غديريه عمرو عاص

غديريه عمرو عاص
غديريه عمرو عاص به قصيده جلجليه معروف است، عمرو عاص از طرف معاويه به حكمرانى مصر منصوب شد. وى از ارسال خراج (ماليات) مصر به شام كه مركز حكومت معاويه بود خوددارى مى ‏نمود.
معاويه، نامه ‏اى به وى نوشته و ضمن سرزنش وى او را تهديد كرد، عمرو عاص در جواب معاويه نامه‏ اى به صورت شعر نوشت كه به قصيده جلجليه معروف شد، جلجل به معناى زنگوله است، مراد عمرو عاص اين بود كه اى معاويه فراموش نكن اين من بودم كه تو را به اين منسب رساندم، اگر چنانچه سر به سر من گذارى، زنگوله را بدين گونه به صداى در مى ‏آورم و آبرويت را مى ‏برم، و بلائى را كه بر سر مخالفين تو آوردم بر سر تو مى ‏آورم.
اين قصيده 66 بيت است، و در ضمن اين قصيده عمرو عاص به حقايقى اقرار مى ‏كند كه از آن جمله قضيه غدير خم مى ‏باشد، ايشان به حقايقى اشاره كرده كه هر مسلمان آزاده از خواندن آن متاثر خواهد شد. مضمون بعض ابيات قصيده از اين قرار است:
عمرو عاص گويد: اى معاويه، قضايا را فراموش نكن ... اين من بودم كه به مردم گفتم نمازشان بدون وجود تو قبول نمى ‏باشد، اين من بودم كه آنها را برانگيختم تا با سيد اوصيا على عليه‏السلام به بهانه خون خواهى آن مرد احمق (عثمان) جنگ كنند (جنگ صفين)... و اين من بودم كه به لشكريانت ‏ياد دادم كه هر گاه ديديد على عليه السلام همچون شيرى براى كشتن شما به سويتان مى ‏آيد شلوارتان را دربياوريد و پشت‏ به او كنيد، تا او به خاطر حيا از كشتن شما منصرف شود.(15)
اى معاويه گفتگوى مرا با ابوموسى فراموش كرده ‏اى، فراموش كرده ‏اى كه آن روز چگونه جامه خلافت را بر تو پوشاندم، ... اى معاويه اين من بودم كه بدون جنگ و دعوا تو را بر فراز منبر نشاندم، گرچه بخدا قسم لياقت آن را نداشتى و ندارى ... اى پسر هند ما از روى نادانى تو را عليه على عليه السلام يارى نموديم و على كسى بود كه خدا او را به عنوان «نبا عظيم‏» ياد نموده است ... وقتى تو را بر سر مسلمين بالا برديم به اسفل سافلين فرو افتاديم.
... اى معاويه يادت هست كه پيامبر مصطفى در مورد على چقدر سفارش مى ‏كرد، يادت هست كه در غدير خم به منبر رفت در حالى كه دست على در دست او بود به امر خداوند گفت «اى مردم آيا من بر شما ولايت ندارم، همه گفتند بلى، آنگاه حضرت فرمود «پس هر كس كه من مولا و ولى او هستم على نيز ولى اوست‏» يادت هست در آن روز پيامبر دعا كرد كه خدايا دوستان على را دوست دار و دشمنان او را دشمن بدار ... در آن روز استاد تو (ابوبكر) ديد ديگر گردنبند خلافت على پاره شدنى نيست، آمد و به على تبريك گفت ... اى معاويه ما جايمان در آتش در درك اسفل جهنم خواهد بود ... و در فرداى قيامت ‏خون عثمان ما را نجات نخواهد داد... فردا دشمن ما على مى ‏باشد كه نزد خدا و رسولش عزيز است ... پس واى بر تو و واى بر من ...
اى معاويه چه نسبتى مى ‏تواند ميان تو و على باشد؟! ... على كه چون ستاره آسمان است كجا تو كه چون ريگى هستى كجا؟! ... اى معاويه آگاه باش كه در گردن من زنگوله‏ اى است كه اگر گردنم را تكان بدهم، زنگوله به صدا خواهد آمد.»
«يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم و الله اعلم بما يكتمون‏»(16)
مرحوم علامه امينى اين قصيده را در جلد دوم الغدير از مصادر اهل سنة و شيعه نقل كرده است.
اينك ابياتى از قصيده عمرو عاص را نقل مى ‏كنيم.
معاوية الحال لا تجهل و عن سبيل الحق لا تعدل نسيت احتيالى فى جلق على اهلها يوم لبس الحلى؟ ... و قولى لهم: ان فرض الصلاة بغير وجودك لم تقبل ... فى حاربوا سيد الاوصياء بقولى: دم طل من نعثل ... نصرناك من جهلنا يا ابن هند على النبا الاعظم الافضل و حيث رفعناك فوق الروس نزلنا الى اسفل الاسفل و كم قد سمعنا من المصطفى وصايا مخصصة فى على؟ و فى يوم خم رقى منبرا يبلغ و الركب لم يرحل و فى كفه كفه معلنا ينادى بامر العزيز العلى ... فقال: و من كنت مولى له فهدا له اليوم نعم الولى ... فبخ بخ شيخك لما راى عرى عقد حيدر لم تحلل ... و انا و ماكان من فعلنا لفى النار فى الدرك الاسفل و مادم عثمان منج لنا من الله فى الموقف المخجل و ان عليا غدا خصمنا و يعتز بالله و المرسل ... فما عذرنا يوم كشف الغطاء لك الويل منه غدا ثم لى ... و اين الحصا من نجوم السما؟ و اين معاوية من على؟ فان كنت فيها بلغت المنى ففى عنقى علق «الجلجل‏»
پی نوشت ها
(15)حلبى در سيره خود گويد اين امر در جنگ صفين دو بار اتفاق افتاد، يكى موقع حمله حضرت به بسر بن ارطاة و ديگر موقع حمله به عمر و عاص، كه چون ديدند ناچار كشته شوند عورت خود را نمايان ساختند و حضرت از آنها روى گردان شد. سيره حلبى ج 2 ص 247
اين امر را عمرو عاص از پسر ابى طلحه ياد گرفته كه درجنگ احد وقتى مورد حمله حضرت واقع شد و دید كشته خواهد شد كشف عورت كرد و نجات پيدا كرد.
(16)آل عمران 167

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن