ديدى زده بالاى درى پرچم زهرا
بى اذن مشو وارد بزم غم زهرا
ايام، تعلق به گل ياس گرفته
افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا
بر سينه ي زخمى و شکسته پى تسکين
جز اشک محبان نبود مرهم زهرا
پيدا نکند لولو و مرجان بهشتي
هرکس نشود غرق مگر در يم زهرا
بى اذن مشو وارد بزم غم زهرا
ايام، تعلق به گل ياس گرفته
افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا
بر سينه ي زخمى و شکسته پى تسکين
جز اشک محبان نبود مرهم زهرا
پيدا نکند لولو و مرجان بهشتي
هرکس نشود غرق مگر در يم زهرا
خواهى عرق شرم نريزى به قيامت
درنوکرى اينجا مگذارى کم زهرا
کافى است به سنى و مسيحى چو يهودي
از چادر خاکى بخورد يک دم زهرا
اى رشته اى از چادر بى بى مددى کن
گرديم چو سلمان شما محرم زهرا
بردار زبانم ببريد و بنويسيد
تو ميثم تمارى و من ميثم زهرا
شاعر : محسن افشار
درنوکرى اينجا مگذارى کم زهرا
کافى است به سنى و مسيحى چو يهودي
از چادر خاکى بخورد يک دم زهرا
اى رشته اى از چادر بى بى مددى کن
گرديم چو سلمان شما محرم زهرا
بردار زبانم ببريد و بنويسيد
تو ميثم تمارى و من ميثم زهرا
شاعر : محسن افشار