شفا یافتگان – 9
پير مرد مى گويد: (بيمارى من از يك سرماخوردگى ساده شروع شد; كمتر از 25 روز به قدرى حالم بد شد كه در بيمارستان شهيد مصطفى خمينى بسترى شدم. نمى توانستم غذا بخورم وپزشكان مرا به وسيله سِرم ودارو زنده نگه داشته بودند. روزى يكى از فاميل ها به عيادتم آمد. او وقتى رفت، ديدم كه سيدى بزرگوار وارد اتاق ما شد. اتاق سه تخته بود. آقا روبروى تخت من ايستاد وفرمود: چرا خوابيده ايد؟ گفتم: بيمار هستم. قبلا مريض نبوده ام. چند روزى است كه اين طور شده ام. آقا فرمود: فردا بيا جمكران! صبح، وقتى دكتر براى معاينه آمد، گفتم: نمى خواهم معاينه ام كنيد! گفت: مسئوليت دارد. گفتم: خودم به عهده مى گيرم. اگر بميرم، خودم مسئول خواهم بود، ولى من خوب شده ام. امام زمان (عليه السلام) مرا شفا داد. دكتر خنديد وبه شوخى گفت: امام زمان كه در چاه است.
پرستار خواست سِرم مرا وصل كند كه نگذاشتم. وقتى خانواده ام به ديدنم آمدند، گفتم: مرا حمام ببريد تا آماده رفتن به مسجد جمكران شوم! قربانى اى تهيه كردم وبه مسجد مشرف شدم. در بين راه مرتب توى سَرم مى زدم وآقا امام زمان (عليه السلام) را صدا مى كردم واز عنايت آن حضرت سپاسگزارى مى نمودم با اين كه مدتى بود كه گويى يك تكه سنگ در شكم داشتم وميل به غذا نداشتم، امّا اشتهايم خوب شده وانگار سنگ از بين رفته بود. البته هنوز كمى در غذا خوردن مشكل دارم كه اميدوارم امام زمان (عليه السلام) شفايم دهد).
منبع : شفا یافتگان
نویسنده : واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران