جهاد در قرآن مجيد چند نوع آمده است:
1 . جهاد في سبيل اللّه به طور مطلق،
2 . جهاد في سبيل اللّه به اموال و انفس،
3 . جهاد، با وصف «كبير»، آن جا كه مى فرمايد:
(فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَجاهِدْهُمْ بِهِ جِهادًا كَبيرًا)؛1
(اى پيامبر!) از كافران اطاعت مكن و به وسيله قرآن با آن ها جهاد بزرگى كن.
4 . جهاد في اللّه، آن جا كه مى فرمايد:
(وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا)؛2
و كسانى كه در راه ما جهاد كنند ما همه آن ها را به راه خويش هدايت مى كنيم.
5 . جهاد في اللّه با وصف «حق جهاده»، آن جا كه مى فرمايد:
(وَجاهِدُوا فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ)؛3
و در راه خدا نبرد و جهاد كنيد آن گونه كه حقّ جهادش را ادا كرده باشيد، اوست كه شما را برگزيد.
گفتيم كه شايد اين جمله از زيارت جامعه به آيه مباركه ياد شده اشاره باشد، ما حقيقت جهاد را بيان خواهيم كرد.
جهاد در روايات نيز دو جور آمده است:
1 . جهاد با عدو،
2 . جهاد با نفس كه از آن به جهاد اكبر تعبير شده است.4
حال بايد دقّت كنيم:
1 . جهاد في اللّه يعنى چه؟
2 . حق جهاده يعنى چه؟
در همه آيات قرآن مجيد دقّت بايد كرد. به قول بعضى از اساتيد ما، آن گونه كه بايد با قرآن انس داشته باشيم، نداريم و شناخت ما نسبت به قرآن مجيد بسيار ناقص است. در قرآن مجيد ظرائف و دقايقى وجود دارد كه توجّه به آن ها بسيار مهم است و ابوابى را براى انسان مى گشايد.
در اين آيه مباركه مى فرمايد: (جهاد في اللّه) و اين تعبير با «جهاد في سبيل اللّه» فرق دارد.
ما در قرآن مجيد در چند مورد كلمه «في» را مى يابيم. براى مثال در اين آيه مباركه مى خوانيم:
(قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)؛5
بگو: من مزدى از شما در برابر رسالتم جز محبّت در مورد نزديكانم (اهل بيتم) نمى خواهم.
چرا در اين جا نمى فرمايد: «إلاّ المودّة للقربى» يا «إلاّ المودّة بالقربى»؟ بلكه مى فرمايد: «في القربى».
از طرفى «إلاّ مودّة القربى» خودش متعدى است، اصلاً «في» هم لازم نيست.
پس كلمه «في» در اين جا نكته دارد.
البته كسانى كه اهل دقّت نباشند مخصوصاً غير اهل لسان و غير آشنا به قرآن ممكن است اشكال كنند. مثلاً عالم سنّى هندى صاحب تحفه اثنا عشريه در اين جا گفته كه چرا نفرمود: «للقربى»؟
البته هندى بودن او عذر نخواهد بود، امّا اهل دقّت نيست و ادّعا مى كند كه اهل علم به قرآن است. معلوم مى شود كه چنين نيست. در اين صورت به تفاسير و اهل فن و فهم و دقّت بايد مراجعه كند كه چه نكته اى دارد؟ وگرنه معذور نخواهد بود، و اشكال چنين فردى تعصّب و غرض ورزى خواهد بود.
اگر اشكال كننده اهل لسان باشد بيشتر جاى تعجّب است، مگر اين كه حمل بر صحّت كنيم و بگوييم جاهل است(!!)
ولى آيا مى شود درباره ابن تيميّه حمل بر صحّت كرد؛ چرا كه مى گويند: او عرب است، ادّعا مى كند اهل علم به قرآن هستم. در اين جا اشكال كرده كه چرا قرآن فرموده: «فى القربى»؟ چرا نفرموده: «للقربى»؟!
اين ها يا از نكته آيه مباركه غافلند و يا متعصّب هستند.
در اين جا جاراللّه زمخشرى در كتاب تفسير الكشاف ـ كه آن را به جهت بيان نكات بلاغى قرآن مجيد نوشته، نه اين كه همه مطالبش حق است ـ نظر جالبى دارد كه مورد قبول ابوحيان اندلسى، لغوى و نحوى معروف اهل سنّت در تفسير البحر المحيط و فخر رازى قرار گرفته است.
پس اين «في» نكته دارد.
نظير اين آيه، آيه ديگرى است كه مى فرمايد:
(وَما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ)؛6
و تأويل آن را جز خداوند و راسخان در علم نمى دانند.
در اين آيه نيز كلمه «في» نكته اى دارد.
از يكى از معاصرين در حوزه علميه كه معروف به مفسّر شده شنيده شد كه گفته: ما نيز از مصاديق «الراسخون في العلم» هستيم، البته ائمّه مصداق تام اين آيه هستند(!!)
او از چند جهت سخت اشتباه كرده است.
نخست آن كه در ذيل اين آيه، رواياتى آمده است، از جمله ابوبصير گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند:
نحن الراسخون في العلم ونحن نعلم تأويله؛7
ما راسخان در علم هستيم و ما تأويل آن را مى دانيم.
لسان اين روايات به گونه اى است كه اصلاً غير ائمّه نمى توانند؛ گرچه به صورت ناقص مصداقيت داشته باشند.
دوم آن كه كلمه «في» نكته اى دارد كه بيان خواهد شد كه قطعاً با توجّه به اين نكته احدى جز ائمّه حق ندارند چنين چيزى را بگويند.
سوم آن كه وجود واژه «رسوخ» در اين آيه مباركه با توجّه به مفهوم آن در لغت عرب دلالت مى كند بر اين كه علم قرآن مجيد فقط در ائمّه معصومين مصداقيت دارد.
چهارم آن كه اين آيه در مقام بيان اين است كه قرآن مجيد مشتمل بر محكمات و متشابهات مى باشد. آيا غير ائمّه علم به متشابهات قرآن مجيد را مى توانند مدّعى بشوند؟ غير معصوم مى تواند بگويد: من به معناى اين آيه متشابهه علم دارم، به من مراجعه كنيد؟ كسى مى تواند بگويد: هر چند امام صادق عليه السلام مصداق اتم است، ولى در بيان متشابهات به من هم مراجعه كنيد(؟!)
اگر براى آن عالم سنّى عذر بتراشيم، مى گوييم: او هندى بوده و اهل لسان نيست و فخر رازى هم هر جا كجروى كند او امام المشككين است.
اين «فى» در اين موارد با حفظ معناى موضوع له كه «ظرفيت» است، نكته دارد، براى تقريب مطلب، ما در محاورات فارسى مى گوييم: شجاعت، كرامت، زهد، تقوا و علم در خاندان فلانى است. كلمه «در» به معناى ظرفيت است.
نكته اين است كه زمخشرى كه پيش از ابن تيميه بوده در تفسير الكشاف در ذيل آيه مودّت چنين نوشته:
فإن قلت: هلاّ قيل «إلاّ مودّة القربى» أو «إلاّ المودّة للقربى»؟ وما معنى قوله: (إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)؟
قلت: جعلوا «قُربى» مكاناً للمودّة ومقرّاً لها.
جعلوا مكاناً للمودّة ومقرّاً لها كقولك: «لي في آل فلان مودّة»، ولي فيهم هَوى وحبّ شديد، وتريد أحبّهم وهم مكان حبّي ومحلّه، وليست في صلة للمودّة كاللام إذا قلت: «إلاّ المودّة للقربى» إنّما هي متعلّقة بمحذوف تعلّق الظرف به في قولك: «المال في الكيس» وتقديره إلاّ المودّة ثابتةً في القربى ومتمكّنة فيها؛8
يعنى محبّت و مودّت شما بايد در اين اهل بيت و ذوىْ القرباى من مستقر باشد، گويى اصل خود اهل بيت ظرفند براى مودّت، اين ظرف بايد پر شود؛ به گونه اى كه جدايى نپذيرد. اجر رسالت من آن است كه نسبت به قرباى من مودّتى باشد كه اين مودّت تمكّن و استقرار و ثبوت داشته باشد كه به هيچ وجه قابل تزلزل نباشد.
آن گاه زمخشرى در ذيل اين آيه، همين حديث را نقل مى كند و نزول آيه مباركه را در اهل بيت مى داند و مى نويسد:
روي أَنّها لمّا نزلت قيل: يا رسول اللّه! من قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم؟
قال: علي وفاطمه وابناهما.9
فخر رازى در اين زمينه به همين مطلب اشاره مى كند و چنين مى نگارد:
أورد صاحب الكشاف على نفسه سؤالاً فقال: هلاّ قيل: «إلاّ مودّة القربى» أوْ «إلاّ المودّة للقربى» وما معنى قوله: «إلاّ المودّة في القربى»؟
وأجاب عنه بأن قال: جعلوا مكاناً للمودّة ومقرّاً لها، كقولك: «لي في آل فلان مودّة»، ولي فيهم هَوى وحبّ شديد. تريد أحبّهم وهم مكان حبّي ومحلّه.10
گويى حبّ و دوست داشتن مظروفى است كه ظرف مى خواهد و اين ظرف بايد در مظروفش مستقر بشود. منظور از مظروف، اهل بيت و ذوى القربى هستند. اين ها به حبّ من كه محبّ آن ها هستم اختصاص دارند و حبّ من در آن جا مستقر است و از آن جا جدايى و تزلزل ندارد.
اين موضوع در تفسير البحر المحيط و در بعضى تفاسير ديگر اهل سنّت نيز مطرح شده است.11
در تفسير نيشابورى آمده است:
أي المودّة ثابتة في القربى متمكنةٌ؛12
مودّت در آن جا تمكّن و ثبوت پيدا كرده است.
بنابراين، پر واضح است كه منظور از راسخان در علم، ائمّه عليهم السلام هستند كه آنان هرگز از علم جدا نشدند و علم نيز از آنان جدا نشد.
جدا شدن علم از ائمّه يعنى جهل و شك و چه هنگام، شك و جهل بر آن بزرگواران عارض شده است؟!!
و در چه موردى ائمّه عليهم السلام از روى حدس و گمان مطلبى را فرموده اند؟!
اعلم علما درباره مطلبى بعد از مدت ها استنباط و زحمت اين گونه اظهار مى كنند: اَلأظهر، الأقوى، واللّه العالم. چه موقع ائمّه عليهم السلام اين طور حرف مى زدند؟! چه زمانى آنان در بيان مطلبى شك داشتند و از روى احتمال حرف زدند؟!
به قول بعضى از اساتيد ما: اين اعلم علمايى كه به مجرّد چرت زدن، همه علمش را از دست مى دهد چگونه راسخ در علم و از مصاديق آن مى شود؟!!
بنابراين، معناى «في» در اين آيه هاى مباركه و در «جاهدتم في اللّه» همين است.
سپس از نكته اين كه چرا فرمود: «جاهدتم في اللّه»؟ و نفرمود: «جاهدتم في الرحمان»، «في الرحيم»، سؤال مى شود؟
شايد نكته اين باشد كه لفظ جلاله «اللّه» عَلَم براى ذات مستجمع جميع كمالات است و حضرات ائمه عليهم السلام با توجّه به معنايى كه در «في» گفتيم براى تحصيل جميع كمالات الاهى جهاد نموده و آن كمالات در آن ها رسوخ پيدا نموده و جدا نيستند و در آن جا متمكن و مستقر هستند.
ائمّه اطهار با ذات ربوبى سر و كار داشتند و با خود خداوند متعال ارتباط و به خود خدا توجّه داشتند. پيش تر آورديم كه امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايند:
إنّ قوماً عبدوا اللّه رغبة فتلك عبادة التجّار، وإنّ قوماً عبدوا اللّه رهبة فتلك عبادة العبيد وإنّ قوماً عبدوا اللّه شكراً فتلك عبادة الأحرار؛13
همانا گروهى خدا را پرستش مى كنند به خاطر درك ثواب و رسيدن به بهشت پس اين عبادت بازرگانان است و همانا گروهى خدا را مى پرستند به خاطر ترس از كيفر و عذاب جهنّم كه اين عبادت بردگان است و همانا گروهى خدا را پرستش مى كنند به جهت سپاس از نعمت هاى او كه اين عبادت آزادگان است.
در روايات عامه نيز آمده است كه:
علي مخشوشن في ذات اللّه.
اين روايت يعنى چه؟
اين روايت در مسند احمد، تاريخ طبرى و المستدرك على الصحيحين آمده است.14
معناى «مخشوشن في ذات اللّه» چيست؟
طبرانى و ابونعيم اصفهانى چنين نقل مى كنند:
علي ممسوسٌ في ذات اللّه.15
به هر حال، ائمّه عليهم السلام چنين هستند؛ نه از روى خوف و نه از روى طمع با خود خدا كار دارند؛ بلكه جهادشان فى اللّه است، كلمه «سبيل» هم نبايد فاصله باشد، آن ها داراى همه كمالات الاهى شدند و مظاهر صفات حق گرديدند و هر آن چه از كمالات بين مردم وجود دارد به بركت آن ها بوده و هست.
و نيز ائمّه براى دعوت به خدا و حفظ دين با دشمنان جهاد نمودند.
و در جهاد با نفس مقتداى همه اهل اين معانى گشتند.
ائمّه جهاد في اللّه حقّ جهاده داشته اند.
1 . سوره فرقان (25): آيه 52.
2 . سوره عنكبوت (29): آيه 69.
3 . سوره حج (22): 78.
4 . ر.ك: معانى الأخبار: 160، حديث 1، مستدرك الوسائل: 11 / 324، حديث 12639، كنز العمال: 4 / 430 و 431، حديث 11260 و 11265.
5 . سوره شورى (42): آيه 23.
6 . سوره آل عمران (3): آيه 7.
7 . اين حديث در بصائر الدرجات: 224، حديث هاى 5 و 6 و 7 از امام باقر عليه السلام نقل شده است، الكافى: 1 / 213، حديث 1، بحار الأنوار: 23 / 198، حديث 31 و 32، تفسير العياشى: 1 / 164، حديث 8 .
8 . تفسير الكشاف: 3 / 467.
9 . همان.
10 . تفسير رازى: 27 / 167.
11 . تفسير البحر المحيط: 7 / 494، تفسير النسفي: 4 / 101، تفسير أبي السعود: 8 / 30.
12 . تفسير نيشابورى (چاپ شده در حاشيه تفسير طبرى): 25 / 33.
13 . نهج البلاغة: 4 / 53، موعظه 237، بحار الأنوار: 41 / 14، حديث 4.
14 . مسند، احمد بن حنبل: 3 / 86 ، تاريخ طبرى: 2 / 402، المستدرك على الصحيحين: 3 / 134.
15 . المعجم الأوسط: 9 / 142 و 143، المعجم الكبير: 19 / 148، حلية الاولياء: 1 / 68، مجمع الزوائد: 9 / 130، كنز العمال: 11 / 621، حديث 33017.