باب عدم جواز اميد و آرزو داشتن به غير خدا

بخشی از کتاب جهاد با نفس شیخ حر عاملی با ترجمه علی افراسیابی – قسمت 12
حديث :
102 - عن ابى عبدالله عليه السلام : انه قرا فى بعض الكتب ان الله تبارك و تعالى يقول : و عزتى و جلالى و مجدى و ارتفاعى على عرشى لاقطعن كل مومل من الناس غيرى بالياس و لاكسونه ثوب المذله عند الناس ‍ و لانحينه من قربى و لابعدنه من فضلى . ايومل غيرى فى الشدائد و الشدائد بيدى و يرجو غيرى و يقرع بالفكر باب غيرى و بيدى مفاتيح الابواب و هى مغلقه و بابى مفتوح لمن دعانى ؟ فمن ذا الذى املنى لنائبه فقطعته دونها؟ و من الذى رجانى لعظيمه فقطعت رجاءه منى ؟ جعلت آمال عبادى عندى محفوظه فلم يرضوا بحفظى و ملات سماواتى ممن لايمل من تسبيحى و امرتهم ان لايغلقوا الابواب بينى و بين عبادى فلم يثقوا بقولى الم يعلم من طرقته نائبه من نوائبى انه لا يملك كشفها احد غيرى الا من بعد اذنى ؟ فما لى اراه لاهيا عنى ؟ اعطيته بجودى ما لم يسالنى ثم انتزعته عنه فلم يسالنى رده و سال غيرى . افترانى ابدا بالعطاء قبل المساله ثم اسال فلا اجيب سائلى ؟ ابخيل انا فيبخلنى عبدى ؟ او ليس الجود و الكرم لى ؟ او ليس العفو و الرحمه بيدى ؟ او ليس انا محل الامال ؟ فمن يقطعها دونى ؟ افلا يخشى الموملون انن يوملوا غيرى ؟ فلو ان اهل سماواتى و اهل ارضى املوا جميعا ثم اعطيت كل واجد منهم مثل ما امل الجميع ما انتقص من ملكى عضو ذره و كيف ينقص ملك انا قيمه ؟ فيا بوسا للقانطين من رحمتى و يا بوسا لمن عصانى و لم يراقبنى .
ترجمه :
102 - از امام صادق عليه السلام روايت است كه حضرت در برخى از كتابها چنين خوانده است كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: سوگند به عزت و جلالم و بزرگوارى ام و بلندى من بر عرشم كه آرزوى هر كه را چشم آرزويش به مردم است با نوميد نمودنش قطع مى كنم و در نزد مردمان جامه ذلت بر او مى پوشانم و او را از نزديكى خودم به كنار مى زنم و از فضل خود او را دور مى كنم . آيا در سختى ها چشم آرزويش به غير من دوخته مى شود در حالى كه سختى ها به دست من است و آيا به غير من اميد دارد و با فكر خود در غير مرا مى كوبد در حالى كه كليد درهاى بسته به دست من است و درگاه من به روى هر كه مرا بخواند باز است ؟ پس كيست كه در حادثه اى چشم آرزويش به من دوخته بوده و من او را از آرزويش جدا كرده ام ؟ و كيست آنكه در بلاى سختى به من اميد بسته و من اميدش را از خود بريده ام ؟ من آرزوهاى بندگانم را در نزد خود نگه داشته ام و آنان به نگهدارى من راضى نيستند و آسمانهايم را از فرشتگانى كه تسبيح من خسته نمى شوند پر كرده ام و به آنان امر كرده ام كه درهاى بين من و بندگانم را نبندند با اين وجود بندگانم به گفتار من اعتماد نمى كنند.
آيا كسى كه مصيبتى از از مصائب من بر او وارد شده نمى داند كه هيچ كس ‍ غير من نمى تواند آن را بر طرف كند مگر بعد از اينكه من اجازه دهم ؟
پس چه شده است كه او را مى بينم كه از من غافل گشته است ؟ با جود و بخشش خودم چيزى را كه از من درخواست نكرده است به او عطا كرده ام سپس آن را از او گرفته ام پس او بازگشت آن را از من نخواسته و از غير من آن را درخواست مى كند، آيا در مورد من مى پندارى كه منى كه پيش از درخواست عطا مى كنم اگر از من درخواست شود سائل خود را اجابت نمى كنم ؟ آيا من بخيل هستم كه بنده ام مرا بخيل پندارد؟ آيا جود و كرم از آن من نيست ؟ آيا عفو و رحمت به دست من نيست ؟ آيا من محل (برآورده شدن ) آرزوها نيستم ؟ پس چه كسى به جز من آرزوها را قطع مى كند؟ آيا من محل (برآورده شدن ) آرزوها نيستم ؟ پس چه كسى به جز من آرزوها را قطع مى كند؟ آيا آرزو كنندگان از اينكه به غير من چشم آرزو بسته اند نمى ترسند؟ پس اگر همه اهل آسمانها و زمين من آرزو كنند و من آرزوى همه را برآورده سازم از ملك من به اندازه ذره اى كم نمى شو و چگونه ملكى كه من متولى و متصدى آن هستم كم مى شود؟ پس اى تيره بختى باد بر نوميدان از رحمت من و اى تيره بختى باد بر كسى كه مرا عصيان كند و مراقبت من نباشد.
حديث :
103 - عن ابى عبدالله عليه السلام فى قول الله عزوجل : (و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون ) قال : هو قول الرجل لو لا فلان لهلكت و لو لا فلان ما اصبت كذا و كذا و لو لا فلان لضاع عيالى الاترى انه قد جعل لله شريكا فى ملكه يرزقه و يدفع عنه قلت : فيقول ما ذا؟ يقول : لو لا ان من الله على بفلان لهلكت قال : نعم لا باس بهذا او نحوه .
ترجمه :
103 - از امام صادق عليه السلام در مورد قول خداى عزوجل (و اكثر آنان به خداوند ايمان نمى آورند جز اينكه مشركند) (60) روايت است كه فرمود: مشرك بودن مومن به اين است كه مردى بگويد: اگر فلانى نبود من هلاك مى شدم و اگر فلانى نبود به چنين و چنان نمى رسيدم و اگر فلانى نبود خانواده ام تلف مى شد. آيا در اين سخنان نمى نگرى كه براى خداوند شريك قرار داده است شريكى كه به او روزى مى دهد و از او دفع بلا مى كند - رواى مى گويد: - عرض كردم : پس چه بگويد؟ آيا بگويد: اگر خداوند به واسطه فلانى بر من منت نمى نهاد هلاك مى شدم ؟ حضرت فرمود: آرى باكى نيست اگر اينگونه يا شبيه آن را بگويد.

پی نوشت ها
60-يوسف / 106.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن