برخى از اهل تسنّن حديثى را از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله نقل مى كنند و مى گويند كه آن حضرت در مدح معاويه فرمود:
اللّهمَّ اجعله هادياً مهدياً، اهده واهد به;1
خدايا! معاويه را هدايت كن و به واسطه او ديگران را نيز هدايت فرما.
پس بنا به فرمايش رسول خدا صلى اللّه عليه وآله، نبايد معاويه را به خاطر جانشينى يزيد پس از خود سرزنش نمود; چرا كه معاويه به دعاى پيامبر هدايت شده و هادى امّت است و فردى كه متصدّى هدايت مردم است، كار نادرست انجام نمى دهد. پس بر او نبايد خرده گرفت و در نشاندن يزيد و معرفى فرزندش به عنوان ولى عهد، نبايد او را سرزنش كرد!
اين ديدگاه از چند جهت قابل بررسى و نقد است:
يكم: هرگز پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در مدح معاويه سخنى و فضيلتى نفرموده است و اين ادعا از دروغ هاى عالَم است.
اين مطلب با وجود مدركى كه پذيرفته همگان است اثبات شدنى است.
كتاب صحيح بُخارى، كه صحيح ترين كتاب اهل سنّت است، ابوابى در فضايل و مناقب صحابه با عنوان «فضايل فلان»، «فضايل فلان» و... مى گشايد; امّا آن گاه كه نوبت به معاويه مى رسد، نمى گويد: «باب فضائل معاوية»; بلكه مى گويد: «باب ذكر معاوية».
شرح و توضيح دهندگان كتاب بُخارى، دليل و سرّ اين كار را نبودن حديثى در فضيلت معاويه بيان مى كنند و مى گويند: از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله روايتى كه دلالت بر فضيلت معاويه كند نقل نشده است و به اين دليل بُخارى نمى گويد: «باب فضائل معاوية». پس كجا پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرموده اند: «اللّهمَّ اهده واهد به»؟
اين توضيح توسط ابن حجر در كتاب فتح البارى كه يكى از بهترين كتاب هاى اهل سنّت در شرح صحيح بُخارى است نقل شده است. وى در اين باره به نقل از اسحاق بن راهويه مى نويسد: لم يصح في فضائل المعاوية شيءٌ.2
دوم: آيا معاويه در زمان خود اجازه داشته كه يزيد را به جانشينى خويش معرفى كند يا خير؟ آيا اين كار معاويه، نزد شارع مقدّس پذيرفته است؟! و آيا مبانى اهل سنّت با اين مسئله سازگارند؟
سوم: بر فرض اين كه معاويه حقّ چنين كارى داشته باشد و براى پس از خود مى توانسته جانشينى معرفى كند و از مردم بيعت بگيرد، چگونه اين كار بايد صورت مى گرفت؟ براى مثال، بايد يزيد را معرفى مى كرد و مى گفت: او فردى صالح است و براى جانشينى من و اداره حكومت و ولايت، لياقت دارد و با احترام و ادب از مردم درخواست مى كرد كه با كمال آزادى با يزيد بيعت كنند. حال بر فرضى كه معاويه چنين حقّى داشته، آيا اين گونه عمل كرده است؟ هرگز!
او مخالفان اين برنامه را به روش هاى گوناگون سركوب نمود. وى برخى را از ميان برداشت، برخى را تطميع كرد و با پول خريد و برخى ديگر را ترساند به طورى كه آنان تقيّه كردند و سكوت اختيار نمودند. او اين گونه يزيد را براى جانشينى خود معرفى نمود كه در ادامه به صورت مفصّل به بررسى اين مسأله خواهيم پرداخت.
چهارم: بنا بر بررسى هاى صورت پذيرفته، اين گروه تندرو، معاويه را بزرگ مى شمارند تا به اهدافشان برسند و در تصريحاتشان آمده كه معاويه، سدّى براى صحابه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله است كه اگر كسى معاويه را لعن و ناسزا بگويد، اين طعن به صحابه خواهد رسيد.
در چنين شرايطى بايد با ساختن احاديث و بالا بردن مقام معاويه، عموم مردم، حتّى شيعيان را از دشنام و ناسزا گفتن به معاويه باز دارند تا در نتيجه، كارهاى او كه از جمله آن ها جانشينى يزيد است تصحيح شود.
براى نمونه، به تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر و كتاب هاى ديگر مى توانيد مراجعه كنيد. در شرح حال معاويه اين گونه مى نويسند: اسلام به منزله خانه اى است و هر خانه درى دارد و صحابه حافظ اين خانه و به حكم درِ اين خانه اند و حكم معاويه حكم حلقه آن در است. پس هر كس به معاويه تعرّض كند، به صحابه و اسلام تعرّض نموده است!3
اين ديدگاه از دو جهت قابل نقد است:
يكم آن كه اين كلام باطل است; چرا كه بر خلاف احاديث قطعى و محكمى است كه از وجود مقدس پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله صادر شده است; روايتى هم چون «حديث ثقلين» كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مى فرمايند:
إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي;4
همانا در ميان شما دو چيز گران بها باقى مى گذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم.
در جاى ديگر مى فرمايند:
أنا مدينة العلم وعليٌّ بابها;5
من شهر علم هستم و على دروازه آن است.
مبناى ما كلام پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله است; سخنى كه خود اهل سنّت از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نقل كرده اند. امّا آنان مى گويند صحابه باب ورود به اسلام هستند. معاويه نسبت به صحابه، نقش محافظ دارد; چرا؟
چون اگر سدّ معاويه بشكند، درِ خانه اسلام مى شكند و در نتيجه به خود اسلام هتك مى شود. پس اگر كسى به معاويه ناسزا گويد، در واقع به اسلام جسارت كرده است!
هدف و انگيزه چنين پندارِ خيالى و باطل درباره معاويه چيست؟ براى اين كه زبان ها را از سرزنش و جسارت به معاويه باز دارند تا مبادا اين دشنام گويى به بالاتر سرايت كند و پاى بزرگان صحابه به ميان آيد.
دوم. جالب اين جاست كه برخى از دانشمندان عامّه نيز به گفتن حقايق پرداخته اند و آن ديدگاه باطل و كلمات ناحقّ را نادرست خوانده اند; هم چون نَسائى كه مُهر بطلان بر ادعاى آنان زده است.
نَسائى از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و كتاب سنن او از كتاب هاى شش گانه معروف و پذيرفته در نزد عامّه است. آورده اند كه وقتى نَسائى وارد شام شد، مردم آن سرزمين با على بن ابى طالب عليهما السلام كينه و دشمنى داشتند. به همين جهت، نَسائى كتابى در مناقب و خصوصيات اميرالمؤمنين عليه السلام نوشت تا بلكه مردم را هدايت كند. اما مردم شام به او مراجعه نمودند و از او تقاضا كردند تا در فضايل و مناقب معاويه روايتى نقل كند. او در جواب گفت: مگر معاويه فضيلت و منقبتى دارد كه من براى شما نقل كنم؟
وقتى مردم اين پاسخ را از نَسائى شنيدند، به او حمله كردند و به قدرى او را كتك زدند كه بعد از آن حادثه به فتق مبتلا شد و مرضى در نقاط حساس بدنش به وجود آمد. او را به مكّه بردند و بر اثر همان حادثه درگذشت. از اين رو، تاريخ نگاران در شرح حال نَسائى نوشته اند: «تُوُفِّي بها مقتولا شهيداً».6
اين داستان در كتاب سير أعلام النبلاء نيز آمده است كه مجموعه بزرگى در احوالات علماى اهل سنّت و علماى ديگر فرقه ها به شمار مى رود. نگارنده اين كتاب، حافظ ذهبى است كه از تاريخ نگاران و رجال شناسان و محدّثان نامى اهل تسنّن است.7
با وجود اين، ذهبى از تندروان و متعصّبان اهل سنّت است. وى درباره يزيد گفته بود:
لا نسُبّه ولا نحبّه;8
نه يزيد را دوست مى داريم و نه او را نكوهش مى كنيم.
اين جمله حاكى از تعصّب ورزى اوست. چرا او را سبّ نمى كنيد؟ مگر يزيد اهل بيت پيامبر عليهم السلام را نيازرده است؟ او فرزندِ فاطمه زهرا سلام اللّه عليها، دخت گرامى رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله را به آن شكل به شهادت رساند و آزار اهل بيت عليهم السلام، آزار دادن رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است و اذيت رسول خدا، آزار خداوند متعال و مساوى با كفر است. اى ذهبى! چرا مى گويى: «لا نحبّه ولا نسبّه»؟
البتّه تندروى ها و تعصّبورزى آنان مراتب و درجات گوناگونى دارد.
دانشمند اهل سنّت ديگرى كه نتوانسته به خود اجازه دهد كه براى معاويه فضيلتى بسازد، حاكم نيشابورى صاحب كتاب المستدرك على الصحيحين است. اهل سنّت به او «امام المحدّثين» لقب داده اند كه نزد آنان فرد بسيار بزرگى است.
براى او نيز داستانى مانند نسائى پيش آمده است. به او گفتند كه براى معاويه فضيلتى نقل كند. او پاسخ داد: مگر معاويه فضيلتى دارد كه من آن را نقل كنم؟
مردم به او حمله كردند... منبرش را شكستند... او فرار كرد و به خانه خود پناه برد. خانه اش را احاطه كردند و مانع از خروج او از منزل شدند! بعد از مدّتى فردى به او دست رسى پيدا كرد و به او گفت كه از منزل خارج شو و حديثى در فضيلت معاويه روايت كن تا از شرّ مردم راحت شوى!
حاكم نيشابورى در جواب او گفت:
لا يجئ من قلبي;9
از دلم نمى آيد.
گفتنى است كه بررسى ديدگاه علماى اهل سنّت درباره معاويه، فرصتى ديگر مى طلبد.10
بنا بر آن چه گفته شد، تجليل و احترام به معاويه و يزيد در اين اندازه اختصاص به گروهى از مسلمانان دارد و حتّى ديگر فرق مسلمان از اهل سنّت نيز به اين سخنان و ديدگاه ها معتقد نيستند.
1 . تاريخ مدينة دمشق: 59 / 79; الاستيعاب: 2 / 843; الطبقات الكبرى: 7 / 418; تاريخ بغداد: 1 / 222 و منابع ديگر.
2 . ر.ك: فتح البارى: 7 / 81 .
3 . تاريخ مدينة دمشق: 59 / 210.
4 . اين حديث شريف در منابع مهمّ شيعه و اهل تسنّن آمده است. براى نمونه، به چند منبع اشاره مى نماييم:
بصائر الدرجات: 433، باب 17; الأمالى شيخ صدوق: 500; الإرشاد: 1 / 233; الإحتجاج: 1 / 216 ـ 217; بحار الأنوار: 23 / 133 ـ 134، حديث 69 ـ 71; مسند احمد: 3 / 14، 17، 26، 59 و 182; فضائل الصحابه (نسائى): 15; المستدرك على الصحيحين: 3 / 109، 148; السنن الكبرى (نسائى): 5 / 45 و 130; مجمع الزوائد: 9 / 163 و منابع ديگر.
5 . اين حديث شريف نيز در منابع مهمّى از شيعه و سنّى نقل شده است; از جمله: الأمالى شيخ صدوق : 425; عيون اخبار الرضا عليه السلام: 1 / 72 ح 298; بحار الأنوار: 40 / 70، ح 104; المستدرك على الصحيحين: 3 / 126; المعجم الكبير: 11 / 55; سنن ترمذى: 5 / 301، شماره 3707; كنز العمّال: 13 / 148 و منابع ديگر.
6 . تهذيب الكمال: 1 / 339; خصائص اميرالمؤمنين (نسائى): 11; تهذيب التهذيب: 1 / 33; البداية والنهاية: 11 / 141.
7 . سير أعلام النبلاء: 14 / 129 ـ 130.
8 . همان: 4 / 36.
9 . سير أعلام النبلاء: 17 / 175; الوافي بالوفيات: 3 / 260; تاريخ الاسلام ذهبى: 28 / 132; المنتظم: 7 / 75. گفتنى است در آن زمان نيشابور حوزه علميه اهل سنّت در ايران بوده است و حاكم نيشابورى از علماى آن ديار بوده و به فارسى در پاسخ آن فرد گفت: «از دلم نمى آيد».
10 . چندى پيش در سفرى به مدينه منوّره، كتابى به دستم رسيد. اين كتاب را يكى از محقّقين معاصر تأليف نموده و در آن احاديثى را كه در سرزنش معاويه و پدرش ابوسفيان از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله وارد شده، جمع آورى و با نام «أقوال الرسول الأعظم سيدنا محمّد صلّى اللّه عليه وآله وسلّم وأقوال أصحابه الكرام في معاوية بن أبي سفيان» چاپ نموده است. وى بر اساس مبانى و ديدگاه دانشمندان رجال شناس اهل سنّت، اين احاديث را مورد بررسى قرار داده و بر آن ها مهر صحّت و تأييد زده است.