبُ وَ وَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ‏
أَحْرَقْتُ الْفُجَاءَةَ وَ أَنِّي قَتَلْتُهُ سَرِيحاً أَوْ أَطْلَقْتُهُ نَجِيحاً وَ وَدِدْتُ أَنِّي يَوْمَ سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ كُنْتُ قَذَفْتُ الْأَمْرَ فِي عُنُقِ أَحَدِ الرِّجْلَيْنِ عُمَرَ أَوْ أَبِي عُبَيْدَةَ فَكَانَ أَمِيراً وَ كُنْتُ وَزِيراً وَ أَمَّا الَّتِي تَرَكْتُهَا فَوَدِدْتُ أَنِّي فَعَلْتُهَا فَوَدِدْتُ أَنِّي يَوْمَ أُتِيتُ بِالْأَشْعَثِ أَسِيراً كُنْتُ ضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَإِنَّهُ يُخَيَّلُ لِي أَنَّهُ لَمْ يَرَ صَاحِبَ شَرٍّ إِلَّا أَعَانَهُ وَ وَدِدْتُ أَنِّي حِينَ سَيَّرْتُ خَالِداً إِلَى أَهْلِ الرَّدَّةِ كُنْتُ قَدِمْتُ إِلَى قَرْيَةٍ فَإِنْ ظَفِرَ الْمُسْلِمُونَ ظَفِرُوا وَ إِنْ هُزِمُوا كَيْداً كُنْتُ بِصَدَدِ لِقَاءٍ أَوْ مَدَدٍ وَ وَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ إِذْ وَجَّهْتُ خَالِداً إِلَى الشَّامِ قَذَفْتُ الْمَشْرِقَ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَكُنْتُ بَسَطْتُ يَدَيَّ يَمِينِي وَ شِمَالِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أَمَّا الَّتِي وَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص فَوَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُهُ فِيمَنْ هَذَا الْأَمْرُ فَلَمْ نُنَازِعْهُ أَهْلَهُ وَ وَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُهُ هَلْ لِلْأَنْصَارِ فِي هَذَا الْأَمْرِ نَصِيبٌ وَ وَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُهُ عَنْ مِيرَاثِ الْأَخِ وَ الْعَمِّ فَإِنَّ فِي نَفْسِي مِنْهَا حَاجَةً
قال مصنف هذا الكتاب رضي الله عنه إن يوم غدير خم لم يدع لأحد عذرا هكذا قَالَتْ سَيِّدَةُ النِّسْوَانِ فَاطِمَةُ ع لَمَّا مُنِعَتْ فَدَكَ وَ خَاطَبَتِ الْأَنْصَارَ فَقَالُوا يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ لَوْ سَمِعْنَا هَذَا الْكَلَامَ مِنْكِ قَبْلَ بَيْعَتِنَا لِأَبِي بَكْرٍ مَا عَدَلْنَا بِعَلِيٍّ أَحَداً فَقَالَتْ وَ هَلْ تَرَكَ أَبِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً
228- پدر عبد الرحمن بن عوف گويد: ابو بكر در همان بيمارى كه از دنيا رفت گفت:
آگاه باشيد كه من از دنيا هيچ اندوهى بدل ندارم جز اينكه اى كاش سه كارى را كه كرده‏ام نميكردم و سه كارى را كه نكرده‏ام انجام ميدادم و سه چيز كه اى كاش از رسول خدا پرسيده بودم اما آن سه كار
كه اى كاش نكرده بودم: اى كاش در خانه فاطمه را نميگشودم هر چند با بسته بودنش كار بجنگ ميكشيد و اى كاش فجأة را ب‏آتش نميسوزاندم و او را به آسانى و نرمى كشته بودم يا پيروز و كامياب رهايش كرده بودم و اى كاش روز سقيفه من كار را بگردن يكى از دو نفر ميانداختم: عمر يا ابو عبيدة كه يكى از آن دو فرمانروا ميشد و من وزير او ميشدم و اما آن سه كار كه نكردم و اى كاش انجام داده بودم: كاش روزى كه اشعث را بحالت اسيرى نزد من آوردند گردنش را زده بودم كه بگمانم هر بد خواهى را مى‏بيند باو كمك ميدهد و اى كاش هنگامى كه خالد را براى جنگ با مرتدين فرستادم خودم نيز بدهى در همان نواحى ميرفتم و مسلط بر اوضاع بودم تا اگر مسلمانان پيروز ميشدند كه شده بودند و اگر نيرنگى بر آنان زده ميشد كه از پيروزى محروم ميشدند در فكر چاره‏اى ميبودم و كمكى ب‏آنان ميرساندم.

اى كاش هنگامى كه خالد را بشام ميفرستادم عمر بن الخطاب را نيز بطرف مشرق يعنى (عراق و ايران) ميفرستادم كه اگر در اين دو جبهه جنگ را شروع كرده بودم هر دو دست راست و چپ خود را در راه خدا گشوده بودم.
و اما سه مطلبى كه كاش از رسول خدا پرسيده بودم اينكه كاش پرسيده بودم كار خلافت او با كيست؟ تا با كسى كه شايسته اين كار است بر سر خلافت منازعه و كشمكش نميداشتيم.
اى كاش پرسيده بودم كه آيا طايفه انصار هم از كار خلافت سهمى دارند؟ و اى كاش پرسيده بودم كه برادر و عمو چگونه ارث مى‏برند كه در دلم بدانستن اين حكم نيازمندم.
(مصنف اين كتاب گويد:)
كه جريان روز غدير براى هيچ كس عذرى باقى نگذاشت اين سخن فاطمه زهرا سرور زنان است كه چون از تصرف در فدك جلوگيرى شد و حضرتش با انصار گفتگو فرمود گفتند: اى دختر محمد اگر ما پيش از بيعت با ابى بكر اين سخن را از تو مى‏شنيديم هرگز جز با على با هيچ كس بيعت نميكرديم فرمود: مگر پدرم روز غدير خم براى كسى عذرى باقى گذاشت؟
شرح: فجاءه بضم و مد بر وزن غرابة است و بعضى هم فجأه بر وزن عمرة نوشته است و سرگذشت او كه ابو بكر از سوزانيدش اظهار پشيمانى كرده است اين است كه او مردى بود بنام اياس بن عبد اللَّه بن عبد يا ليل از قبيله بنى سليم نزد ابى بكر آمده و گفت: من مسلمانم و ميخواهم با مرتدين جهاد كنم بمن مركب و اسلحه بده ابو بكر نيز او را مركب و اسلحه داد فجاءة كه اسلحه را گرفت از مدينه بيرون رفت و بر خلاف اظهاراتش بهر كس كه ميرسيد از مسلمان و مرتد اموالش را ضبط ميكرد و هر كس از دادن مال‏اش خوددارى ميكرد مورد حمله فجأه قرار ميگرفت چون بابى بكر گزارش رسيد به طريفة بن حاجز دستور كتبى داد كه نظر باينكه دشمن خدا فجاءة پيش من آمده و اظهار مسلمانى نمود و از من درخواست كرد كه او را بمنظور جنگ با مرتدين از اسلام تقويت كنم من نيز او را سلاح و مركب دادم اينك بمن خبر قطعى رسيده است كه اين دشمن خدا متعرض مردم است چه مسلمان و چه مرتد، اموالشان را ضبط ميكند و هر كس از دادن مال سرپيچى مى‏كند كشته مى‏شود دستور اين است كه با تمام افراد نظامى مسلمان بر او بتاز تا آنكه او را بكشى و يا اسير نموده نزد منش آورى طريفة بدستور ابى بكر بر او بتاخت فجاءة از ميدان فرار نمود ولى طريفه او را تعقيب كرده و اسيرش نمود و به نزد ابى بكر فرستاد چون فجاءة نزد ابى بكر رسيد ابو بكر دستور داد كه در مصلاى مدينه آتشى بر افروختند و فجاءة را دست بسته بميان آتش افكندند.
و اما اشعث همان اشعث بن قيس كندى زنديق است كه بواسطه سركشى و سرپيچى از بيعت و ندادن زكاة با لشكر اسلام جنگيد و چون قشون اسلام آنان را تعقيب كرد بقلعه‏اى پناهنده شدند و چون كار بر آنان سخت شد اشعث براى هفتاد نفر امان گرفت و تسليم شد اشعث هنگام شمردن هفتاد نفر خود را بشمار نياورد ابو بكر گفت: خودت در قرار داد امان نيستى و تو را خواهم كشت او در جواب گفت:
تو را بكارى راهنمائى كنم كه از كشتنم بهتر باشد و آن اينكه مرا براى دشمنان خودت ذخيره كن ابو بكر از كشتنش صرف نظر كرد و خواهرش را باو تزويج نمود و بعد پشيمان شد.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: