((546- احمد بن عمر مى گويد: من و حسين بن ثويربن ابى فاخته نزد حضرت رضا (عليه السلام ) شرفياب شديم من بدانحضرت عرض كردم : ما در (وضع خوب و) فراخى روزى و خرمى زندگى بوديم و اكنون قدرى وضع ما به هم خورده به درگاه خداى عزوجل دعا كن كه وضع ما را به همان منوال باز گردد! فرمود: چه مى خواهيد؟ مى خواهيد سلطان باشيد؟ آيا خوشت مى آيد كه مانند طاهر و هرثمه باشى ولى مذهب و عقيده ات بر خلاف آنچه اكنون دارى باشد؟ عرض كردم : به خدا نه ، من خوش ندارم كه همه دنيا را پر از طلا و نقره داشته باشم ولى مذهبم بر خلاف آنچه اكنون دارم باشد. فرمود: پس هركه از شما توانگر است بايد شكر خدا كند، كه خداى عزوجل فرمايد:(اگر سپاسگزارى كنيد بر شما (نعمت را) بيفزايم ) (سوره ابراهيم آيه 7) و نيز خداى سبحانه و تعالى فرمود: (اى خاندان داود شكر گزارى (نعمت كنيد كه اندكى از بندگان من شكر گزارند) (سوره سباء آيه 13) و گمانتان را به خدا نيك كنيد كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمود: هر كه گمانش به خدا نيك باشد خداى به همان گمان او رفتار كند. و هر كه به روزى اندك خدا قانع و راضى باشد خداوند عمل اندك او را بپذيرد، و هر كس به روزى اندك (خدا) قانع باشد سبكبار است و خاندانش در نعمت باشند، و خداوند او را به درد دنيا و داورى آن بينا گرداند، و او را از اين جهان سالم به سوى آن جهان بيرون برد.
سپس آنحضرت فرمود: ابن قياما چه كرد؟ (ابن قياما از واقفه است كه در امامت حضرت رضا (عليه السلام ) توقف كرد و مردى خبيث بوده ) گويد: عرض كردم : به خدا او با ما برخورد مى كند و برخوردش خوب است ، فرمود: چرا چنين نكند (يعنى او براى جلب نفع خود اينكار را مى كند) سپس اين آيه را خواند: (پيوسته بنيانى را كه ساخته اند مايه اضطراب دلهاى ايشان است تا وقتى كه دلهاشان پاره پاره شود) (سوره توبه آيه 110) سپس فرمود: ميدانى براى چه اين قياما سرگردان شد؟ عرض كردم : نه ، فرمود: او بدنبال حضرت كاظم (عليه السلام ) رفت و از سمت راست و چپش آمد و آنحضرت قصد رفتن به مسجد پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) را داشت پس حضرت كاظم به او رو كرد و فرمود: چه مى خواهى خدايت حيران كند.
سپس فرمود: به نظر تو حضرت موسى (بن عمران ) هنگاميكه به نزد آنها (يعنى گوساله پرستان ) برگشت به او گفته بودند: خوب بود او را (يعنى هارون برادرت را) براى ما منصوب مى كردى تا ما از او پيروى كرده و دنبالش مى رفتيم ، اين سخن آنها بهتر بود يا آنكس كه گفت : (ما همچنان اين گوساله را پرستش كنيم تا موسى به نزد ما باز گردد)؟
گويد: من عرض كردم : نه آنكس كه گفت : خوب بود او را براى ما منصوب مى كردى . فرمود: ابن قياما و هر كه با او هم عقيده بود از همين جا هلاك شد.
گويد: سپس آنحضرت نام ابن سراج را (كه او هم از واقفه بود) ذكر كرده فرمود: او به مردن حضرت كاظم (عليه السلام ) اقرار كرد، زيرا هنگام مرگش وصيت كرد كه هرچه من به جاى گذارم حتى اين پيراهنى را كه پوشيده ام همه از ورثه حضرت كاظم (عليه السلام ) است ، و نگفت : از خود حضرت كاظم است ، و اين اقرارى بود از او، ولى چه سودى از اين حرف برد يا از آنچه پيش از آن گفته بود، سپس آنحضرت از سخن دهان بست .
شرح :
طاهر و هرثمة كه نامشان در اين روايت ذكر شده دو تن از سرداران معروف مامون هستند و طاهر همان طاهر ذواليمينين است كه در استقرار حكومت مامون و انتقال خلافت به او سهم بسزائى داشت و هم او بود كه بغداد را گرفت و امين را كشت و سرش را براى مامون فرستاد... به شرحى كه مورخين نوشته اند و گويند: او از شيعيان و دوستان حضرت رضا (عليه السلام ) بوده و هرثمة نيز معروف به تشيع و دوستى اهل بيت بوده و رواياتى نيز از او نقل شده است .
و ملخص داستان حضرت موسى و گوساله پرستان كه امام رضا (عليه السلام ) حال خود و واقفه را بدان تشبيه كرده است اين بود كه : چون موسى (عليه السلام ) خواست براى گرفتم الواح به كوه طور برود هارون را در ميان بنى اسرائيل به جانشينى منصوب فرمود و سرپرستى بنى اسرائيل را در مدت غيبت خود به او گذارد و قرار بود مدت غيبتش سى روز بيشتر طول نكشد، و چون به كوه طور رفت ، چنانچه خدا در قرآن فرموده دوران غيبتش از سى روز گذشت وسوسه در دل سامرى افتاد و تصميم بساختن گوساله و بازگرداندن آنها را به پرستش گوساله گرفت و گوساله را با طلا آلاتى كه آنها داشتند بساخت و آنها را به گوساله پرستى وادار كرد و بيشتر آنها پيروى كرده گفتند: (ما همچنان گوساله را پرستش مى كنيم تا موسى به سوى ما باز گردد...).
حضرت رضا (عليه السلام ) نيز واقفه و آنانكه در امامت آنحضرت توقف كردند مانند ابن قياما و ابن سراج و ديگران را به حال آنمردم تشبيه فرموده كه با اينكه حضرت موسى بن عمران (عليه السلام ) هنگام رفتن به كوه طور هارون را به جانشينى خود منصوب فرمود، ولى آنها گفتند: ما همان گوساله را مى پرستيم تا موسى باز گردد واقفه نيز چنين كردند كه با اينكه حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) هنگام مسافرت به عراق فرزندش حضرت رضا (عليه السلام ) را به جانشينى خويش منصوب فرمود با اينحال توقف كرده گفتند: ما به همين حال مى مانيم تا حضرت موسى بن جعفر به سوى ما باز گردد چون عقيده داشتند كه آنحضرت نمرده است ...
و در پايان حديث درباره اين سراج فرمايد: ولى او هنگام مرگش از اين عقيده برگشت ولى چه سود داشت ... تا به آخر. ))
سَهْلٌ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَا وَ حُسَيْنُ بْنُ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِى فَاخِتَةَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا كُنَّا فِى سَعَةٍ مِنَ الرِّزْقِ وَ غَضَارَةٍ مِنَ الْعَيْشِ فَتَغَيَّرَتِ الْحَالُ بَعْضَ التَّغْيِيرِ فَادْعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَرُدَّ ذَلِكَ إِلَيْنَا فَقَالَ أَيَّ شَيْءٍ تُرِيدُونَ تَكُونُونَ مُلُوكاً أَ يَسُرُّكَ أَنْ تَكُونَ مِثْلَ طَاهِرٍ وَ هَرْثَمَةَ وَ إِنَّكَ عَلَى خِلَافِ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا يَسُرُّنِى أَنَّ لِيَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا ذَهَباً وَ فِضَّةً وَ إِنِّى عَلَى خِلَافِ مَا أَنَا عَلَيْهِ قَالَ فَقَالَ فَمَنْ أَيْسَرَ مِنْكُمْ فَلْيَشْكُرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى اعْمَلُوا آلَ د اوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ وَ أَحْسِنُوا الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ يَقُولُ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْقَلِيلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ الْيَسِيرَ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْحَلَالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ تَنَعَّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْيَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ قَالَ ثُمَّ قَالَ مَا فَعَلَ ابْنُ قِيَامَا قَالَ قُلْتُ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَيَلْقَانَا فَيُحْسِنُ اللِّقَاءَ فَقَالَ وَ أَيُّ شَيْءٍ يَمْنَعُهُ مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِى بَنَوْا رِيبَةً فِى قُلُوبِهِمْ إِلاّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ قَالَ ثُمَّ قَالَ تَدْرِى لِأَيِّ شَيْءٍ تَحَيَّرَ ابْنُ قِيَامَا قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ إِنَّهُ تَبِعَ أَبَا الْحَسَنِ ع فَأَتَاهُ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ هُوَ يُرِيدُ مَسْجِدَ النَّبِيِّ ص فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع فَقَالَ مَا تُرِيدُ حَيَّرَكَ اللَّهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَ رَأَيْتَ لَوْ رَجَعَ إِلَيْهِمْ مُوسَى فَقَالُوا لَوْ نَصَبْتَهُ لَنَا فَاتَّبَعْنَاهُ وَ اقْتَصَصْنَا أَثَرَهُ أَ هُمْ كَانُوا أَصْوَبَ قَوْلًا أَوْ مَنْ قَالَ لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى قَالَ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ قَالَ نَصَبْتَهُ لَنَا فَاتَّبَعْنَاهُ وَ اقْتَصَصْنَا أَثَرَهُ قَالَ فَقَالَ مِنْ هَاهُنَا أُتِيَ ابْنُ قِيَامَا وَ مَنْ قَالَ بِقَوْلِهِ قَالَ ثُمَّ ذَكَرَ ابْنَ السَّرَّاجِ فَقَالَ إِنَّهُ قَدْ أَقَرَّ بِمَوْتِ أَبِى الْحَسَنِ ع وَ ذَلِكَ أَنَّهُ أَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ فَقَالَ كُلُّ مَا خَلَّفْتُ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى قَمِيصِي هَذَا الَّذِى فِى عُنُقِى لِوَرَثَةِ أَبِى الْحَسَنِ ع وَ لَمْ يَقُلْ هُوَ لِأَبِى الْحَسَنِ ع وَ هَذَا إِقْرَارٌ وَ لَكِنْ أَيُّ شَيْءٍ يَنْفَعُهُ مِنْ ذَلِكَ وَ مِمَّا قَالَ ثُمَّ أَمْسَكَ