خوش بود مدح از زبان دشمنان

شعبى مى گفت : از خطيبان بنى اميه مى شنيدم على (ع ) را بر فراز منبرها سب مى كرده و بد مى گفتند و همان وقت احساس مى كردم كه گويا بازوى آن حضرت را گرفته و به جانب آسمانها بالا مى برند و نيز از آنان مى شنيدم كه اجداد خود را در منابر مى ستايند و مى پنداشتم كه گويا از مردارى توصيف مى كنند.
وليد بن عبدالملك به فرزندان خود مى گفت : يادگارهاى من ! تا مى توانيد دست از دين برنداريد زيرا بنايى را كه دين پايه گذارى نمايد، دنيا نمى تواند آن را منهدم و ويران سازد و برعكس بنايى كه به دست دنيا بنيان شود دين آن را ويران مى سازد.
بسيارى از اوقات از ياران و كسان خود مى شنيدم كه از على (ع ) نكوهش ‍ مى نمودند و فضايل او را زير پا گذارده و مردم را به كينه او وا مى داشتند در عين حال تمام زحمات آنان بى نتيجه مى ماند و روز به روز مكانت او در دلها جا بگيرند، برخلاف انتظار از دلها مى افتادند و از موقعيت شان مى كاست . آرى (خوش بود مدح از زبان دشمنان ). و در اين كه فضايل اميرالمؤ منين (ع ) را پنهان مى داشته و دانشمندان را از نشر آنها جلوگيرى مى كرده اند حرفى نيست و هيچ خردمندى شك و شبهه اى ندارد و به قدرى در اين باره پافشارى كرده و جديت به خرج مى دادند كه اگر كسى مى خواست روايتى از على (ع ) نقل كند نمى توانست آن روايت را به نام و نسب از آن جناب ياد نمايد و ناچار مى گفت مردى از اصحاب پيغمبر يا مردى از قريش چنين خبرى نقل كرده و برخى مى گفتند ابوزينب چنين مطلبى فرموده .
عكرمه حديث وفات پيغمبر (ص ) را از گفته عايشه چنين روايت كرده كه نامبرده در ضمن حكايت به او گفت : رسول خدا (ص ) هنگامى كه با حال بيمارى خواست از خانه به مسجد برود بر دو نفر از خاندان خود كه يكى فضل بن عباس بود تكيه كرده بود. او كه خدا نفرين پيغمبر (ص ) را بر او روا سازد از شخصى ديگر نام نبرد.
عكرمه گويد: هنگامى كه اين قصه را از قول عايشه براى عبداللّه عباس ‍ نقل كردم ، گفت : آيا آن مرد ديگر را مى شناسى ؟ گفتم : نه ؟ عايشه از او نام نبرد. گفت : آن مرد على بن ابى طالب بود و عايشه با آن كه مى توانست از وى به نيكى ياد كند ليكن كينه ديرين او را بر اين داشت كه از وى نام نبرد.
و حاكمان ستمگر هرگاه مى فهميدند كسى از على (ع ) به نيكى ياد مى كند او را با تازيانه مى زدند و بلكه براى عبرت ديگران سر او را جدا مى كردند و مردم را به بيزارى جستن از او وادار مى نمودند و بالاخره عادت بر اين است كه شخصى بدين پايه دشمن داشته باشد نبايستى از او نيكى باقى بماند تا چه رسد كه فضايل و مناقب او زبانزد خاص و عام بوده و دليل بر حق بودن او اقامه شود و چنان چه نوشتيم مناقب او همه جا منتشر شده و خاصه و عامه و دوست و دشمن از آنها نام مى برند و از اين جا معلوم مى شود كه رويه على (ع ) به طور عادى نبوده و معجزه آشكارى است .(222)

 

222- الارشاد، ص 301 299.
 

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: