پـس از آن كـه دانستى دوستى را كه براى خود انتخاب مى كنى , و رفيقى را كه براى همنشينى و هـمـدمى برمى گزينى بايد از چه صفاتى برخوردار باشد, و دريافتى كسى كه دوستى و برادرى او واجـب و رفاقت او نيكو و پسنديده است تنها آن انسان شايسته وپرهيزگارى است كه از محرمات الـهـى دورى ورزد و طـاعات او را به كار بندد و به اخلاق پسنديده و اعمال نيك آراسته باشد - و چـقـدر ايـن گـونـه افراد در اين روزگار اندكند - ازاين رو بر توست كه در يافتن چنين دوستى حـريـص بـاشـى و هـنگامى كه او را به دست آوردى آغوش خود را برايش بگشايى و او را نسبت به خـودت در بـرترين موقعيتها قراردهى .
روايت شده كه مردى در بصره نزد اميرمؤمنان (ع ) رفت و گـفـت : اى امـيرمؤمنان ! مارا از دوستان آگاه كن , آن حضرت پاسخ داد: دوستان دو دسته اند: دسته اى مورد اعتماد,و دسته اى خنده رو و ظاهر فريبند.
امـا دسـتـه اى كـه مـورد وثوق اند , مانند دست و بال و خانواده و مال مى باشند .
بارى , اگر به اين دوست خود اعتماد دارى مال و توان خود را در راه او صرف كن , با هركس دوست است دوست و با هـركس دشمن است دشمن باش , راز او را مكتوم بدار, او را يارى وخوبيهايش را ظاهر كن .
و بدان اى پرسش كننده كه اين گونه دوستان از كبريت احمركميابترند.
امـا دوسـتان خنده رو: از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, اين را از آنها قطع مكن و بيش از اين از وجـدان آنها چيزى مخواه , و به مقدارى كه با تو گشاده رويى و شيرين زبانى مى كنند با آنها رفتار كن ((159)) .
شاعر ابيات جالب زير را در اين باره گفته است :
الاخلاء في الرخاء كثير ----- و اذاما بلوت كانوا قليلا
فاذا ما صحبت خلاحفيظا ----- راعيا للاخاء برا وصولا ((160))
فتمسك بحبله ابدالدهر ----- و اكرم به اخا و خليلا ((161))
هر گاه به چنين دوست راستينى دست يافتى سعادت و نيكبختى تو تحقق يافته است زيرا اين امر از مـهمترين اسباب و بزرگترين عوامل خوشبختى است .
ابوعبداللّه امام صادق (ع ) به اين موضوع تـصـريح كرده و فرموده است : از نيكبختى آدمى است كه محل كار و تجارتش در شهرش باشد .
و فرزندانى داشته باشد كه از آنها كمك بگيرد, و داراى دوستانى شايسته و خانه اى وسيع و گشاده و همسرى زيبا و صالحه باشد كه هر موقع به او بنگرد شاد شود. ((162)) اى بـرادر مـسـلـمان بايد بدانى كه دوستانت را حقوقى است كه بايد مراعات و دوستى راحدودى اسـت كـه بـايـد از آن تجاوز نكنى و گرنه رشته دوستى را در معرض بريدن و پيوندبرادرى را در آستانه گسستن قرار داده اى و اين گناهى بزرگ است كه عقل سليم آن رااجازه نمى دهد, و شرع مـقدس آن را تاييد نمى كند تا آن جا كه امام صادق (ع ) فرموده است : چقدر زشت است براى آدمى كـه دوستش حق او را رعايت كند و وى حق دوستش را مراعات نكند ((163)) ونيز فرموده است : كـسـى كـه دين خدا را بزرگ مى شمارد حقوق برادران را بزرگ مى داند. ((164)) امام كاظم (ع ) فـرموده است : حق دوست خود را به اطمينان رابطه اى كه ميان تو و اوست ضايع مكن چه آن كه حـقـش راضـايـع كـرده اى دوست تو نيست , و نبايد دوست تو بر بريدن از تو قويتر از تو بر پيوند با اوباشد.. ((165)) اوامـر مـتـواتر و مؤكدى از پيامبر خدا(ص ) وائمه اهل بيت (ع ) در دست است كه انسان را به حسن مـعـاشـرت و پـرهيز از كوتاهى در اداى حقوق آن و اظهار دوستى با مردم و نيكى واحسان به آنها تشويق مى كند.
پـيـامـبر خدا(ص ) فرموده است : رفتار خود را با كسى كه با تو معاشرت دارد نيكو كن تامسلمان باشى ((166)) .
نـيـز: پـروردگـارم مـرا بـه مـدارا بـا مـردم امـر كـرد, هـمان گونه كه به اداى واجبات مامور فرموده است ((167)) .
امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمـوده اسـت : هـمـان حـقـى را كـه تـو بر دوست خوددارى دوستت بر تودارد.. ((168)) ونـيـز: بـا مـردم هـمـان گـونـه مـعـاشـرت كـن كـه دوسـت دارى بـا تـو مـعـاشرت كنند تا عادل باشى ((169)) .
امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : كـسـى كـه مـصاحبتش با همنشينش و رفاقتش با همسفرش ومـعـاشـرتـش بـا مـعـاشـرش , و هـمـسـايـگيش با همسايه اش , و رفتارش با كسى كه نسبت به اوخـوشـرفـتـارى كـرده , و كـردارش بـا كـسـى كـه بـا او نان و نمك خورده است نيكو نباشد از مانيست ((170)) .
از امام رضا(ع ) پرسيدند: عقل چيست ؟
فرمود: تحمل غم , مدارا با دشمنان و سازگارى با دوستان است ((171)) .
اهـل بـيـت (ع ) بـه ايـن كـه مـردم را تـنـهـا بـه حـسـن معاشرت و حفظ حقوق آن تشويق كنند بسنده نكرده اند بلكه اين حقوق را بيان و حدود آن را روشن ساخته اند,و ما اى خواننده عزيزبرخى از اين احاديث را در پيش روى شما مى گذاريم آنها را بخوبى ملاحظه و با دقت وامعان نظر يكايك آنـهـا را بـررسـى كـن سپس بر آن شو كه خود به اتفاق ياران و دوستانت آنها را به طور درست به مـرحـلـه عـمل درآوريد .
تو بزودى چيزهايى شگفت انگيز خواهى ديد, و خواهى دانست كه تعاليم اهل بيت (ع ) داراى مقاصد بلند و معانى سترگ وهدفهاى بزرگ است : 1- پـيامبر خدا(ص ) فرموده است : مسلمان بر عهده برادر دينى خود سى حق دارد كه ازآنها پاك نـمـى شـود مگر آن كه آنها را ادا كند يا عفو شود .
اين كه : از لغزش او بگذرد, براشك او ترحم كند, عورتش را بپوشاند, از تقصيرش چشم پوشد, پوزش او را بپذيرد,بدگويى از او را رد كند, پيوسته او را انـدرز دهد, دوستى او را حفظ كند, ميثاق او رارعايت كند, در صورت بيمارى عيادتش كند, بر جنازه اش حاضر شود, دعوتش رااجابت كند, هديه اش را بپذيرد, بخشش او را تلافى كند, نعمتش را شـكـر گزارد, بخوبى ياريش كند, ناموسش را حفظ كند, حاجتش را انجام دهد, درخواستش را بـرآورد,عـطـسـه اش را يـرحـمـك اللّه بـگـويـد, گمشده اش را راهنمايى كند, سلامش را پاسخ گـويـد,گـفـتـارش را بـا او نـيـكو كند, دوست او را دوست بدارد و با او دشمنى نكند, او را چه مـظلوم باشد و چه ظالم يارى كند, يارى او در صورتى كه ظالم باشد اين است كه او را ازستمگرى بـازدارد, ويـارى او درصـورت مـظـلوميت آن است كه در گرفتن حقش به او كمك كند, او را به دشمن تسليم نكند,او را خوار نسازد آنچه را براى خود مى خواهد براى اوبخواهد, آنچه را براى خود نـاخـوش مى دارد براى او ناخوش بدارد .
سپس فرمود: اگريكى از شما از حقوق برادر دينى خود چيزى فروگذارد در روز قيامت از او مطالبه و به زيان وى درخواست او برآورده مى شود. ((172)) 2- نـيـز فرموده است : از براى مؤمن بر مؤمن هفت حق است كه خداوند آنها را واجب كرده است : در رويـاروى او را بزرگ بدارد, محبتش را در دل داشته باشد, در مالش با اومواسات كند, غيبتش را برخود حرام بداند, در بيمارى از او عيادت كند, جنازه اش راتشييع كند و پس از مردن جز نيكى درباره اش نگويد. ((173)) 3- امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست آدمى دوست نخواهد بود مگر آنگاه كه در سه چيز او را حفظ كند: در غياب او, در بدبختى او و ديگر در مرگ او. ((174)) 4- از امـام صـادق (ع ) از پـدرانش روايت شده است كه : اميرمؤمنان (ع ) با مردى ذمى همراه شد, ذمـى بـه آن حـضـرت گـفت : اى بنده خدا! قصد كجا دارى ؟
امام (ع ) پاسخ داد:قصد كوفه دارم .
هـنـگامى كه ذمى راه خود را كج كرد اميرمؤمنان (ع ) نيز راه را كج و او راهمراهى فرمود, ذمى به آن حضرت عرض كرد: آيا نگفتى كه اراده كوفه دارم ؟
امام (ع )فرمود: چرا, ذمى گفت : راه كوفه را رها كردى , امام (ع ) فرمود: مى دانم , ذمى گفت : با اين كه مى دانستى چرا با من راه را كج كردى ؟
امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمود: اين از كمال رفاقت است كه انسان رفيقش را به هنگامى كه از او جدا مـى شـود اندكى مشايعت كند, پيامبر ما(ص )همين گونه به ما دستور داده است , ذمى گفت : به هـمـيـن گـونـه ؟
امـيرمؤمنان (ع ) فرمود: آرى ,ذمى گفت : جز اين نيست آنهايى كه او را پيروى كـرده انـد به خاطر همين كردار كريمانه اوست , و من تو را گواه مى گيرم كه بر كيش تو هستم , ذمى به همراه اميرمؤمنان (ع )بازگشت و وقتى آن حضرت را شناخت اسلام آورد. ((175)) 5- امام زين العابدين (ع ) در بيان حقوق ياران فرموده است : اما حق دوست آن است كه تاجايى كه بـرايـت مـمـكـن اسـت بـه فـضـل و بـخـشش با او رفتار وگرنه دست كم حد انصاف رامراعات كنى ,همچنين او را گرامى بدارى چنان كه تو را گرامى مى دارد و پاس او را بدارى چنان كه پاس تو را دارد, و نبايد در ميان خودتان به انجام دادن كار نيكى او بر تو سبقت گيرد, و اگر پيشدستى كرد آن را تلافى كن , و نبايد در رعايت دوستى و مودت او به حدى كه شايستگى آن را دارد كوتاهى كـنى , و بايد خير خواهى و نگهدارى و كمك به او را دراداى طاعات الهى بر خود واجب بدانى و او را در مـجـاهـده بـا نفس خويش در مواقعى كه اراده معصيت پروردگار كند يارى دهى و براى او رحمت باشى و عذاب نباشى .
ولاقوة الاباللّه ((176)) .
امـام بـاقـر(ع ) فرموده است : برادر مسلمان خود را دوست بدار, و آنچه را براى خوددوست دارى بـراى او دوسـت بدار و هر چه را براى خودت ناخوش و مكروه مى شمارى براى او ناخوش و مكروه بشمار, هرگاه نياز پيدا كردى از او بخواه , و اگر از تو خواست به او بده , و هيچ خير و خوبى را از او باز مدار پس او نيز از تو باز نمى دارد, اگر حضور يافت او را ديدار كن و وى را بزرگ و گرامى بدار چـه او از تـو و تـو از اويى , و اگر بر تو خشم گيردو سرزنش كند از او جدا مشو و بگذار تا كينه او تـسلى يابد, و هرگاه خيرى به او برسدخداوند را بر آن سپاس گوى , و اگر دچار گفتار مى شود او را يارى و با وى همكارى كن ((177)) .
7- و نـيـز فـرمـوده است : دوست خود را به هنگامى كه از تو غايب شود ياد كن به همان گونه كه دوسـت دارى در وقـتـى كـه از او غايب شوى تو را ياد كند, و از هر چه دوست دارى تو را در آن به خودت واگذارد او را در آن واگذار, چه كار درست همين است ((178)) .
8- و نيز: از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش آن است كه او را سير كند, عورتش رابپوشاند, اندوهش را برطرف كند, وامش را بپردازد, و هنگامى كه بميرد زن و فرزندش را سرپرستى كند. ((179)) 9- امـام صادق (ع ) فرموده است : دوستى حدودى دارد كسى كه اين حدود را رعايت نكند نبايد او را كامل دانست : اول - آن كه درون و برون او يكى باشد.
دوم - آراستگى تو را آراستگى خود و بدنامى تو را بدنامى خود بداند.
سوم - داشتن مال و فرزند او را دگرگون نكند.
چهارم - چيزى را كه تواناييش بدان مى رسد از تو دريغ نكند.
پنجم - در هنگام بدبختى تو را رها نكند. ((180)) 10- و نـيـز فـرموده است : از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش رعايت چهار خصلت است :هنگامى كه عطسه كند با گفتن يرحمك اللّه و امثال آن براى او دعا كند, دعوتش را اجابت كند, هر گاه بيمار شود او را عيادت كند, و چون بميرد جنازه اش را مشايعت كند. ((181)) 11- از ابـان بـن تـغـلـب روايـت شـده كـه گـفـتـه اسـت : بـه همراه ابى عبداللّه امام صادق (ع ) طواف مى كردم ناگهان مردى از ياران , با من روبرو شد و خواست براى انجام دادن حاجت خوداو را هـمراهى كنم و اشاره كرد كه ابا ابى عبداللّه (ع ) وداع كرده به سوى او روم .
و در اين ميان كه به طـواف ادامه مى دادم دوباره به من اشاره كرد, در اين هنگام امام صادق (ع ) او راديد و فرمود: اى ابـان ايـن تو را مى خواهد .
عرض كردم : آرى , فرمود: او كيست ؟
گفتم :مردى از اصحاب ماست , فـرمود: او با تو همعقيده است ؟
گفتم : آرى , فرمود: به سوى او برو و طواف را قطع كن , عرض كردم : اگر چه طواف واجب باشد؟
فرمود: آرى ,گفته است : به همراه او رفتم و چون پس از آن بـر امـام (ع ) وارد شـدم عـرض كـردم : مرا از حق مؤمن بر مؤمن آگاه فرما, پاسخ داد: اى ابان اين مـوضـوع را رها كن .
گفتم : فدايت شوم , ومن درخواست خود را پيوسته تكرار كردم , فرمود: اى ابان ! اموالت را با او نصف كن ((182)) .
12- مـعـلـى روايـت كـرده است : به ابى عبداللّه (ع ) عرض كردم : حق مسلمان بر برادرمسلمانش چـيـست ؟
فرمود: براى او هفت حق واجب است , و براستى هر يك از آنها بربرادر مسلمانش واجب مـى بـاشـد كـه اگـر چيزى از آنها را ضايع گذارد از ولايت الهى وطاعت او بيرون رفته و خدا را بندگى نكرده است .
عرض كردم : قربانت شوم , اين حقوق چيست ؟
فـرمـود: اى مـعلى من نسبت به تو مهربانم , بيم دارم آنها را ضايع كنى و نگه ندارى و درحالى كه مى دانى عمل نكنى .
گفتم : لا قوة الا باللّه .
فرمود: ساده ترين حق او آن است كه آنچه را براى خودت دوست مى دارى براى اودوست بدارى و هر چه را براى خودت ناخوش است براى او ناخوش بدانى .
حق دوم : آن كه از خشمش بپرهيزى و خشنوديش را بخواهى و دستورش را اطاعت كنى .
حق سوم : با جان و مال و زبان و بدن و پايت او را يارى كنى .
حق چهارم : ديده بان و راهنما و به منزله آيينه و جامه تنش باشى .
حق پنجم : در حالى كه او گرسنه است تو سير, و در صورتى كه او تشنه است تو سيرآب وچنانچه او لخت است تو داراى پوشاك نباشى .
حـق شـشـم : ايـن كـه اگـر تـو و بـرادر ديـنـيـت فـاقد همسر هستيد و تو داراى خدمتكارى و اوخـدمـتـگـزارى نـدارد خـدمتگزارت را بفرستى تا جامه اش را بشويد و خوراكش را آماده كند و بسترش را بگسترد.
حق هفتم : سوگند او را راست بدانى .
دعوتش را اجابت كنى و بيمار او را عيادت كنى , برجنازه اش حاضر شوى و چون آگاه شوى او را حاجتى است پيش از آن كه ناچار شود آن را از تو بخواهد فورى نسبت به برآوردن آن مبادرت كن .
اگـر حـقـوق مذكور را به جا آوردى دوستى خود را با دوستى او و دوستى او را با دوستى خودت پيوند داده اى ((183)) .
13- از آن حضرت پرسيدند: كمترين حق مؤمن بر برادر مؤمنش چيست ؟
فرمود: چيزى را كه برادر مؤمنش از او بدان محتاجتر است براى خود برنگزيند ((184)) .
14- و نيز فرموده است : دوستان در ميان خود به سه چيز نياز دارند: اگر آنها را به كارنگيرند بايد از هـم جـدا شـونـد و راه دشـمـنـى در پـيـش گـيـرنـد, و آنها عبارتند از: انصاف ,ترحم و ترك حسد. ((185)) هـرگاه انسان شرايط مذكور را انجام دهد و اندرزهاى مزبور را به كار بندد بى ترديد واژه صديق يا دوست با تمام معانى بلند و پرفضيلت آن بر او صادق است و به هدف مطلوب دست يافته است .
زيرا غـرض از انـتـخـاب دوسـت در دوران زنـدگى بهره گيرى از چهره ورخسارش يا لذت بردن از گـفـتـارش نيست بلكه دوستى پيوندى روحى است كه از نظرعمل و تفكر و گرايش از دو كس انـسـان واحـدى مى سازد تا مراحل زندگى را با تبادل كمك و يارى مشترك بپيمايند و به هنگام بروز حوادث و شدايد يكى از ديگرى كمك گيرد و در مشكلات امور با او مشورت كند.
منبع : کتاب دوست يابى
بنياد پژوهشهاى اسلامى
159- مصادقة الاخوان , /30.
160- دوسـتان به هنگام رفاه و آسودگى بسيارند, و هرگاه دچار گرفتارى شدى اندك خواهند بود.
161- در همه عمر به رشته دوستى او چنگ زن , و چقدر او ازنظر برادرى و دوستى گرامى است .
162- فروع كافى ,5/258.
163- وسائل الشيعه , 12/210.
164- بحارالانوار,74/87.
165- تحف العقول , /55.
166- امالى شيخ طوسى ,1/120.
167- وسائل الشيعه , 8/540.
168- روضه كافى ,8/23.
169- بحارالانوار, 78/111.
170- فروع كافى ,4/286.
171- بحارالانوار,1/116.
172- بحارالانوار,71/231.
173- خصال شيخ صدوق ,2/351.
174- الحكم ,2/235 ,الغرر/351.
175- بحارالانوار, 41/53 و 71/157.
176- تحف العقول /191.
177- مستدرك الوسائل , 9/40.
178- جامع السادات , 2/190.
179- اصول كافى , 2/169.
180- مصادقة الاخوان , /30.
181- مصادقة الاخوان , /38.
182- وسائل الشيعه , 12/122.
183- اصول كافى ,2/169.
184- مستدرك الوسائل ,7/212.
185- بحارالانوار,80/246.