شفاى لال

شفاى لال
شفا یافتگان – 13

يكى از خدام حضرت رضا (عليه السلام) مى گويد: (براى كشيدن دندان، پيش دكتر رفتم. دكتر گفت: غده اى كنار زبان شما است كه بايد عمل شود. من موافقت كردم، امّا پس از عمل، لال شدم وقادر به حرف زدن نبودم. همه چيز را روى كاغذ مى نوشتم وبا ديگران به اين وسيله ارتباط برقرار مى كردم. هر چه به دكتر مراجعه كردم، فايده اى نبخشيد. دكترها گفتند: رگ گويايى شما صدمه ديده است.
ناراحتى وبيمارى به من فشار آورد. براى معالجه به تهران رفتم. روزى در تهران به حضور آقاى علوى رسيدم كه فرمود: راهنمايى من به تو اين است كه چهل شب چهارشنبه به مسجد جمكران برويد. چون اگر شفايى باشد در آن جا است. تصميم جدى گرفتم. هر هفته از مشهد بليط هواپيما تهيه مى كردم وشبهاى سه شنبه به تهران مى رفتم وشب چهارشنبه به مسجد جمكران مشرّف مى شدم. در هفته سى وهشتم، بعد از خواندن نماز سر بر مهر گذاشتم وصلوات مى فرستادم. ناگهان حالتى به من دست داد كه ديدم همه جا روشن ونورانى شد وآقايى وارد شد كه عده زيادى دنبال ايشان بودند ومى گفتند كه اين آقا، حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) است. من ناراحت در گوشه اى ايستاده وبا خود مى انديشيدم كه نمى توانم به آقا سلام كند. آقا نزديك من آمد وفرمود: سلام كن!
به زبانم اشاره كردم كه لال هستم، وگرنه بى ادب نيستم كه سلام نكنم. حضرت، بار دوم فرمود: سلام كن! بلا فاصله زبانم باز شد وسلام كردم. در اين هنگام پرده ها كنار رفت وخود را در حال سجده ودر حال صلوات فرستادن ديدم. اين جريان را افرادى كه قبلا سلامتى مرا ديده وبعد لال شدن مرا نيز مشاهده كرده بودند وحالا نيز سلامتى مرا مى بينند، نزد حضرت آية اللّه العظمى گلپايگانى (رحمه الله) شهادت داده اند).

منبع : شفا یافتگان
نویسنده : واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن