اتمام حجت بر ابوبكر در القاب ادعايى

عمر به ابوبكر گفت : سراغ على (ع ) بفرست كه بيايد بيعت كند، و تا او بيعت نكند ما صاحب مقامى نيستيم ، و اگر بيعت كند از جهت او آسوده مى شويم .
ابوبكر (كسى را) نزد على (ع ) فرستاد كه : (خليفه پيامبر (ص ) را جواب بده )! فرستاده ابوبكر نزد حضرت آمد و مطلب را عرض كرد. حضرت فرمود: (سبحان اللّه ، چه زود بر پيامبر (ص ) دروغ بستيد! او و آنان كه اطراف او هستند مى دانند كه خدا و رسولش غير مرا خليفه قرار نداده اند). فرستاده آمد و آنچه حضرت فرموده بود رسانيد.
(ابوبكر) گفت : برو به او بگو: (اميرالمؤ منين ابوبكر را جواب بده )! او هم آمد و آنچه گفته بود به حضرت خبر داد. على (ع ) فرمود: (سبحان اللّه ، به خدا قسم زمانى طولانى نگذشته است كه فراموش شود. به خدا قسم او مى داند كه اين نام (اميرالمؤ منين ) جز براى من صلاحيت ندارد. پيامبر (ص ) به او كه هفتمى در ميان هفت نفر بود امر كرد كه به عنوان اميرالمؤ منين بر من سلام كردند. او و رفيقش عمر از ميان هفت نفر سؤ ال كردند و گفتند: آيا حقى از جانب خدا و رسولش است ؟ پيامبر (ص ) به آن دو فرمود: آرى حق است ، حقى از جانب خدا و رسولش كه او اميرمؤ منان و آقاى مسلمانان و صاحب پرچم سفيد پيشينيان شناخته شده است . خداوند عزّوجلّ او را در روز قيامت بر كنار صراط مى نشاند و او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم وارد مى كند).
فرستاده ابوبكر رفت و آنچه حضرت فرموده بود به او خبر داد. سلمان مى گويد: آن روز را هم درباره او سكوت كردند.
شب هنگام كه شد على (ع ) حضرت زهرا (س ) را بر چهار پايى سوار كرد و دست دو پسرش امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) را گرفت ، و احدى از اصحاب پيامبر (ص ) را باقى نگذاشت ، مگر آن كه در منزلشان نزد آنان رفت ، و حق خود را براى آنان يادآورد شد و آنان را به يارى خويش فرا خواند. ولى هيچ كس جز ما چهار نفر او را اجابت نكرد. ما سرهايمان را تراشيديم و يارى خود را مبذل داشتيم ، و زبير در ياريش از همه ما شدت بيشترى داشت .(130)

 

130- اسرار آل محمد، ص 224 و 225.
 

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: