مسلمان شدن يهودى

وقتى حضرت امير (ع ) كشان كشان براى بيعت با ابوبكر به مسجد مى بردند، يك مرد يهودى كه آن وضع و حال را ديد بى اختيار لب به تهليل و شهادت گشوده و مسلمان شد و چون علت آن را پرسيدند، گفت : من اين شخص را مى شناسم و اين همان كسى است كه وقتى در ميدانهاى جنگ ظاهر مى شد دل رزمجويان را ذوب كرده و لرزه بر اندامشان مى افكند و همان كسى است كه قلعه هاى مستحكم خيبر را گشود و در آهنين آن را كه به وسيله چندين نفر باز و بسته مى شد با يك تكان از جايگاهش كند و به زمين انداخت اما حالا كه در برابر جنجال يك مشت آشوبگر سكوت كرده است ؛ بى حكمت نيست و سكوت او براى حفظ دين اوست و اگر اين حقيقت نداشت او در برابر اين اهانت ها صبر و تحمل نمى كرد اين است كه حق بودن اسلام بر من ثابت شد و مسلمان شدم .
باز چه مظلوميتى بزرگتر از اين كه از لشكريان بى وفاى خود بارها نقض ‍ عهد مى ديد و آنها را نصيحت مى كرد اما به قول سعدى (دم گرمش در آهن سرد آنها مؤ ثر واقع نمى شد) و چنان كه گفته شد آرزوى مرگ مى كرد تا از ديدار كوفى هاى سست عنصر و لاقيد رهايى يابد.
على (ع ) پس از رحلت پيغمبر (ص ) به طور دايم در شكنجه روحى بود و جز صبر و تحمل چاره اى نداشت ، به نقل ابى الحديد آن حضرت صداى كسى را شنيد كه ناله مى كرد و مى گفت : من مظلوم شده ام . فرمود: هلم فلنصرخ معا فانى مازلت مظلوما. يعنى بيا با هم ناله كنيم كه من هميشه مظلوم بوده ام .(150)

 

150- على كيست ؟، ص 254 و 255.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: