كمر بند از بهر مرگ اى على

در حديث آمده على (ع ) در شب نوزدهم بيدار بود و مكرر از اطاق خود بيرون مى آمد و به طرف آسمان متوجه مى شد و مى فرمود: سوگند به خدا تا به حال دروغ نگفته ام و دروغ هم به من اطلاع نداده اند، امشب همان شبى است كه بايد به وصال محبوب نايل گردم آن گاه ، به خوابگاه خود برگشت ، چون بامداد دميد كمر بند خود را بر بست و مى فرمود:

كمر بند از بهر مرگ اى امير
كه مرگ آيد اكنون به ديدار تو
مكن خوف از مرگ و آماده باش
چو مرگ آيد اى جان خريدار تو
چون به صحن خانه رسيد؛ مرغابيان چندى جلوى راه حضرت را گرفتند و فرياد مى زدند، خواستند آنها را آرام كنند و از جلو حضرت دور سازند فرمود: آنها را واگذاريد كه نوحه جدايى مى كنند. سپس از خانه بيرون رفت و رسيد به او آن چه زبان قلم از نگارشش لال است .(348)

 

348- الارشاد، ص 20 19
 

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: