آن گاه كه خداوند متعال مقامات و منازلى را به ائمّه اطهار عليهم السلام عنايت مى كند؛ اين فراز نقش ائمّه عليهم السلام را در برابر اين همه مقامات با «فاء» تفريع بيان مى نمايد. در اين فراز در دو جهت اساسى بايد بحث بشود.
1 . مدلول كلّى فراز.
2 . نكاتى كه در هر يك از جمله ها وجود دارد.
همه مقاماتى كه از ناحيه خداوند متعال به ائمّه اطهار عليهم السلام عنايت شده افعالى است كه به خداوند متعال مستند است؛ مانند «اجتباكم، اختاركم، اصطفاكم وهداكم و...».
اين ها مقامات جليله و مناصب عظيمه اى است كه خدا به ائمّه اطهار عليهم السلام عنايت كرده است، آن بزرگواران در مقابل اين مقامات چه كارى بايد انجام دهند و چه كار كردند؟
اصولاً اگر به افراد بشر مقامى داده شود چه مى كنند؟ و اگر كسى داراى يك مقام دنيوى بشود چه حالى پيدا مى كند؟!! خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:
(كَلاّ إِنَّ اْلإِنْسانَ لَيَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى)؛1
هرگز چنين نيست كه انسان حق شناس باشد و مسلّماً موقعى كه خود را بى نياز ببيند سركشى مى كند.
طبع انسان چنين است كه اگر چيزى پيدا كرد، به جايى رسيد و مقامى به او داده شد، طغيان مى كند. طغيان داراى مراتب است:
1 . انسان طغيان گر، غرور پيدا مى كند.
2 . مرتبه بالاتر اين است كه انسان طغيان گر خود را از ولىّ نعمتش مستغنى مى بيند.
3 . مرتبه بالاتر اين كه چنين انسانى خودش را در عرض ولىّ نعمتش مى بيند.
4 . گاهى كار طغيان گر به جايى مى رسد كه اصلاً ولىّ نعمت را از بين مى برد و عليه او قيام مى كند.
ائمّه اطهار عليهم السلام بشرند، امّا با ديگر افراد بشر تفاوت دارند. خداوند متعال اين همه مقامات و منازل به آنان عنايت فرمود كه رسيدن به اين مقامات و نيل اين مناصب جز براى آن بزرگواران ميسّر نيست. وليكن حال ائمّه عليهم السلام با رسيدن به اين مقامات نه تنها عوض نشده؛ بلكه به هر نحوى كه تصور بشود و به همه انواع و اقسام در برابر خداوند متعال كوچكى، خضوع و خشوع كردند.
گويى يك تعاملى دو طرفه بين خدا و ائمّه عليهم السلام هست كه هر چه از آن طرف توجّه، مقام و عنايت بيشتر شده از اين طرف تذلّل و تخشّع بيشتر بوده و هر چه تذلّل بيشتر شده توجّه بيشتر بوده كه اين تعامل طرفينى است.
اين بود كه پيش تر با استفاده از روايات بيان شد كه ائمّه عليهم السلام به هر مرتبه و مقامى كه رسيده اند و نيز هر كسى كه در مكتب آنان تربيت يافته و به هر مرتبه اى رسيده، از طريق عبوديت بوده است.
اصولاً رابطه عبوديت و اطاعت بين عبد و مولا سه گونه است:
1 . گاهى عبادت و اطاعت بنده فقط در حدّى است كه از اوامر و نواهى مولا سرپيچى نمى كند.
اين حدّ از اطاعت و عبوديت خيلى خوب است و به تعبير ما چنين انسانى عامل به واجبات و تارك محرمات است.
2 . گاهى علاوه بر اطاعت از اوامر و نواهى مولا، كوشش دارد كه از مخالفت هايى كه مورد عفو قرار مى گيرد نيز اجتناب كند، كه البته رتبه اين عبد در عبوديت بالاتر و مقرب تر نزد مولا خواهد بود. اگر مخالفت بكند خدا عفو مى نمايد؛ ولى اين بنده در آن موارد نيز مخالفت نمى كند.
شايد اين مرتبه همان عدم ترك اولى باشد. چون ناگزير تكدّرى در خاطر مولا پيدا خواهد شد، گرچه عفو مى كند.
3 . گاهى انسان ـ علاوه بر اين دو اطاعت ـ به خاطر انس با مولا و شناخت از حالات او در اثر معاشرت با او به گونه اى مى شود كه نسبت به تمايلات و خواسته هاى مولا آگاه مى شود و آن ها را برآورده مى كند، هر چند امر و نهيى از مولا صادر نشده است.
براى تقريب مطلب مى گوييم: بيت مرجع تقليدى چند كارمند و خادم متعدد دارد، همه مورد محبّت او هستند، امّا يكى از آن ها نزد آقا مقرّب تر است. اين تقرّب در اثر آن است كه خادم، روحيّات آقا را شناخته و از تمايلات او آگاه شده، او مى داند كه در چه ساعتى چه چيزى مناسب حال ايشان مى باشد، آن شىء را حاضر مى نمايد، گرچه آقا اظهار نكرده است.
ائمّه عليهم السلام نه فقط از اوامر و نواهى خداوند اطاعت مى كنند و نه فقط ترك اولى از آن ها سر نمى زند؛ بلكه هر كارى را كه موجب محبّت و رضاى خداوند متعال است؛ گرچه هيچ حكمى راجع به آن در كتاب و سنّت نباشد، انجام مى دهند و هر چه موجب سخط و خشم او مى شود، انجام نمى دهند. بنابراين ناگزير اينان از ديگر بندگان عزيزتر و مقرّب تر خواهند بود.
اما رابطه ائمّه با خداى تعالى براى ما قابل درك نيست و آن چه گفتيم براى تقريب مطلب به اذهان بود. ائمّه در اثر بندگى به جايى رسيدند كه فعل و ترك آن ها دليل اراده خدا گشته كه در فرازهاى زيارت جامعه و روايات بسيار به آن اشاره شده است كه قرآن مى فرمايد:
(بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ)؛2
فرشتگان بندگان شايسته خدا هستند * هرگز در سخن از او پيشى نمى گيرند و به فرمان او عمل مى كنند.
و در زيارت امام زمان مى گوييم: السلام عليك يا... دليل إرادته.3
و خلاصه: جامع بين همه جمله هاى اين فراز به الفاظ گوناگون خضوع و خشوع در برابر خدا و شكر مقامات و نعمت هاى الاهى است.
1 . سوره علق (96): آيات 6 و 7.
2 . سوره انبياء (21): آيه 26 و 27.
3 . الاحتجاج: 2 / 316، المزار، محمّد بن مشهدى: 569، بحار الأنوار: 53 / 171، حديث 5.