دختر فكر بكر من ، غنچه لب چو وا كند
از نمكين كلام خود، حقّ نمك ادا كند
طوطى طبع شوخ من ،گركه شكرشكن شود
كام زمانه راپرازشكّرجانفزاكند
بلبل نطق من ز يك ، نغمه عاشقانه اى
گلشن دهر را پر از، زمزمه و نوا كند
ناطقه مرا مگر، روح قُدُس كند مدد
تا كه ثناى حضرت ، سيّدۀ النساء كند
از نمكين كلام خود، حقّ نمك ادا كند
طوطى طبع شوخ من ،گركه شكرشكن شود
كام زمانه راپرازشكّرجانفزاكند
بلبل نطق من ز يك ، نغمه عاشقانه اى
گلشن دهر را پر از، زمزمه و نوا كند
ناطقه مرا مگر، روح قُدُس كند مدد
تا كه ثناى حضرت ، سيّدۀ النساء كند
فيض نخست و خاتمه ، نور جمال فاطمه
چشم دل از نظاره در، مبداء و منتهى كند
صورت شاهد ازل معنى حسن لم يزل
و هم چگونه وصفِ آئينه حق نما كند
مطلع نور ايزدى ، مبداء فيض سرمدى
جلوه او حكايت از خاتم انبيا كند
از شاعر محترم آقاى كمپانى .
چشم دل از نظاره در، مبداء و منتهى كند
صورت شاهد ازل معنى حسن لم يزل
و هم چگونه وصفِ آئينه حق نما كند
مطلع نور ايزدى ، مبداء فيض سرمدى
جلوه او حكايت از خاتم انبيا كند
از شاعر محترم آقاى كمپانى .