باب سوم: در مذمت دنيا

قال :

عـجـبـا عـجـبـا لغفله الانسان  
  قطع الحيوه بذله و هوان
فـكـرت فـى الدنـيـا فـكـانـت منزلا  
  عندى كبعض منازل الركبان
مـجـرى جميع الخلق فيها واحد  
  فكثيرها و قليلها سيان
ابغى الكثير الى الكثير مضاعفا  
  و لوا قتصرت على القليل كفانى
لله درالوارثـين كاننى  
  باخصهم متبرم بمكانى
قـلقـا تـجهزنى الى دارالبلا  
  متحسرا لكرامتى بهوان
مـتـبريا حتى اذا نشر الثرى  
  فوقى طوى كشحا على هجرانى

شـاعـر چنين مى گويد: عجب است از غفلت انسان تا چه اندازه در غفلت است كه زندگى را با ذلت و پستى طى مى كند. من وقـتى درباره دنيا فكر كردم آن را مانند بعضى از منزلهاى سـواران رهـگـذر يافتم . راه عبور تمام خلق در آن يكى بيش نيست ، يعنى تولد و مردن . پس بسيار و كم آن يكسان است ، يعنى چه بسيار لوازم دنيا را داشته باشد و چه مختصر همه از يك راه مى روند و امتيازى در كار نيست . من در اين دنيا طلب زيادتى مى كنم و هر چه به دست مى آورم باز دو برابر آن را مى خواهم . و هرگاه به جزئى از ما يحتاج اكتفاء مى كردم هـر آيـنه مرا كفايت مى كرد. گوارا باد وارثين را كه گويا مـن مخصوص آنها جمع آورى مى كنم . اضطرابى در من يافت شـده كـه در ايـن دار بـلا مـرا وادار بـه جـمـع آورى كرده در حـالى كه خود را از كرامت و بزرگوارى به پستى انداخته ام . و در روز قـيـامت كسانى كه براى آنها جمع آورى كرده ام از من بيزارى مى جويند و دورى مى كنند.

و قال :

نل ما بذلك ان تنال  
  فانما تعطى و تسلب للّه
و اعـلم بـانـك غـافل  
  فى الغافلين و انت تطلب
و المشكلات كثيره  
  و الوقف عندالشك اصوب للّه
يبغى المهذب فى الامور  
  جميعها و من المهذب للّه

آنـچـه مـى خـواهى در دنيا به دست آور كه آنچه به تو داده انـد پس خواهند گرفت . و بدان به درستى كه تو يكى از افـراد غـافـل هـسـتـى كه در ميان غافلين گرفتار شده اى و مـرگ در طـلب تـو اسـت و مـشـكـلات زمانه بسيار است . و در مـوردى كـه يـقـين در صلاح آن ندارى توقف و صبر نيكوتر است ؛ چون شخص مى كوشد كه نيكو را پيدا كند در ميان همه و كيست كه نيكو باشد.
و روى انـه وجـد عـلى بـاب مـديـنـه يـابـن آدم غـاقـص الفـرصـه عـنـد امـكـانـهـا و كـل الامـور الى مـدبـرهـا و لا تـحـمـل عـلى نـفـسـك هـم يـوم لم ياءتك فانه ان يكن من اجلك يـاءتـى الله فيه برزقك و لا تكن عبره للناظرين و اسوه بـالمـغـروريـن فـى جـمـع المـال عـلى المـال فـكم من جامع لبعل حليلته و تقتير المرء على نفسه توفير لخزانه غيره .
نـقـل شـده كـه بـر دروازه شـهـرى اين كلمات يافته شد: اى پـسـر آدم هـرگـاه امـكان پيدا كردى به قرص نانى به آن اكتفا كن . و امور را به مدبران واگذار. و امروز غم فردا را نـداشـتـه بـاش . اگـر فـردا از عـمـر تـو بـاشـد خـداونـد مـتـعـال روزى تـو را خـواهـد رسـاند. و خود را عبرت ديگران قـرارمـده و روش ‍ مـغـروريـن را در پـيـش نـگـيـر كـه امـوال را بـالاى يـكـديـگـر جمع آورى كنى . پس ‍ چه بسيار كـسـانـى كـه جـمـع مى كنند براى شوهر زن خود كه بعد از مـرگ او بـه شـوهـر رود و آن اموال در اختيار آن شوهر قرار داده شـود. و هـر كس بر خود در امر معيشت سخت گيرى كند او خزانه مال ديگرى را پر كرده است .
و قـال الخـليـل . انـما يجمع المرء المال لاحد ثلثه كلهم اعدائه اما زوج امـرءتـه او زوجـة ابـنـه او زوج بـنـتـه فـمـال المـرء لهـؤ لاء ان تـركـه فـالعـاقـل الناصح لنفسه الذى ياخذه معه زادا لآخرته و لا يؤ ثر هولاء على نفسه .
شعر:

يـا جـاهلا لا هيا والد هر يومقه  
  مفكرا اى باب عنه يغلقه
جـمـعـت مـا لا فـقـل لى هـل جـمـعـت له  
  يـا غافل القلب اياما تفرقه

خـليـل بـن احـمـد كـه يـكى از اوتاد خود بوده گفته : شخص مـال را بـراى يكى از سه نفر جمع مى كند كه هر سه دشمن او هـسـتـنـد: يـا بـراى شـوهـر زنـش يا زن پسرش يا شوهر دخـتـرش ، كـه اگـر شـخص مالى بعد از خود بگذارد براى ايـنـهـا اسـت . پس آن كس كه عاقل باشد و خير خواه نفس خود بـاشـد مـال خـود را تـوشـه آخـرت خـود قـرار مـى دهد و اين دشـمـنان را بر خود مقدم نمى دارد. اى كسى كه جمع مى كنى در حـال غـفلت و روزگار در كمين تو است كه از چه راهى در بـه روى تـو بـندد.اى غافل مالهايى كه جمع كرده اى بگو ببينم آيا وقت خرج كردن آن را هم جمع كرده اى يعنى آيا مى دانى كه اين قدر عمردارى كه آن را به مصرف برسانى .
و لابى العتاهيه

اصـبـحـت و الله فـى مـضـيـق  
  هل من دليل الى الطريق
اف الدنـيـا تـلاعـبت بى  
  تلاعب الموج بالغريق

ابـى العـتـاهـيـه گـفـتـه اسـت : بـه خـدا مـن در تـنـگناى دنيا گرفتار شده ام آيا راهنمايى هست كه مرا براى نجات از كيد و مـكـرهـاى دنـيـا راهـنمايى نمايد. اف باد بر دنيا كه با من بـازى مـى كـند هم چنان كه موج دريا با آدم غرق شده بازى مى كند.
و قال ايضا:

نظرت الى الدنيا بعين مريضه  
  و فكره مغرقه و تدبير جاهل
فـقـلت هى الدنيا التى ليس مثلها  
  و نافست منها فى غرور و باطل
وضـعـيـت احقابا اما هى طويله  
  بلذات ايام قصار قلائل

بـاز مـى گـويـد بـه دنيا نظر كردم با چشم مريض و فكر كـوتـاه و تـدبـيـر جـاهـلانـه پس گفتم اين دنيايى است كه مـثـل آن نـيـسـت و از او در حـال غـرور و بـاطـل عـبـور كردم و مدتهاى طولانى عمر خود را بالذتهاى روزهاى كوتاه و كم ضايع كردم .
و قال :

و ان امـرء دنـيـا اكـبـر هـمـه  
  لمـسـتـمـسـك مـنـهـا بحبل غرور

مى گويد: كسى كه دنيا را بزرگترين هم خود قرار دهد هر آينه چنگ زده و ريسمان سست بى اعتبارى را گرفته كه با كوچكترين حركتى در پرتگاه نيستى خواهد رفت .
و قال آخر:

طلبتك يا دنيا فاعذرت الطلب  
  و ما نلت الا الهم و الغم و النصب
و اسـرعـت فـى ذنـبـى و لم اقـض حسرتى  
  و لم ارحظا كالقنوع لا هله
و ان يـجـمـل الانـسـان مـا عـاش فى الطلب  
  هربت بذنبى منك ان تقع الهرب

اى دنيا تو را طلبيدم و نهايت كوشش خود را در اين راه انجام دادم ليكن بجز هم و غم و زحمت چيز ديگرى به من نرسيده در گـنـاه خـود سـرعـت و حسرت خود را به پايان نبردم پس از گـنـاه خـود فـرار كـردم بسوى تو اگر فرار واقع شود و نـديـدم حـظ و بـهره مانند قناعت بر اهلش و اين كه انسان تا زنده است در طلب دنيا قانع باشد و حرص نداشته باشد.
و قـال رسـول صـلى الله عـليه و آله : لا تخالفوا على الله فى امـره فـقـالوا و مـا ذاك يـا رسـول الله قال تسعون فى عمران دار قد قضى الله خرابها.
پـيـغـمـبـر صلى الله عليه و آله فرمود: در امر خدا مخالفت نـكـنـيـد و بـر خـلاف رفـتـار نـنـمـايـيـد! عـرض كـردند: يا رسـول الله مراد از اين فرمايش چيست فرمود: شما سعى مى كـنـيـد در آبـاد و مـعـمـور كـردن خـانـه اى كـه خـداى متعال حكم به خرابى آن نموده است .
و كـان عـلى بـن الحـسـيـن زيـن العـابـديـن عليهما السلام يتمثل بهذه و يقول :

و مـن يـصـحـب الدنـيـا يـكـن مـثـل قـابـض  
  على الماء جاثية فروج الاصابع


و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : ان الله تـعالى جـعـل الدنـيـا دار بـلوى و الاخـرة دار عـقـبـى فـجـعـل بـلوى الدنـيـا لثواب الآخرة سببا و ثواب الآخرة من بـلوى الدنيا عوضا فياءخذ ليعطى و يبتلى ليجزى و انها سـريـعـة الزوال و شـكـبـة الانـتـقـال فاحذروا حلاوة رضاعها لمـرارة فـطـامـهـا و اهـجـروا لذيـذ عـاجـلهـا لكـرامة آجلها و لا تواصلوها و قد قضى الله اجتنابها و لا تسعوا فى عمرانها و قـد قـضـى الله خـرابـهـا فـتـكـونـوا بسخطه متعرضين و لعقوبته مستحقين .
و قال الشاعر:

الدار دار نـوائب و مـصـائب  
  و فجيعه باحبه و حيائب
ما ينقضى رزئى بفرقه صاحب  
  الا اصبت بفرقه من صاحب
فـاذا مـضى الالاف عنك تظنه  
  و المونسون فانت اول ذاهب

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: به تحقيق خداى تعالى دنيا را دار محنت و بلا قرار داده و آخرت را دار عقوبت و جـزا قـرار داده . پس بلاهاى دنيا را سبب جزاى آخرت قرار داده و ثـواب آخـرت را عـوض بـلاى دنـيـا. پس چيزهايى كه بـنـده در دنـيـا بـه آن دلبـستگى دارد از او مى گيرد تا در آخـرت نعمت باقيه به او عطا فرمايد. و در اينجا او را مبتلا مـى كـنـد تـا آنـجـا بـه او جـزا دهد. و دنيا زود گذر و شبكه انتقال است ، يعنى با بلاها و ناراحتيها. اينها در دام مى افتند ليـكـن نـتـيـجـه اش ايـن اسـت كـه بـه آن عـالم انـتـقـال پـيدا مى كند. و دنيا به منزله مادر شيردهى است كه به فرزندان خود شير مى دهد. و اين شير او گرچه شيرين است ولى به تلخى باز گرفتن نمى ارزد. لذا مى فرمايد دورى كـنيد از شيرينى شير خوارگى به خاطر تلخى باز گـرفـتـن آن و دورى كـنـيـد از ايـن لذت مـوجـود به خاطر آن سـخـتى ها كه در انتظار شماست . و خدا حكم فرموده است كه از دنـيـا دورى كـنـيد و اجتناب نماييد. پس شما خود را به او نـچـسـبانيد و مانند يار عزيز او را در آغوش نگيريد و سعى در عـمـران و آبـادانـى آن نـكـنـيـد و حـال آن كـه مـشيت حق تعالى قرار گرفته در عاقبت كار به خـرابى آن . پس هرگاه شما در عمران او كوشش كرديد خود را متعرض غضب خدا نموده ايد و مستحق عقوبت او گرديده ايد. و مضمون شعر شاعر اين است .
ايـن خـانـه خـانـه بـلاهـا و مـصيبتهاست و جاى مبتلا شدن به فـراق دوستان است . هنوز ابتلاى من به فراق دوستى تمام نـشـده كـه مـبـتـلا بـه فـراق دوست ديگر مى گردم . و اگر هـزارها سال با دوستان انس داشته باشى عاقبت جدايى است و تو اول كسى هستى كه از آنها جدا مى شوى .

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه ، آدرس ایمیل خود را وارد نمایید توجه: لطفا پس از عضویت، با مراجعه به ایمیل خود، عضویتتان را تایید کنید

 

اوقات شرعی

کتاب ماه

کتاب جهاد با نفسعنوان کتاب: جهاد با نفس (كتاب جهاد النفس وسائل الشيعه)

نويسنده:حر عاملي

مترجم:افراسيابي علي

تاریخ نشر: 1386

محل نشر / ناشر: قم / قلم