1 علل نكوهش يك كارگزار خيانتكار
2 نكوهش از سوء استفاده در بيت المال
3 برخورد قاطع با خيانتكار
(نامه به يكى از فرمانداران كه در سال 38 هجرى طبق نقل خوئى يا 40 هجرى به نقل طبرى نوشته شده)
1 علل نكوهش يك كارگزار خيانتكار
پس از ياد خدا و درود همانا من تو را در امانت خود شركت دادم، و همراز خود گرفتم، و هيچ يك از افراد خاندانم براى يارى و مدد كارى، و امانت دارى، چون تو مورد اعتمادم نبود. آن هنگام كه ديدى روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گرديده، و امّت اختيار از دست داده، و پراكنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختى، و همراه با ديگرانى كه از او جدا شدند فاصله گرفتى، تو هماهنگ با ديگران دست از يارى اش كشيدى، و با ديگر خيانت كنندگان خيانت كردى. نه پسر عمويت را يارى كردى، و نه امانتها را رساندى. گويا تو در راه خدا جهاد نكردى و برهان روشنى از پروردگارت ندارى، و گويا براى تجاوز به دنياى اين مردم نيرنگ مى زدى، و هدف تو آن بود كه آنها را بفريبى و غنائم و ثروتهاى آنان را در اختيار گيرى، پس آنگاه كه فرصت خيانت يافتى شتابان حملهور شدى، و با تمام توان اموال بيت المال را كه سهم بيوه زنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنه اى كه گوسفند زخمى يا استخوان شكسته اى را مى ربايد، به يغما بردى، و آنها را به سوى حجاز با خاطرى آسوده، روانه كردى، بى آن كه در اين كار احساس گناهى داشته باشى.
2 نكوهش از سوء استفاده در بيت المال
دشمنت بى پدر باد، گويا ميراث پدر و مادرت را به خانه مىب رى سبحان اللّه
آيا به معاد ايمان ندارى و از حسابرسى دقيق قيامت نمى ترسى اى كسى كه در نزد ما از خردمندان بشمار مى آمدى، چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا كردى در حالى كه مى دانى حرام مى خورى و حرام مى نوشى چگونه با اموال يتيمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدان راه خدا، كنيزان مى خرى و با زنان ازدواج مى كنى كه خدا اين اموال را به آنان وا گذاشته، و اين شهرها را به دست ايشان امن فرموده است
3 برخورد قاطع با خيانتكار
پس از خدا بترس، و اموال آنان را باز گردان، و اگر چنين نكنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم، تو را كيفر خواهم كرد، كه نزد خدا عذر خواه من باشد، و با شمشيرى تو را مى زنم كه به هر كس زدم وارد دوزخ گرديد. سوگند به خدا اگر حسن و حسين چنان مى كردند كه تو انجام دادى، از من روى خوش نمى ديدند و به آرزو نمى رسيدند تا آن كه حق را از آنان باز پس ستانم، و باطلى را كه به دستم پديد آمده نابود سازم. به پروردگار جهانيان سوگند، اگر آنچه كه تو از اموال مسلمانان به نا حق بردى، بر من حلال بود، خشنود نبودم كه آن را ميراث باز ماندگانم قرار دهم، پس دست نگهدار و انديشه نما، فكر كن كه به پايان زندگى رسيده اى، و در زير خاكها پنهان شده، و اعمال تو را بر تو عرضه داشتند، آنجا كه ستمكار با حسرت فرياد مى زند، و تباه كننده عمر و فرصتها، آرزوى بازگشت دارد امّا «راه فرار و چاره مسدود است».