شك نيست هنگامى كه برادر دينى تو دوستانه به تو سلام مى كند و با گرمى دستت رامى فشارد و برادرانه با تو معانقه و روبوسى مى كند احساس مى كنى وجودت را ميل وگرايش به او فراگرفته است چه سلام و مصافحه و معانقه نشانه دوستى و رمز برادرى است از اين رو به انجام دادن آنها امر و بدانها تشويق شده است .
پـيامبر خدا(ص ) فرموده است : سوگند به آن كه جانم در دست اوست به بهشت داخل نمى شويد مـگر آنگاه كه ايمان آوريد, و ايمان نمى آوريد مگر زمانى كه با يكديگردوستى كنيد .
هان شما را به چـيـزى دلالـت مى كنم كه اگر آن را انجام دهيد با يكديگردوستى كرده ايد و آن به ديگران سلام كردن است .
نـيـز فرموده است : هنگامى كه يكديگر را ملاقات مى كنيد با سلام و مصافحه (دست دادن ) ديدار كنيد و زمانى كه پراكنده مى شويد با استغفار و (طلب آمرزش ) از هم جداشويد. ((253)) نيز: مصافحه كنيد چه آن كينه را از ميان مى برد. ((254)) نيز فرموده است : هنگامى كه يكى از شما برادر مؤمنش را ديدار مى كند بر او سلام و بااو مصافحه كـنـد چـه خداوند فرشتگان را به همين امر گرامى داشته است , پس همان كارى را كه فرشتگان مى كنند انجام دهيد. ((255)) امـام باقر(ع ) فرموده است : وقتى مؤمنان يكديگر را ديدار و مصافحه مى كنند خداوند به آنها نظر رحمت مى كند و گناهانشان مانند برگ درختان از آنها فرو مى ريزد. ((256)) ابـوحـمـزه نـقل كرده كه با ابى جعفر امام باقر(ع ) همسفر بودم در محلى فرود آمديم تااستراحت كـنـيـم , آن حـضرت گامى چند برداشت و سپس برگشت و دست مرا گرفت وبسختى فشرد, عرض كردم : فدايت شوم , مگر من در كجاوه در خدمت شما نبودم ؟
فرمود: آيا نمى دانى مؤمن هر گـاه گـشـتـى بـزند و سپس دست برادر مؤمنش را بگيردخداوند به آنها نظر رحمت مى كند و پيوسته آنها را زير نظر خود دارد و به گناهان مى گويد از اين دو تن دور و پراكنده شويد.
اى ابـا حمزه گناهان آنها مانند برگ درختان فرو مى ريزد, و آنان در حالى از هم جدامى شوند كه گناهى بر آنها نيست ((257)) .
نـيـز: هـنـگـامـى كه انسان با دوستش مصافحه مى كند پاداش كسى كه دستش را همچنان نگه مـى دارد بـيـشتر از كسى است كه دستش را رها مى كند و بدانيد گناهانشان در پيش پايشان فرو مى ريزد به طورى كه گناهى بر آنها باقى نمى ماند. ((258)) از ايـن رو دربـاره صـفـات پـيامبر خدا(ص ) نقل كرده اند كه آن حضرت خود سلام و مصافحه را با اصـحـابـش آغـاز مى كرد و هنگامى كه با يكى از آنان مصافحه مى كرد دستش را پيش ازاو بيرون نمى كشيد. ((259)) امام صادق (ع ) فرموده است : مصافحه مؤمن برابر هزار حسنه است ((260)) .
نـيـز: مـؤمـن برادر مؤمنش را ديدار و با او مصافحه مى كند در نتيجه خداوند به آنها نظررحمت مـى فرمايد و گناهان آنها تا آنگاه كه از هم جدا مى شوند از وجود آنها فرو مى ريزدهمان گونه كه بادهاى سخت برگ را از درختان فرو مى ريزد. ((261)) نيز: مصافحه مؤمن از مصافحه فرشتگان افضل است ((262)) نـيز: به اسحاق بن عمار فرمود: اى اسحاق آيا مى دانى مؤمنان هنگامى كه يكديگر راديدار و با هم مـصافحه مى كنند خداوند صد رحمت بر آنها نازل مى كند كه نود و نه رحمت شامل آن يكى است كـه رفـيـقـش را بـيـشـتـر دوسـت مى دارد و وقتى با هم معانقه مى كنند رحمت الهى آنها را فرا مى گيرد. ((263)) مـردى از ابـى عـبداللّه (ع ) درباره پاداش مؤمنان به هنگامى كه با يكديگر ديدار و معانقه مى كنند پـرسش كرد .
به او فرمود: وقتى با هم معانقه مى كنند رحمت خداوند آنها را فراميگيرد و هنگامى كـه يـكـديگر را در آغوش مى كشند چنانچه در اين امر جز رضاى خدارا نخواهند و هيچ غرضى از اغراض دنيوى را طالب نباشند به آنها گفته مى شود:گناهانتان آمرزيده است اعمال خود را از سر بگيريد .
و زمانى كه احوالپرسى را آغازمى كنند فرشتگان به يكديگر مى گويند از آنها دور شويد آنها رازى را در ميان خود دارندكه خداوند آن را پوشيده داشته است .
اسحاق گفته است : عرض كردم : فدايت شوم آيا الفاظ آنان بر آنان نوشته نمى شود؟
چه خداوند فرموده است : ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد. ((264)) در اين هنگام فرزند پيامبر خدا نفسى كشيد سپس گريست بـه قـدرى كـه مـحاسن آن حضرت تر شد, و فرمود: اى اسحاق خداوند براى تجليل از مؤمنان به فـرشـتـگـان امـر مـى كـنـد به هنگامى كه همديگر را ديدارمى كنند از آنها دور شوند, و اگر چه فـرشـتـگـان سـخـنـان آنـها را نمى نويسند و گفتار آنها رانمى دانند, ليكن آن كسى كه اسرار و پوشيده ها را مى داند به آنها داناست ((265)) .
منبع : کتاب دوست يابى
بنياد پژوهشهاى اسلامى
253- اصول كافى , 2/181, بحارالانوار, 76/28.
254- تحف العقول , /38.
255- مصادقة الاخوان , /58.
256- اصول كافى , 2/180.
257- بحارالانوار, 73/27.
258- بحارالانوار, 76/28.
259- بحارالانوار, 68/15.
260- وسائل الشيعه , 12/223.
261- اصول كافى , 2/182, بحارالانوار, 76/42.
262- بحارالانوار, 76/33.
263- بحارالانوار, 5/323.
264- ق /18.
265- بحارالانوار, 76/35.