كوتاه سخن اين كه اين گونه با چنين مطلبى برخورد كردن و با اين حرف ها آن را نفى نمودن، صحيح نيست. اينك چند نكته درباره سند حديث كساء كه در عوالم العلوم آمده است نقل مى كنيم.
حديث كساء در عوالم العلوم اين گونه آمده است:
رأيت بخطِّ الشيخ الجليل السيّد هاشم، عن شيخه السيّد ماجد البحراني، عن الحسن بن زين الدين الشّهيد الثاني، عن شيخه المقدس الأردبيلي، عن شيخه علي بن عبدالعالي الكركي، عن الشيخ علي بن هلال الجزائري، عن الشيخ أحمد بن فهد الحلّي، عن الشيخ علي بن الخازن الحائري، عن الشيخ ضياء الدين علي بن الشّهيد الأوّل، عن أبيه، عن فخر المحققين، عن شيخه ووالده العلامة الحلّي، عن شيخه المحقق، ابن نما الحلّي، عن شيخه محمّد بن إدريس الحلّي، عن ابن حمزة الطوسي صاحب ثاقب المناقب، عن الشيخ الجليل محمّد بن شهرآشوب، عن الطبرسي صاحب الاحتجاج، عن شيخه الجليل الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسي، عن أبيه شيخ الطائفه، عن شيخه المفيد، عن شيخه ابن قولويه القمي، عن شيخه الكليني، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه إبراهيم بن هاشم، عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطي، عن قاسم بن يحيي الجلاّء الكوفي، عن أبي بصير، عن أبان بن تغلب البكري، عن جابر بن يزيد الجعفي، عن جابر بن عبداللّه الأنصاري، عن فاطمة الزهراء بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله.1
اشكال كننده مى گويد: تنها مستند سند مذكور گفته شيخ نور الدين عبداللّه بحرانى مؤلف عوالم العلوم است كه بر فرض ثبوت، مى گويد: من آن را به دست خط سيّد هاشم بحرانى ديدم.
سپس مى گويد: چه كسى ضامن صحّت تشخيص اوست كه آن خط ضرورتاً خط سيّد هاشم بحرانى بوده است؟! اين اشكال اول.
مگر مى شود اين طور اشكال نمود و چيزى را اين گونه نفى كرد؟!
شيخ عبداللّه بحرانى صاحب عوالم العلوم شهادت مى دهد كه اين دست خط سيّد هاشم بحرانى است، او ثقه مورد اعتماد است مى گويد: از خط سيد هاشم نقل مى كنم. اگر قرار باشد بر اين شهادت اعتماد نكنيم، پس همه نسخه هاى خطّى كه مورد شهادت بزرگان چون شيخ بهايى و مرحوم مجلسى و ديگران واقع شده، از كتاب هاى شيخ صدوق و ديگر كتاب ها و كتاب التبيان شيخ طوسى در تفسير همه زير سؤال مى رود.
الآن بخشى از التبيان شيخ طوسى در كتابخانه مرحوم آقاى مرعشى نجفى نگهدارى مى شود، اگر در آن خدشه بكنيم كه چه كسى گفته اين دست خط شيخ طوسى است، اصل كتاب شيخ طوسى زير سؤال مى رود. نمى شود اين طور خدشه وارد كرد؛ چرا كه سنگى روى سنگى قرار نمى گيرد. مگر وثاقت شهادت دهندگان را قبول نداشته باشيم، والعياذ باللّه.
اشكال دوم. اين سندى كه به سيد هاشم بحرانى منسوب است او اين حديث را در كتاب هاى خود از جمله تفسير البرهان و غاية المرام نياورده است. پس صحت ندارد(!!)
اشكال سوم. بسيارى از محدثان بزرگ شيعه هم چون شيخ كلينى، شيخ مفيد، شيخ طوسى، ابن شهرآشوب، طبرسى رحمهم اللّه در سلسله سند هستند و در كتاب هاى خود حديث كساء معروف را نياورده اند.
اگر مرحوم كلينى مثلاً حديث كساء را به اين متن در كتاب الكافى نياورده، پس بگوييم صحّت ندارد(!!) مگر مرحوم كلينى ملتزم بوده كه تمام علومش را در كتاب الكافى بياورد كه هر چه در غير الكافى از قول ايشان نقل شده باشد، دروغ باشد(!!)
بلكه بنابر مبناى متأخّرين تمام آن چه كه در الكافى و ديگر كتب اربعه آمده صحّتش معلوم نيست و بايد سند و دلالت آن ها بررسى شود. پس، نه صرف آوردن دليل صحّت است و نه نياوردن دليل عدم صحّت، آن چه مهم است اين كه ايشان از ثقه روايت كند و سلسله سند تا ايشان معتبر باشد.
و هم چنين است اگر شيخ مفيد، شيخ طوسى و علاّمه حلّى رحمهم اللّه در سلسله باشند؛ ولى در هيچ يك از كتاب هاى فقهى و اصولى و حديثى خود اين حديث را نياورده باشند.
مهم ترين مطلبى كه اشكال كننده دارد اين است كه مى گويد: متن حديث علاوه بر اين كه مخالف همه متن هاى معتبر است، سستى هايى نيز دارد كه بر اهل درنگ و دقّت پوشيده نيست.
به راستى آيا در نزد اهل درنگ و دقّت در متن حديث كساء كه در جلسات خوانده مى شود سستى وجود دارد؟!
به هر حال، در يك حديث يا زيارتنامه و يا يك دعا سه جور مى شود خدشه وارد نمود:
1 . خدشه در سند،
2 . خدشه در متن،
3 . خدشه در دلالت.
از اين رو ما همواره در هر بحث در رابطه با احاديث از سه جهت به طور كامل و متقن تحقيق مى نماييم. تا اين جا در سند حديث كساء بحث كرديم.
اكنون نوبت متن حديث است؛
در حديث اين گونه مى خوانيم:
ما خلقت سماءً مبنيّة ولا أرضاً مدحيّة ولا قمراً منيراً ولا شمساً مضيئةً ولا فَلكاً يَدور ولا بحراً يجري ولا فلكاً يسري إلاّ لاِجلكم ومحبّتكم...؛
من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين كشيده شده، نه ماه روشنى دهنده، نه خورشيد درخشنده، نه فلك دور زننده (كه سبب پيدايش شب و روز مى شود) نه درياى روان و نه كشتى را كه سير مى كند و مى گردد، مگر به خاطر شما و براى شما و دوستى شما اهل بيت پيامبرم.
راستى در كجاى اين فراز سستى وجود دارد؟
بيم آن مى رود كه اگر اين گونه اشكال ها فتح باب شود بسيارى از كتاب ها، روايات و متون ما در اصول كافى يا در ديگر كتاب ها زير سؤال برود؛ رواياتى در بصائر الدرجات درباره مقامات، منازل و شئونات اهل بيت عليهم السلام آمده، بنابراين گونه اشكال ها يا بايستى آن ها را منكر بشويم، يا اصل آن كتاب را. پس نمى شود اين طور فتح باب كرد و اين گونه مجمل حرف زد.
به هر حال، از نظر شرعى مى توان به خواندن حديث كساء موجود به مقتضاى اخبار «من بلغ» به قصد رجاء نظر داد و اين قرائت اجر دارد، و در صورت قول به قاعده تسامح در ادلّه سنن به طور رسمى مى توان به استحباب خواندن آن فتوا داد.
از طرف ديگر، عبارات آن بيان گر مقامات و منازلى براى اهل بيت عليهم السلام است و هر كدام از فرازهاى آن شاهد دارد و از نظر كتاب و سنّت قابل اثبات است.
از سوى ديگر، مردم اين حديث را مى خوانند و آثار آن را مى بينند و اين حديث آثار و بركاتى دارد كه در خارج براى ما محسوس است. اگر كسى اين امر را منكر شود گويى شفاعت يا اثر تربت سيّدالشهدا عليه السلام را انكار كرده است.
1 . شرح احقاق الحق: 2 / 554 و 555.