شما ياد خدا را ادامه داديد.
ائمّه عليهم السلام دائم الذكر بودند و در ذكر خداوند متعال ادمان داشتند. ذكر در مقابل غفلت و نسيان است. در مجمع البحرين آمده است:
الذكر بالكسر: نقيض النسيان.1
امّا راغب اصفهانى در المفردات فى غريب القرآن مى گويد:
الذكر ذكران، ذكر بالقلب وذكر باللسان، وكلّ واحد منهما ضربان، ذكر عن نسيان وذكر لا عن نسيان، بل عن إدامة الحفظ.2
پس بهتر است بگوييم: ذكر: عدم غفلت است.
ما در شرح عبارت «وأهل الذكر» به گوشه اى از ذكر ائمّه عليهم السلام خداى را اشاره نموديم، ولى جمله «وأدمتم ذكره» به جهت دائم الذكر بودن ائمّه عليهم السلام آمده است.
آرى، ائمه ما عاملين به آيات وارده در باب ذكر بوده و مصاديق «اهل الذكر» به تمام معنا و از جميع جهات هستند:
از جهت كثرت كه خدا فرموده:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْرًا كَثيرًا)؛3
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را بسيار ياد كنيد.
از جهت حالات كه فرموده:
(الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيامًا وَقُعُودًا وَعَلى جُنُوبِهِمْ)؛4
همان ها (صاحبان عقل و خرد) هستند كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و موقعى كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند.
از جهت ظاهر و باطن كه فرموده:
(وَاذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخيفَةً)؛5
پروردگارت را در دل خود از روى تضرّع و خوف ياد كن.
از جهت ازمنه كه فرموده:
(وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصيلاً)؛6
و نام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور.
هر چند همه مؤمنان بايد دائم الذكر باشند، ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
إن سمعت الأذان وأنت على الخلاء، فقل مثل ما يقول المؤذّن ولا تَدَع ذكر اللّه عزّوجلّ في تلك الحال، لأنّ ذكر اللّه حسن على كلّ حال.
ثمّ قال عليه السلام: لما ناجي اللّه عزّوجلّ موسى بن عمران عليه السلام قال موسى: يا ربّ! أبعيد أنت منّي فأناديك؟ أم قريب فأناجيك؟
فأوحى اللّه عزّوجلّ إليه: يا موسى! أنا جليس من ذكرني.
فقال موسى عليه السلام: يا ربّ! إنّي أكون في حال أجلّك أن أذكرك فيها.
قال: يا موسى! اذكرني على كلّ حال؛7
هر گاه صداى اذان را شنيدى ـ گرچه در مستراح باشى ـ فرازهاى اذان را با مؤذّن تكرار كن و ياد خداوند را در هر حال فراموش نكن. چون به ياد خدا بودن براى انسان در هر حالتى كه باشد نيكو و پسنديده است.
امام عليه السلام فرمود: موقعى كه خداوند با موسى عليه السلام تكلّم مى فرمود، موسى عليه السلام عرض كرد: پروردگارا! آيا تو از من دور هستى تا صدايت بزنم؟ يا نزديك هستى تا با تو نجوا كنم؟
خداوند به او خطاب كرد: اى موسى! من هم نشين كسى هستم كه به ياد من باشد.
حضرت موسى عليه السلام عرض كرد: پروردگارا! گاهى من در حالى هستم كه تو را بزرگ تر از آن مى دانم كه در آن حال ذكر تو را بگويم.
خداوند به موسى خطاب كرد: اى موسى! مرا در هر حالى كه هستى ياد كن.
و نيز آن حضرت فرموده است:
لا بأس بذكر اللّه وأنت تبول، فإنّ ذكر اللّه عزوجلّ حسن على كلّ حال، فلا تسأم من ذكر اللّه.8
اما ذاكر بودن شرايط و آدابى دارد، ياد خدا بايد به طورى باشد كه به دنبال آن خدا او را ياد كند كه فرمود:
(فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ)؛9
مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.
طورى باشد كه به دنبال اطمينان و آرامش بوده باشد، كه فرمود:
(أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)؛10
آگاه باشيد كه با ياد خدا دل ها آرامش مى گيرد.
چه آثارى براى هر يك از اذكار وجود دارد؟
آيا واقعاً مراد از دائم الذكر بودن يعنى ائمّه عليهم السلام دائماً «سبحان اللّه والحمد للّه» مى گفتند؟ يا آن بزرگواران لحظه اى و كمتر از آن و در هيچ حالى از احوال، از خداوند متعال غافل نبودند؟
به راستى آيا مى شود انسانِ ساكت، ذاكر خدا باشد؟
آيا مى شود انسان حتى وقتى حرف هاى ديگرى مى زند ذاكر خداوند متعال باشد؟
آيا مى شود انسان در حين اشتغال به كارى از كارهاى دنيا، ذاكر خداوند متعال باشد؟
آرى، مى شود؛ امّا براى چه انسان هايى؟
انسان هايى كه حقيقتاً ذاكر هستند؛ يعنى يك لحظه از خداوند متعال غافل نيستند و در همه احوال، ذاكر هستند. پس مصداق تام «ذكر اللّه حسنٌ على كلّ حال» همان بزرگواران هستند. در اين موقع است كه چنين انسانى از خداوند متعال جدا نخواهد بود. خداوند در حديث قدسى مى فرمايد:
أنا جليس من ذكرني؛11
من هم نشين كسى هستم كه ذاكر من است.
اصلاً كسى كه هرگز از خداوند متعال غافل نباشد در محضر خدا است، مگر مى شود كسى در محضر خدا باشد و از او جدا باشد؟
تمام وجود ائمّه عليهم السلام، سكوتشان، نطقشان، انصرافشان به امور عادى و همه احوالشان ذكر خداوند متعال است. چرا؟ چون از خدا غفلت ندارند.
ذكر به معناى عدم غفلت است، از اين رو در ظاهر و در باطن على الدوام ذاكرند و هميشه با او هستند.
اين است كه راوى مى گويد:
قال لي أبو عبداللّه عليه السلام: ألا اُحدّثك بأشدّ ما فرض اللّه عزوجلّ على خلقه؟
قلت: بلى.
قال: إنصاف الناس من نفسك ومؤاساتك لأخيك وذكر اللّه في كلّ موطن. أما إنّي لا أقول: سبحان اللّه والحمد للّه ولا إله إلاّ اللّه واللّه اكبر، وإنْ كان هذا من ذلك، ولكن ذكر اللّه في كلّ موطن إذا هجمت على طاعة أو معصية.12
آن چه كه مهم است اين كه ذكر در وجود انسان اثر كند و سازنده باشد، به طورى كه در پيشامدها ـ چه خدايى و چه شيطانى ـ انسان به ياد خدا باشد، امّا در كارى كه اطاعت خدا است، كار را بى درنگ براى خدا انجام دهد، و امّا در كارى كه معصيت است خدا را ببيند و از شيطان اطاعت نكند.
و هم چنين است اگر انسان به طور ناگهانى بر سر دو راهى قرار گيرد كه يك راه اطاعت خدا و راه ديگر اطاعت شيطان است، همانا نجات بخش او ياد خدا خواهد بود.
اصولاً، چه وقت شيطان با انسان سر و كار پيدا كرده و در او طمع مى نمايد؟ آن گاه كه انسان از خدا غافل شود و جليس ـ هم نشين ـ او نباشد، غفلت از خدا مساوى است با هم نشينى شيطان و افتادن در دام او، و اين است معناى آيه مباركه:
(وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطانًا فَهُوَ لَهُ قَرينٌ)؛13
و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را به او چيره مى سازيم، پس همواره قرين و همراه او خواهد بود.
اساساً تمام سعى شيطان همين است كه انسان، از ياد خدا غفلت كند كه فرمود:
(اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ)؛14
شيطان بر آنان مسلّط شده و براى همين ياد خدا را از خاطر آن ها برده است.
ائمّه عليهم السلام به تمام معنا دائم الذكر هستند؛ هم در «دوام» و هم در «ذكر»، و هيچ كس در مرتبه آن ها نبوده، و هر كه به مرتبه اى در اين راه رسيده به تبعيّت از ايشان بوده، زيرا حقيقت ذكر نزد آن هاست؛ بلكه ذكرِ آن ها ذكر خدا است كه حضرت امام صادق عليه السلام فرمود:
ما اجتمع في مجلس قوم لم يذكروا اللّه عزوجل ولم يذكرونا إلاّ كان ذلك المجلس حسرةً عليهم يوم القيامة.
ثمّ قال: قال أبو جعفر عليه السّلام: إنّ ذكرنا من ذكر اللّه وذكر عدوّنا من ذكر الشيطان.15
حال ملاحظه كنيد، پيروى از اهل بيت انسان را به كجا مى رساند و عاقبت امر پيروان مكتب هاى ديگر چيست؟
در حديث صحيح؛ بلكه متواتر پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله مى فرمايند:
مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلّف عنها هلك؛16
مثل اهل بيت من در ميان شما، هم چون كشتى نوح است، هر كه بر آن سوار شد نجات يافت و هر كه از آن باز ماند، هلاك گرديد.
ما مى خواهيم تابع اهل بيت عليهم السلام و در مكتب ايشان و همراهشان باشيم، نه با كسانى كه حلقه ذكر تشكيل مى دهند و افراد خاص در زمان و مكان خاص با ذكر خاص دور هم جمع مى شوند و با فسق و فجور ذكر مى گويند، اين كجا و آن كجا؟
1 . مجمع البحرين: 2 / 98.
2 . المفردات فى غريب القرآن: 179.
3 . سوره احزاب (33): آيه 41.
4 . سوره آل عمران (3): آيه 191.
5 . سوره اعراف (7): آيه 205.
6 . سوره انسان (76): آيه 25.
7 . علل الشرائع: 1 / 284، حديث 1، بحار الأنوار: 81 / 175، حديث 6.
8 . الكافى: 2 / 497، حديث 6.
9 . سوره بقره (2): آيه 152.
10 . سوره رعد (13): آيه 28.
11 . منابع اين حديث گذشت.
12 . معاني الأخبار: 193، حديث 3، بحار الأنوار: 90 / 154 و 155، حديث 17.
13 . سوره زخرف (43): آيه 36.
14 . سوره مجادله (58): آيه 19.
15 . الكافى: 2 / 496، حديث 2.
16 . ر.ك: جلد يكم، صفحه 435 از همين كتاب.