حديث شماره 505

((505- ابويزيد حمار از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه آنحضرت فرمود: خداى تعالى چهار فرشته براى هلاكت قوم لوط فرستاد: جبرئيل ، ميكائيل ، اسرافيل ، كروبيل (عليه السلام )، آنها كه همگى عمامه بر سر داشتند سر راه خود به ابراهيم (عليه السلام ) برخوردند و بر او سلام كردند، ابراهيم ايشانرا نشناخت ولى شكل و هيئت خوبى در آنها مشاهده كرد، از اين رو گفت : براى خدمتكارى و پذيرائى آنها جز خودم ديگرى را نشايد، و او مردى مهمان دوست و مهمان نواز بود، پس براى ايشان گوساله چاقى را بريان كرد و چون پخت آن را نزديك آنها آورده پيش رويشان نهاد ولى وقتى ديد كه دست آنها بدان دراز نمى شود ناشناسشان شمرد و ترسى از آنها در دلش جايگير شد.
جبرئيل كه چنين ديد عمامه از سر و چهره خود برداشت و ابراهيم او را شناخت و بدو فرمود: تو همان او هستى ؟
جبرئيل گفت : آرى ، در اين هنگام همسر ابراهيم سارة از آنجا گذشت ، جبرئيل او را به آمدن اسحاق (و تولد او از سارة ) مژده داد، و از پى اسحاق به يعقوب نويدش داد، در اينجا سارة همان سخنى را كه خداى عزوجل از او نقل كرده (در سوره هود آيه 72) گفت ، و آنها نيز همان پاسخى را كه در قرآن است (آيه 73) به او دادند.
ابراهيم بدانها فرمود: براى چه آمده ايد؟ گفتند براى هلاكت قوم لوط.
فرمود: اگر در ميان آن ها صد نفر مؤ من باشد آنها را هلاك مى كنيد؟
جبرئيل : نه .
ابراهيم : اگر پنجاه نفر باشد؟ گفت : نه .
- اگر سى نفر باشد؟
- نه .
- اگر بيست نفر باشد؟
- نه .
- اگر ده نفر باشد؟
- نه .
- اگر پنج نفر باشد؟
- نه .
اگر يكنفر باشد؟
- نه .
(در اين هنگام ) ابراهيم گفت : لوط در ميان آنها است ؟
در پاسخ گفتند: ما داناتريم بدان كس كه در ميان آنها است ، ما او و خاندانش ‍ را نجات دهيم جز زنش را كه او از ماندگان است .
سپس رفتند، و ابو محمد حسن عسكرى (براى اين جمله توضيحى در آخر حديث بيايد) گفته است : براى اين گفتار ابراهيم منظورى سراغ نداريم جز آنكه مى خواست آنها را از مرگ برهاند، و زنده بودنشان را خواستار بود، و همين است معناى گفتار خداى عزوجل (در حكايت از ابراهيم ): (با ما درباره قوم لوط مجادله مى كرد) (سوره هود آيه 74).
فرشتگان از آنجا به نزد لوط آمدند و او در مزرعه خود در نزديكى شهر بود همانطور كه عمامه بر سر داشتند بر آنجناب سلام كردند، لوط كه آنها را در آن وضع و هيئت نيكو و عمامه ها و جامه هاى سفيد ديد آنها را به منزل خويش دعوت كرد و آنها پذيرفتند، پس لوط جلو افتاد و آنها بدنبالش به راه افتادند، در بين راه لوط از اينكه آنها را به منزل تعارف كرده پشيمان گشت و با خود گفت : چه كارى كردم ، اينان را به نزد قوم خود كه آنها را به خوبى مى شناسم مى برم از اين رو بدانها رو كرده گفت : به راستى كه شما به نزد بدترين خلق خدا مى رويد! و جبرئيل (پيش از آن گفته بود) ما درباره عذاب اين مردم شتاب نمى كنيم تا لوط سه بار به بدى آنها شهادت دهد.
در اين موقع جبرئيل گفت : اين يكبار.
سپس لوط به راه افتاد و لختى راه رفت و دوباره بدانها رو كرده گفت : به راستى كه شما نزد بدترين خلق خدا آمده ايد.
جبرئيل گفت : اين دو بار.
لوط به راه افتاد و همينكه به دروازه شهر رسيد (براى بار سوم ) رو بدانها كرده گفت : به راستى كه شما به نزد بدترين خلق خدا آمده ايد.
جبرئيل گفت : اين هم سه بار.
پس از آن لوط وارد شهر شد و آنها نيز پشت سرش وارد شدند، زن لوط كه آنها را با آن وضع به حقيقت زيبا مشاهده كرد بالاى بام خانه رفت و جيغ كشيد: مردم صداى او را شنيدند، از اين رو بالاى بام دود كرد، و چون مردم دود را ديدند به سمت درب خانه لوط روى آوردند، زن لوط از بام به زير آمده بدانها گفت :
هم اكنون در پيش لوط مردمى هستند كه من تا كنون زيباتر از آنها نديده ام .
آن مردم بدر خانه ريختند و خواستند وارد خانه شوند، لوط كه آنها را ديد به سوى آنها برخاست و گفت : اى مردم از خدا بترسيد و مرا در مورد مهمانانم رسوا و شرمسار نكنيد آيا در ميان شما مرد خردمندى نيست ؟ و ادامه داده گفت : اينها دختران منند كه براى شما پاكيزه ترند، و به اين گفتار آنها را به راه حلال دعوت كرد، ولى آنان در پاسخش گفتند:
تو خود مى دانى كه ما را به دختران تو حقى نيست و خود مى دانى كه ما چه مى خواهيم .
لوط گفت : كاش من در برابر شما نيروئى داشتم يا به تكيه گاهى قوى پناه مى بردم .
جبرئيل گفت : كاش مى دانست هم اكنون چه نيروئى دارد.
آنها فزونى گرفتند و بالاخره وارد منزل گشتند، جبرئيل فرياد زد: اى لوط بگذار تا در آيند و چون وارد خانه شدند جبرئيل با انگشت خويش بدانها اشاره كرد بينائى آنها رفت و كور شدند. و اين است معناى اين آيه : (ديده هاشانرا كور كرديم ) (سوره قمر آيه 37) در اين هنگام جبرئيل فرياد زد: (اى لوط ما فرستادگان پروردگار توايم و اينها هرگز به تو دست نيابند و تو پاسى از شب با خاندانت راهسپار شو) (سوره هود آيه 81) و بدنبال آن جبرئيل بدو گفت : ما براى نابود كردن اينها آمده ايم ، لوط گفت : اى جبرئيل شتاب كن . جبرئيل گفت : (موعد آنها بامداد است آيا بامداد نزديك نيست ).
و بدين ترتيب جبرئيل به او دستور داد تا خود و عائله اش جز همسرش را بيرون برد.
فرمود: آنگاه جبرئيل آن شهر را با دو بال خود از هفتمين طبقه زمين بر كند و به اندازه اى بالا برد كه اهل آسمان دنيا بانگ سگان و آواز خروسان آنها را شنيدند و از همانجا آن شهر را واژگون ساخت و بر آنها و مردمى كه در نزديكى آن شهر بودند سنگ سجيل بباريد.

توضيح :
مجلسى (رحمة الله عليه ) در جمله : (و قال الحسن العسكرى ابومحمد...) گويد: ظاهر آن است كه لفظ (عسكرى ) از طغيان قلم نساخ سرزده ، و در تفسير عياشى - و نيز در آنچه در كتاب طلاق از همين كتاب نيز گذشت - حسن بن على است بدون لفظ ابى محمد، و از اينرو ظاهر آن است كه مقصود حسن بن على بن فضال بوده بدين ترتيب كه او در اثناى اين حديث آن قسمت را بروحه تفسير و بيان گفته باشد و كنيه او نيز ابو محمد بوده است ، و محتمل است كه جمله : (و قال الحسن عسكرى ...) از محمد بن يحيى باشد (كه در راس سند قرار دارد) و محمد بن يحيى آن قسمت را از امام حسن عسكرى (عليه السلام ) در اثناى اين حديث نقل كرده براى توضيح مطلب ... ))

 

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِى يَزِيدَ وَ هُوَ فَرْقَدٌ عَنْ أَبِى يَزِيدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَ أَرْبَعَةَ أَمْلَاكٍ فِى إِهْلَاكِ قَوْمِ لُوطٍ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ كَرُوبِيلَ ع فَمَرُّوا بِإِبْرَاهِيمَ ع وَ هُمْ مُعْتَمُّونَ فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَلَمْ يَعْرِفْهُمْ وَ رَأَى هَيْئَةً حَسَنَةً فَقَالَ لَا يَخْدُمُ هَؤُلَاءِ أَحَدٌ إِلَّا أَنَا بِنَفْسِى وَ كَانَ صَاحِبَ أَضْيَافٍ فَشَوَى لَهُمْ عِجْلًا سَمِيناً حَتَّى أَنْضَجَهُ ثُمَّ قَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ فَلَمَّا وَضَعَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ رَأ ى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ جَبْرَئِيلُ ع حَسَرَ الْعِمَامَةَ عَنْ وَجْهِهِ وَ عَنْ رَأْسِهِ فَعَرَفَهُ إِبْرَاهِيمُ ع فَقَالَ أَنْتَ هُوَ فَقَالَ نَعَمْ وَ مَرَّتِ امْرَأَتُهُ سَارَةُ فَبَشَّرَهَا بِإِسْحَاقَ وَ مِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ فَقَالَتْ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَجَابُوهَا بِمَا فِى الْكِتَابِ الْعَزِيزِ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ ع لَهُمْ فِيمَا ذَا جِئْتُمْ قَالُوا لَهُ فِى إِهْلَاكِ قَوْمِ لُوطٍ فَقَالَ لَهُمْ إِنْ كَانَ فِيهَا مِائَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ تُهْلِكُونَهُمْ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع لَا قَالَ فَإِنْ كَانُوا خَمْسِينَ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانُوا ثَلَاثِينَ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانُوا عِشْرِينَ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانُوا عَشَرَةً قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانُوا خَمْسَةً قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ كَانُوا وَاحِداً قَالَ لَا قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ ثُمَّ مَضَوْا وَ قَالَ الْحَسَنُ الْعَسْكَرِيُّ أَبُو مُحَمَّدٍ لَا أَعْلَمُ ذَا الْقَوْلَ إِلَّا وَ هُوَ يَسْتَبْقِيهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُجادِلُنا فِى قَوْمِ لُوطٍ فَأَتَوْا لُوطاً وَ هُوَ فِى زِرَاعَةٍ لَهُ قُرْبَ الْمَدِينَةِ فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ وَ هُمْ مُعْتَمُّونَ فَلَمَّا رَآهُمْ رَأَى هَيْئَةً حَسَنَةً عَلَيْهِمْ عَمَائِمُ بِيضٌ وَ ثِيَابٌ بِيضٌ فَقَالَ لَهُمُ الْمَنْزِلَ فَقَالُوا نَعَمْ فَتَقَدَّمَهُمْ وَ مَشَوْا خَلْفَهُ فَنَدِمَ عَلَى عَرْضِهِ عَلَيْهِمُ الْمَنْزِلَ وَ قَالَ أَيَّ شَيْءٍ صَنَعْتُ آتِى بِهِمْ قَوْمِى وَ أَنَا أَعْرِفُهُمْ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ إِنَّكُمْ تَأْتُونَ شِرَارَ خَلْقِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ جَبْرَئِيلُ ع لَا نَعْجَلُ عَلَيْهِمْ حَتَّى يَشْهَدَ ثَلَاثَ شَهَادَاتٍ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع هَذِهِ وَاحِدَةٌ ثُمَّ مَشَى سَاعَةً ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ إِنَّكُمْ تَأْتُونَ شِرَارَ خَلْقِ اللَّهِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع هَذِهِ اثْنَتَانِ ثُمَّ مَضَى فَلَمَّا بَلَغَ بَابَ الْمَدِينَةِ الْتَفَتَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ إِنَّكُمْ تَأْتُونَ شِرَارَ خَلْقِ اللَّهِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع هَذِهِ ثَالِثَةٌ ثُمَّ دَخَلَ وَ دَخَلُوا مَعَهُ فَلَمَّا رَأَتْهُمُ امْرَأَتُهُ رَأَتْ هَيْئَةً حَسَنَةً فَصَعِدَتْ فَوْقَ السَّطْحِ وَ صَعِقَتْ فَلَمْ يَسْمَعُوا فَدَخَّنَتْ فَلَمَّا رَأَوُا الدُّخَانَ أَقْبَلُوا يُهْرَعُونَ إِلَى الْبَابِ فَنَزَلَتْ إِلَيْهِمْ فَقَالَتْ عِنْدَهُ قَوْمٌ مَا رَأَيْتُ قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهُمْ هَيْئَةً فَجَاءُوا إِلَى الْبَابِ لِيَدْخُلُوهَا فَلَمَّا رَآهُمْ لُوطٌ قَامَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ يَا قَوْمِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِى ضَيْفِى أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ فَقَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتِى هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَدَعَاهُمْ إِلَى الْحَلَالِ فَقَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِى بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ فَ قالَ لَوْ أَنَّ لِى بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِى إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع لَوْ يَعْلَمُ أَيُّ قُوَّةٍ لَهُ فَكَاثَرُوهُ حَتَّى دَخَلُوا الْبَيْتَ قَالَ فَصَاحَ بِهِ جَبْرَئِيلُ يَا لُوطُ دَعْهُمْ يَدْخُلُونَ فَلَمَّا دَخَلُوا أَهْوَى جَبْرَئِيلُ بِإِصْبَعِهِ نَحْوَهُمْ فَذَهَبَتْ أَعْيُنُهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ ثُمَّ نَادَى جَبْرَئِيلُ فَقَالَ إِنّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ إِنَّا بُعِثْنَا فِى إِهْلَاكِهِمْ فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ عَجِّلْ فَقَالَ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ قَالَ فَأَمَرَهُ فَتَحَمَّلَ وَ مَنْ مَعَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَالَ ثُمَّ اقْتَلَعَهَا جَبْرَئِيلُ بِجَنَاحَيْهِ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ ثُمَّ رَفَعَهَا حَتَّى سَمِعَ أَهْلُ سَمَاءِ الدُّنْيَا نُبَاحَ الْكِلَابِ وَ صِيَاحَ الدِّيَكَةِ ثُمَّ قَلَبَهَا وَ أَمْطَرَ عَلَيْهَا وَ عَلَى مَنْ حَوْلَ الْمَدِينَةِ حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: