مؤمن آيينه برادر (ايمانى ) خويش است

سلسله مباحث دوست یابی -6
هـرگـاه ميان دو دوست قرب روحى تام و هماهنگى قلبى كامل برقرار شود هريك از آن دو الگو و نـشـان دهنده ديگرى است و هر كدام در ديگرى جلوه گر و نمايان است و غرايزو اميال وى در او جـريـان دارد بـه طورى كه مشاهده يكى موجب بى نيازى از مشاهده ديگرى , و روش و معتقدات يـكى نمايانگر طريقه و عقيده ديگرى است , چنان كه پيامبرخدا(ص ) فرموده است : آدمى بر آيين دوست خويش است پس بايد هر يك از شمابنگرد با چه كسى دوستى مى كند. ((186)) براستى دوست راستين نسبت به دوستش مانند آيينه صاف و بى زنگار است كه محاسن و عيوب او بـه طـور بـرابـر در آن ديـده مـى شـود چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : مؤمن آيينه برادر (ايمانى ) خويش است و هرگونه اذيت و آزار را ازاو دور مى كند. ((187)) نيز فرموده است : مسلمان آيينه برادر (دينى ) خويش است ((188)) .
امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : مسلمان آيينه برادر مسلمانش مى باشد پس هر گاه از برادرخود لغزشى ديديد درصدد ضديت با او نباشيد بلكه خود را مانند او قرار دهيد و به ارشاد و اندرز او اقدام و با وى مدارا كنيد. ((189)) نـيـز فـرموده است : مؤمن آيينه مؤمن است زيرا درباره او مى انديشد و فقر را از او دورمى سازد و وضع او را آراسته مى كند. ((190)) از ايـن رو دوسـت بـراى دوسـتش راهنماى امينى است كه او را به آنچه خير و خوبى و سودحال و آيـنـده او در آن اسـت راهـنـمـايـى مـى كند, لذا از اميرمؤمنان (ع ) روايت شده كه فرموده است : همنشين آدمى نشانه دين اوست ((191)) .
امـام صـادق (ع ) فرموده است : مؤمن برادر مؤمن و ديده بان و راهنماى اوست .
به اوخيانت و ستم نمى كند و او را فريب نمى دهد, و به او وعده اى نمى دهد كه در آن تخلف كند. ((192)) نـيـز فـرمـوده اسـت : مـسـلمان برادر مسلمان و ديده بان و آيينه و راهنماى اوست , به اوخيانت نـمـى كـنـد و او را فريب نمى دهد و به وى ستم نمى كند و به او دروغ نمى گويد و ازاو بدگويى نمى كند. ((193)) به معلى در آن هنگام كه از آن حضرت پرسيد حق مسلمان بر برادر مسلمانش چيست ,فرمود: حق چهارم آن كه ديده بان و راهنما و آيينه و جامه تن او باشد. ((194)) مـفضل بن يسار گفته است : از ابا جعفر(ع ) شنيدم كه مى فرمود: دسته اى از مسلمانان براى سفر بـيـرون آمـدنـد لـيكن راه را گم كردند و بسختى دچار تشنگى شدند ناچار گردهمديگر جمع گرديده و به ريشه هاى درختان چسبيدند, در اين ميان پيرمردى كه جامه سپيدى بر تن داشت بر آنها وارد شد و گفت : برخيزيد كه بر شما باكى نيست و اين آب است كه در دسترس شماست .
پس بـرخـاسـتـنـد و آب نوشيدند و چون سيرآب شدندگفتند: خداوند تو را رحمت كند تو كيستى ؟
گـفـت : من از جنيانى هستم كه با پيامبرخدا(ص ) بيعت كرده اند, و من از آن حضرت شنيدم كه مـى فـرمـود: مـؤمـن بـرادر مـؤمـن وديده بان و راهنماى اوست , در حضور من حق آنها را ضايع نكنيد. ((195))
بـنـابـر ايـن هـرگاه دو دوست را مشاهد كردى كه همفكرى كامل و همگونى قوى در طبيعت و سـرشت و نزديكى زياد در گرايشها و خواستها ميان آنها وجود ندارد بايد بدانى كه دوستى آنها در مـعرض زوال و انقطاع است هر چند مدت درازى بر دوستى آنها گذشته باشد, زيرا روابط برادرى در مـيـان آنها مستحكم نبوده و شرايط دوستى در آنها وجودنيافته است .
هر زمان اين همگونى و مـشـابـهـت در آنها حاصل شود اين دو دوست به منزله يك روح , و يك جسم خواهند بود كه اگر عضوى از آن به درد آيد دگر عضوها را نماندقرار, چنان كه پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) آن را بيان كـرده و فرموده است : داستان مؤمنان در دوستى و ترحم و مهربانى نسبت به يكديگر داستان تن اسـت كـه اگـر عـضـوى از آن بـه درد آيـد ديـگـر اعـضا دچار ناآرامى و بى خوابى و تب خواهند شد. ((196)) جـابـر جـعـفـى گـفته است : غمگين در حضور ابى جعفر امام باقر(ع ) نشسته بودم , عرض كردم : قـربـانـت شـوم بـسا بى آن كه مصيبتى به من برسد يا حادثه اى برايم رخ دهد احساس غم و اندوه مـى كـنم به طورى كه خانواده و دوستانم آثار حزن و گرفتگى را در چهره ام مى بينند .
فرمود: اى جابر خداوند مؤمنان را از طينت بهشت آفريده و نسيم خوش آن رادر ميان آنان به وزش درآورده اسـت , از ايـن رو مـؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است چنانچه در يكى از شهرها به روحى از ارواح مؤمنان اندوهى برسد ارواح ديگر محزون واندوهگين مى شوند چه او از همين ارواح است ((197)) .
از ابى بصير نقل شده كه گفته است : شنيدم ابى عبداللّه (ع ) مى فرمود: مؤمن برادر مؤمن است آنها مانند يك تن اند كه اگر چيزى از آن به درد آيد آن درد در ديگر اعضاى بدن نيزوجود مى يابد چه ارواح آنـهـا از يـك روح پديد آمده است .
همانا پيوستگى روح مؤمن به رحمت خداوند از پيوستگى شعاع خورشيد به آن شديدتر است ((198))
منبع : کتاب دوست يابى
بنياد پژوهشهاى اسلامى

186- بحارالانوار.71/192.
187- مصادقة الاخوان , 1/42.
189- بحارالانوار,10/97.
190- بحارالانوار, 74/414.
191- الحكم , 2/95.
192- اصول كافى , 2/166.
193- بحارالانوار, 71/268.
194- بحارالانوار,71/224.
195- اصول كافى ,2/167.
196- كنزالعمال , جلد 1/149.
197- بحارالانوار, 71/265.
198- مصادقة الاخوان 48.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن