31- تشرف امين الواعظين

31- تشرف امين الواعظين
(از سری داستانهای کسانی که به محضرشریف امام زمان(عج)  رسیده و در هنگام تشرف آن حضرت را نشناخته اند)

حاج ميرزا حسن امين الواعظين فرمود: حـدود سـال 1343, به زيارت عتبات مشرف شدم و هميشه بين حرمهاى مقدس ومسجد كوفه و سـهله در تردد بودم و مقصد نهايى و مهمترين حاجات من در اين مكانها تشرف به خدمت حضرت ولـى عـصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف بود.
ضمن اين كه عادت من , چه در گذشته و چه حال , ايـن بـود كـه روزهـاى جمعه بعد از غسل و اداءنماز ظهر و عصر تا بعد از نماز مغرب و عشاء براى انجام مستحبات , در حرم مطهرمى ماندم و بعد از نماز مغرب و عشاء از حرم خارج مى شدم .
روز جـمـعـه اى به حرم مطهر جوادين (ع ) در كاظمين مشرف شدم و بالاى سرحضرت جواد (ع ) نـشـسـتـه و مشغول قرائت قرآن شدم تا وقت دعاى سمات , كه ساعت آخر روز جمعه است , بشود.
ازدحـام جـمـعـيت زياد و جا تنگ شد و ربع ساعت بيشتر به مغرب نمانده بود با عجله مشغول به خواندن دعاى سمات شدم .
نـاگـاه در كـنار خود مرد زيبايى را, كه عمامه سفيد و محاسن سياهى داشت , ديدم .
لباس ايشان مـتوسط و قامت و محاسن ميانه اى داشتند و بر گونه راستشان خالى بود نزد من نشسته و به دعا خواندنم گوش مى دادند گاهى غلطهاى مرا نيز تذكر مى دادند از جمله اين كه من خواندم : و اذا دعـيت بها على العسر لليسر تيسرت .
فرمود: چرا فعل رامؤنث مى خوانى و حال آن كه فاعل مؤنث نيست , يعنى روى قاعده بايستى اين طورخوانده مى شد:و اذا دعيت به على العسر لليسر تيسر.
گفتم : به خاطر رعايت مجانست با ماقبل و مابعد كه مؤنث اند, چون افعال در آنهامؤنث هستند.
فـرمود: اين مطلب غلط است .
بعد فرمود: مقصود من ايراد گرفتن به تو نبود, خواستم اين مطلب را بـدانى , چون تو از اهل علمى و بايد دقت بيشترى داشته باشى .
از ايشان تشكر نمودم و آن جناب از جاى خود برخاستند و رفتند.
هـمان وقت به قلبم خطور كرد كه ببينم اين شخص با اين اوصاف كيست و چگونه درجاى به اين تـنگى نزد من نشست , چون جا به طورى كم بود كه حتى در موقع نشستن جاى خود من هم تنگ شـده بـود چـه رسـد به اين كه يك نفر ديگر كنارم بيايد, لذا دعا رارها كردم و به دنبال او رفتم تا تفحص كنم كه ايشان كيست .
با تلاش زيادى جستجو نمودم , ولى ايشان را نيافتم بعد هم بقيه دعا را با تاسف واشكهاى جارى و ناله خواندم و هر وقت آن قضيه به يادم مى آمد آه مى كشيدم تا آن كه به وطن برگشتم و جريان را فراموش نمودم .
بـعـد از حدود سه سال , شبى در عالم رؤيا ديدم كه در حرم مطهر كاظمين (ع ) مشرفم و حضرت جواد (ع ) نشسته اند.
آن حضرت گندمگون بودند و من از ايشان مسائل مشكل را سؤال مى نمودم , كـه آنـها را الان فراموش كرده ام .
از جمله عرايضم اين بود كه من دائما در مشاهد مشرفه از خداى تـعـالـى و شـما و اجدادتان خواسته ام كه مرا به زيارت حضرت ولى عصر (ع ) مشرف گردانيد, اما دعاى من تا كنون مستجاب نشده است .
فرمودند: اين طور نيست تو آن حضرت را در سفر اولت به مشاهد مشرفه , دو مرتبه ديده اى يك بار در راه سـامـرا و مـرتـبـه ديـگر در حرم كاظمين وقتى كه بالاى سر نشسته بودى و دعاى سمات مـى خواندى , آن شخصى كه نزد تو نشسته بود و اشكالى بر تووارد كرد, يعنى در فقره : و اذا دعيت بها على العسر لليسر تيسرت به تو فرمود: چرافعل را مؤنث مى خوانى و حال آن كه فاعل آن مؤنث نيست , آن شخص امام زمانت بود.
در اين هنگام من از خواب بيدار شدم

منبع :کتاب کرامات امام مهدی (عج) یا خلاصه العبقری الحسان

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن